▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

طلوع خورشيد از مغرب
 

يکي از نشانه هايي که براي ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و اله شمرده مي شود، طلوع خورشيد از سمت مغرب است.

روايات مربوط به اين نشانه، بيشتر در منابع اهل سنت آمده و آن چه در کتاب هاي شيعه وجود دارد، همان مضمون را تکرار کرده است. بخش عمده اين احاديث، ذيل آيه 158 سوره ي انعام وارد شده و در آنها طلوع خورشيد، کنايه يا نشانه اي براي برپايي قيامت گرفته شده است. بخش ديگر روايت که مستقل از تفسير آن آيه ذکر مي شود نيز طلوع خورشيد از مغرب را نشانه قيامت مي داند. در اين ميان، تنها چند خبر وجود دارد که ظهور مهدي را با اين موضوع مرتبط مي کند که به بررسي آنها خواهيم پرداخت.

اما رواياتي که در ارتباط با آيه 158 سوره انعام يا در تفسير واردشده، فراوان است، از جمله:

(73) محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق عليهم السلام روايت کرده است که مقصود از «بعضء ايت ربک» (برخي نشانه هاي پروردگارت... ) طلوع خورشيد از سمت مغرب و خروج دابه و دود است و وقتي اين نشانه ها ظاهر شود، کسي که بر گناهان اصرار کرده و عمل شايسته اي نداشته، ايمانش سودي نخواهد داشت. (1)

(74) طبق نقل ابن مسکان، امام باقر عليه السلام درباره ي آيه «يوم يأتي بعض ءايت ربک» فرمود: وقتي خورشيد از مغرب بيايد، ايمان آوردن در آن روز فايده اي نخواهد داشت. (2)

(75) نزال بن سبره گويد: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبه اي خواند و فرمود: پيش از آن که مرا از دست بدهيد از من پرسش کنيد. صعصعه بن صوحان بلند شد و پرسيد: اي اميرمؤمنان! دجال چه زماني خواهد آمد؟ علي عليه السلام فرمود... براي اين موضوع نشانه هايي است... وقتي مردم نماز نخوانند و امانت را ضايع کنند و دروغ بگويند... سپس دابه الارض سر بر مي آورد و اين پس از طلوع خورشيد از مغرب خواهد بود. آن هنگام توبه برداشته مي شود، يعني نه توبه اي پذيرفته مي شود و نه عملي بالا مي رود و «هر کس تا آن زمان ايمان نياورده، ايمان آوردنش سودي ندارد»... . (3)

(76) امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند محمد صلي الله عليه و اله را با پنج شمشير برانگيخت که سه تاي آن کشيده است و غلاف نخواهد شد تا جنگ تمام شود و جنگ تمام نمي شود تا آن که خورشيد از مغرب طلوع کند. آن گاه که خورشيد از مغرب در آيد، همه مردم ايمان آوردند و آن روز «هرکس تا آن زمان ايمان نياورده يا عمل شايسته اي نداشته، ايمانش سودي ندارد. »... (4)

(77) رسول خدا فرمود پيش از شش چيز به انجام عمل روي آوريد: 1- طلوع خورشيد از مغرب؛ 2- دابه؛ 3- دجال؛ 4- دود؛ 5- خويصه يعني مرگ؛ 6- امر عمومي. (5)

(78) ابوسعيد خدري از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده است: مقصود از آيه «روزي که نشانه هاي پروردگارت آشکار شود، ايمان آوردن بي فايده است» طلوع خورشيد از سمت مغرب است. (6)

اين روايت و آثاري با همين مضمون، از ديگر صحابه نيز نقل شده و در منابع اهل سنت فراوان است. به طور کلي، از اين مجموعه چنين به دست مي آيد که طلوع خورشيد از مغرب، يا علامت واقعي بر پايي قيامت است يا کنايه از آن؛ به گونه اي که هرگاه سخن از طلوع خورشيد از مغرب به ميان مي آيد، برپايي قيامت فهميده مي شود. اين که در اين روايات تأکيد شده «وقتي خورشيد از مغرب در آيد ايمان آوردن سودي نخواهد داشت» بدان جهت است که اين، نشانه ي پايان دنياست و پس از آن، تکليفي وجود ندارد تا ايمان و عمل مؤثر باشد. شيخ طوسي گويد: «پس از مرگ امامان تکليف برداشته مي شود؛ چون نشانه هاي قيامت مانند طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه و... آشکار خواهد شد. » (7)

هم چنين در موارد ديگري زمان طلوع خورشيد از مغرب، آخرين فرصت براي توبه بندگان به درگاه خداوند تعيين شده است، چنان که در روايت 75 به آن اشاره شد و در روايات مستقل ديگري چنين آمده است:

(79) ابوهريره از رسول خدا نقل مي کند: هرکه پيش از طلوع خورشيد از مغرب توبه کند، توبه اش پذيرفته مي شود. (8)

ممکن است گفته شود عنوان طلوع خورشيد از مغرب، کنايه از ظهور امام عصر است؛ چنان که صعصعه از کلام علي عليه السلام اين گونه برداشت کرده است؛ (9) اما به فرض صحت اين نقل، بايد گفت در آن صورت ديگر اين موضوع، نشانه ي ظهور مهدي نخواهد بود؛ بلکه خود، عنوان و کنايه اي براي آن حضرت است و بنابراين، تحول در آفتاب، جزو نشانه هاي ظهور تلقي نخواهد شد. ليکن اين برداشت که از سوي فاطميان دامن زده شده،

از جهاتي محل اشکال است: 1- در روايات ديگري تصريح و حتي قرينه اي بر اين که منظور از خورشيد مغرب وجود مقدس امام دوازدهم باشد وجود ندارد. 2- در روايات متعددي که به برخي از آنها اشاره شد آمده است که با طلوع خورشيد از مغرب، توبه و عمل فايده ندارد، در حالي که ظهور امام عصر عليه السلام ابتداي زندگي واقعي است و معنا ندارد تکليف برداشته شود و توبه و عمل صالح پذيرفته نشود. 3- در روايات زيادي تصريح شده که طلوع خورشيد مغربي نشانه قيامت است. 4- در برخي احاديث، طلوع خورشيد از مغرب و ظهور مهدي قائم عليه السلام در کنار هم قرار گرفته اند که نشان مي دهد دو موضوع ارتباطي به يک ديگر ندارند بلکه هر دو، نشانه براي مطلب ديگري به شمار مي روند.

(80) ابوحمزه ثمالي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: آيا آمدن سفياني حتمي است؟ فرمود: آري، ندا هم حتمي است، طلوع خورشيد از مغرب هم حتمي است... قيام مهدي آل محمد صلي الله عليه و اله هم حتمي است. (10)

(81) ابوطفيل عامر بن واثله از حذيفه بن اسيد (در روايت ديگر از ابوسريحه) نقل کرده است: گروهي در حال گفت وگو بوديم که رسول خدا بر ما وارد شد و فرمود: از چه سخن مي گوييد؟ گفتيم: درباره قيامت. فرمود: قيامت بر پا نمي شود، مگر ده نشانه را ببينيد: دود، دجال، دابه، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن عيسي عليه السلام، يأجوج و مأجوج، فرو رفتن زمين در مشرق، و در مغرب، و در جزيره العرب، آتشي که مردم را به محشر بکشاند. (11)

همين خبر به گونه اي ديگر در منابع شيعه آمده است:

(82) ابوطفيل از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل مي کند که رسول خدا فرمود: ده چيز پيش از قيامت حتمي است: سفياني، دجال، دود، قيام مهدي عليه السلام، طلوع خورشيد از مغرب، فرود آمدن عيسي عليه السلام فرو رفتن زمين در مشرق، (و در مغرب)، و در جزيره العرب، آتشي که مردم را به محشر بکشاند. (12)

گرچه تفاوت هاي جدي در مضمون روايات شيعه و سني (13) اعتماد به آنها را کم مي کند، اين نکته در همه روايات وجود دارد که طلوع خورشيد از مغرب نشانه اي براي قيامت است.

تا اين جا نتيجه چنين شد که مفاد احاديثي که در آنها به طلوع خورشيد مغربي اشاره شده، بيان نشانه هاي قيامت (اشراط الساعه) است و تصريحي به ظهور مهدي ندارد. اما به علت اين که اين موضوع، نشانه ظهور مهدي عليه السلام قلمداد شده، آميختگي علائم ظهور با نشانه هاي قيامت است و آن چه درباره ي نشانه هاي برپايي قيامت گفته شده، فراوان بر نشانه ظهور قائم عليه السلام حمل مي شود. اختلاف مضمون برخي روايات شيعه با اهل سنت در شمارش اين نشانه ها نيز دليل ديگر اين آميختگي است که نمونه آن در روايت 81 و 82 گذشت.

مطلب ديگري که گويا باعث شده طلوع خورشيد از مغرب را نشانه ظهور بدانند، آن است که شيخ مفيد در رديف ده ها علامتي که براي ظهور قائم عليه السلام بيان کرده طلوع خورشيد از سمت مغرب را نيز آورده است، اما بايد توجه داشت که وي اين مطلب را به عنوان روايت نياورده بلکه در رديف نشانه ها ذکر کرده و سرانجام هم مي گويد خداوند آگاه تر است. (14) روايتي هم که او و شاگردش شيخ طوسي در اين زمينه آورده اند، گذشته از آن که ابهام هايي دارد، (15)

 تنها از حتمي بودن برخي حوادث سخن مي گويد و حتمي بودن بدان معناست که قضاي الهي بر وقوع آنها تعلق گرفته و الزاما مربوط به ظهور قائم نيست؛ به خصوص که در اين روايت، طلوع خورشيد از مغرب و قيام مهدي در کنار هم ذکر شده اند و معنا ندارد که آن دو نشانه ي ظهور باشند.

علت اصلي مطلب را بايد از سوي اسماعيليان دانست که از روايات طلوع خورشيد از مغرب سوء استفاده کردند و آن را بر مهدي فاطمي تطبيق نمودند.

بهره برداري فاطميان (16)

عبيدالله مهدي که درباره انتساب او به اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام اختلاف نظر وجود دارد، پس از يک دوره استتار و دعوت براي فرقه ي اسماعيليه، از سلميه به مغرب رفت و پس از جنگ و گريز، در سال 297 دولت فاطميان را بنا نهاد. از آن جا که فرقه اسماعيليه با دوران استتار و ظهور همراه بود و از زمان وفات امام صادق عليه السلام يا فرزندش اسماعيل تا ظهور دولت فاطمي در مغرب پنهان بوده اند، اين احتمال هست که مقدماتي براي ظهور خود فراهم کرده و رواياتي جعل کرده باشند. در کتاب هاي ملاحم و فتن آمده است که رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمود: در سال سيصد، خورشيد از سمت مغرب طلوع خواهد کرد. (17)

قاضي نعمان مغربي مورخ اسماعيلي مذهب (متوفاي 363ق) نيز اين حديث را گزارش و آن را پيش گويي رسول خدا درباره مهدي فاطمي دانسته و در توجيه آن تلاش کرده است. وي مي گويد: «اين، حديث مشهوري است و تاکنون خورشيد از مغرب طلوع نکرده و پس از اين هم نخواهد کرد، پس مقصود رسول خدا، قيام مهدي از مغرب است و مهدي همان خورشيدي است که فرموده سيصد سال پس از هجرت من طلوع خواهد کرد و چنين هم شد و مهدي عليه السلام در سال 297 ق آشکار گشت». (18)

 وي سپس مشکل سه سال اختلاف باقي مانده نسبت به حديث منسوب به پيامبر (در سال 300 ق) را توجيه کرده و اشعاري را که پيش از تشکيل دولت فاطمي سروده شده است، ذکر مي کند. در اين اشعار مي خوانيم: در سال 96 (مقصود 296ق است که به جهت نظم شعري خلاصه شده) پرچمي از غرب بلند مي شود و خورشيد الهي از سمت مغرب طلوع مي کند. در آن هنگام توبه ي توبه کننده فايده ندارد. او هم نام پيامبر و فرزند وصي پيامبر است که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد. عيسي بن مريم عليه السلام دجال را مي کشد... . (19)

در شعر ديگري که از احمد بن رمضان بلزمي پيش از ظهور مهدي سروده، چنين پيش گويي شده است: گويا مي بينم که خورشيد از مغرب بر ما طلوع کرده و زمين را از عدالت پر مي کند. (20) با توجه به قدمت کتاب هاي قاضي نعمان و شيعه بودن او، تطبيق روايات طلوع خورشيد از مغرب بر مهدي از وي گرفته شده اما به اين نکته توجه نشده است که مقصود قاضي نعمان، مهدي فاطمي است نه مهدي موعود اماميه.

مطلب ديگري که سوء استفاده اسماعيليه از اين روايات را نشان مي دهد سخني است که در رد دلايل واقفيه، روايت زير را مورد استدلال آنان دانسته است:

(83) سعيد مکي گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: امامان داوزده نفرند؛ وقتي شش نفرشان بگذرند، خداوند به دست هفتمي پيروزي مي آورد. پنج نفر از ما اهل بيت حکومت مي کند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد کرد. (21)

شيخ طوسي مي گويد: ابتداي اين خبر به اين که ائمه دوازده نفرند تصريح دارد، اما بقيه مطالب آن سخن راوي است که براساس مذهب اسماعيليه بيان شده است. (22) گويا مقصود شيخ اين است که موضوع طلوع خورشيد از مغرب به دست ششمين نفر از اهل بيت امام صادق عليه السلام، ساخته اسماعيليه است.

بنابراين، شکي نيست که احاديث طلوع خورشيد از مغرب مورد تحريف و سوء استفاده اسماعيليه قرار گرفته است؛ اما اين که همه آن احاديث را ساخته آنان بدانيم صحيح نيست، چون اولا: کثرت و شهرت آن روايات به اندازه اي است که جعل کردن همه آنها غير ممکن مي نمايد و گرچه مضمون بسياري از آنها واحد يا شبيه هم ديگر است؛ اما به طرق مختلفي در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است. (23)

ثانيا: انگيزه اي در جعل آن همه حديث براي اسماعيليه ديده نمي شود، چون در آنها سخني از مهدي نيست و هيچ کدام تصريح نمي کند که طلوع خورشيد از مغرب به معناي ظهور مهدي است. اگر بنا بود آنان رواياتي در اين موضوع جعل کنند، به اين مقدار اکتفا نمي کردند و بي ترديد منافع خود را در آن، پيش گويي و جاي گزين مي نمودند. آن چه هست روايات انگشت شماري است که طلوع خورشيد مغربي را در سال سيصد هجري مي داند و ترديد ي در رد پاي اسماعيليه (فاطميان) در آنها نيست. البته ابهام هايي در اين باره وجود دارد؛ مثلا ممکن است مقصود از روايت کافي (24) را مهدي بدانيم، چون مي فرمايد شمشير محمدي زماني غلاف خواهد شد که جنگ تمام شود و جنگ زماني پايان مي يابد که خورشيد از مغرب طلوع کند و آن گاه همه ايمان مي آوردند، ولي ايمان فايده اي ندارد! ممکن است اين ايمان را ايمان به مهدي تفسير کنيم و از روايت استفاده کنيم که تا ظهور مهدي جنگ پيوسته در عالم برپاست. اما اين يک احتمال بيش نيست و اين روايت و ديگر احاديث، آن را تأييد نمي کند.

عدم فايده داشتن ايمان و عدم پذيرش توبه هم قابل بررسي است که آيا با عمومات قرآن سازگاري دارد يا خير؟ ابهام مهم تر اين که در اشعار مربوط به پيش گويي دولت فاطميان - که پيش تر از شرح الاخبار نقل شد - شباهت هايي به روايات طلوع خورشيد از مغرب وجود دارد، مانند بحث از پذيرفته نشدن توبه و نزول حضرت عيسي عليه السلام. از اين رو، ممکن است اين ذهنيت ايجاد شود که روايات مشابه آن هم ساختگي است؛ ليکن به نظر مي رسد اين اشعار پس از تشکيل دولت فاطمي در مدح آنان سروده شده يا اگر به عنوان پيش گويي سروده اند، از همان روايات استفاده کرده و آن را تحريف نموده اند.

نتيجه گفتار

رواياتي که درباره طلوع خورشيد از مغرب در منابع شيعه و بيش از آن در منابع اهل سنت وجود دارد، مربوط به نشانه هاي قيامت است و ارتباطي به ظهور مهدي ندارد و در هيچ کدام تصريحي به نشانه ظهور نيست. اما فرقه اسماعيليه با نسبت دادن اين سخن به پيامبر که فرمود: «در سال 300 هجري من خورشيد از سمت مغرب طلوع مي کند»خواسته اند اين روايات را بر ظهور فاطميان تطبيق دهند؛ ولي اين به معناي خدشه دار بودن ديگر روايات نيست، بلکه آن چه به رسول خدا نسبت داده اند مردود است.

پي نوشت ها:

1. «عن زراره و حمران و محمد بن مسلم عن ابي جعفر و ابي عبدالله عليهما السلام في قوله «يوم يأتي بعض ءايت ربک لا ينفع نفسا ايمانها» قال طلوع الشمس من المغرب و خروج الدابه و الدخان و الرجل يکون مصرا و لم يعمل عمل الايمان ثم تجيء الآيات فلاينفعه ايمانه» (تفسير العياشي، ج 2، ص 128 و علامه طباطبايي، الميزان، ج 7، ص 404).

2. ابراهيم بن هاشم عن صفوان عن ابن مسکان عن ابي جعفر عليه السلام في قوله «يوم يأتي بعض ءايت ربک»... قال اذا طلعت الشمس من مغربها فکل من آمن في ذلک اليوم لاينفعه ايمانه. (الميزان، ج 7، ص 404 به نقل از: تفسير قمي).

3. عن الضحاک بن مزاحم عن النزال بن سبره خطبنا اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام... ثم قال سلوني ايها الناس قبل ان تفقدوني - ثلاثا - فقام اليه صعصعه بن صوحان فقال يا اميرالمؤمنين عليه السلام متي يخرج الدجال؟ فقال له علي عليه السلام... احفظ فان علامه ذلک اذا مات الناس الصلاه و اضاعوا الأمانه و استحلوا الکذب... ثم ترفع الدابه رأسها فيراها من بين الخافقين باذن الله جل جلاله و ذلک بعد طلوع الشمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبه فلا توبه تقبل و لا عمل يرفع و «لا ينفع نفسا إيمانها لم تکن ءامنت من قبل أو کسبت في ايمانها خيرا» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 552 و 554). بخش اول اين روايات در منابع اهل سنت هم آمده است (ر. ک: عثمان بن سعيد داني، السنن الوارده في الفتن (سنن داني)، ص 145).

4. «المنقري عن حفص بن غياث عن ابي عبدالله عليه السلام قال سأل رجل ابي - صلوات الله عليه - عن حروب اميرالمؤمنين و کان السائل من محبينا فقال له ابوجعفر عليه السلام: بعث الله محمدا صلي الله عليه و اله بخمسه اسياف ثلاثه منها شاهره فلاتغمد حتي تضع الحرب اوزارها و لن تضع الحرب اوزارها حتي تطلع الشمس من مغربها فاذا طلعت الشمس من مغربها آمن الناس کلهم في ذلک اليوم فيومئذ «لا ينفع نفسا إيمانها لم تکن ءامنت من قبل أو کسبت في إيمانها خيرا» و سيف منها مکفوف و سيف منها مغمود... » (کليني، الکافي، ج 5، ص10 و ر. ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 519).

5. «عن ابي هريره عن النبي صلي الله عليه و اله قال بادروا بالاعمال ستا:الدجال و الدخان و دابه الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامه و خويصه احدکم» (صحيح مسلم، ج 2، ص 690 و معجم احاديث المهدي، ج 2، ص205 به نقل از: مسند احمد و ديگران).

6. «وکيع عن ابي ليلي عن عطيه العوفي عن ابي سعيد الخدري عن النبي صلي الله عليه و اله في قوله يوم يأتي بعض ءايت ربک لا ينفع نفسا ايمانها قال: طلوع الشمس من مغربها» (مسند احمد، ج 3، ص 98 و 31؛ شيخ طوسي، التبيان، ج 1، ص 171 و مجمع البيان، ذيل تفسير آيه 158 سوره انعام).

7. شيخ طوسي، همان، ج 5، ص 49.

8. «عن ابن سيرين عن ابي هريره عن النبي صلي الله عليه و اله: من تاب قبل ان تطلع الشمس من مغربها تاب الله عليه» (خالد بن ناصر غامدي، اشراط الساعه في مسند احمد و زوائد الصحيحين، ج 2، ص 629 و 630). در اين کتاب چند روايت مشابه از مسند احمد و ديگر منابع روايي بدين مضمون آمده است.

9. در پايان روايت 75 نزال بن سبره از صعصعه مي پرسد: مقصود اميرالمؤمنين عليه السلام چيست؟ صعصعه مي گويد: اي ابن سبره! کسي که عيسي بن مريم عليه السلام. پشت سرش نماز مي خواند دوازدهمين عترت و نهمين فرزند حسين بن علي عليهما السلام است و همو خورشيد طلوع کننده از مغرب است که نزد رکن و مقام ظاهر مي شد و زمين را پاک مي کند» (شيخ صدوق، کمال الدين، ص 554).

10. «الفضل بن شاذان عمن رواه عن ابي حمزه قال قلت لابي جعفر عليه السلام: خروج السفياني من المحتوم؟ قال نعم و النداء من المحتوم و طلوع الشمس من مغربها محتوم و اختلاف بني العباس في الدوله محتوم و قتل النفس الزکيه محتوم و خروج القائم من آل محمد صلي الله عليه و اله محتوم... » (شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 371 و شيخ طوسي، الغيبه، ص 435).

11. «عن ابي الطفيل عن حذيقه بن السيد: اطلع النبي علينا و نحن نتذاکر الساعه فقال ما تذاکرون قالوا نذکر الساعه، فقال انها لن تقوم حتي ترون عشر آيات: الدخان و الدجال و الدابه و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسي بن مريم و يأجوج و مأجوج و ثلاث خوف: خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزيره العرب و آخر ذلک نار تخرج من اليمن (قعره عدن) تطرد الناس الي محشرهم» (مسند احمد، ج 4، ص 6 و 7؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 666 و 667 و لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ص 551 به نقل از: سنن ابن ماجه).

12. «ابن فضال عن حماد عن الحسين بن المختار عن ابي نصر عن عامر بن واثله عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال رسول الله صلي الله عليه و اله عشر قبل الساعه لابد منها: السفياني و الدجال و الدخان و الدابه و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها و نزول عيسي عليه السلام و خسف بالمشرق و خسف بجزيره العرب و نار تخرج من قعرعدن تسوق الناس الي المحشر» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 436).

13. در روايت 81 که از منابع اهل سنت نقل شد، سفياني و خروج قائم وجود ندارد و به جاي آن دابه و يأجوج و مأجوج آمده است. سند هر دو روايت هم به ابوطفيل کناني مي رسد.

14. الارشاد، ج 2، ص 368 و 370.

15. اين روايت که به شماره 80 گذشت در کمال الدين (ص 680) از همان راوي و در روضه کافي (ص 310) از راوي ديگري نقل شده و در آنها اختلاف هايي وجود دارد: از جمله اين که طلوع خورشيد از مغرب در کمال الدين و روضه نيست. هم چنين در آن به اختلاف عباسيان اشاره شده که در گفتارهاي پيشين درباره ي تاريخي بودن آن بحث شد. البته اگر حتمي را به اين معنا بگيريم که قضاي الهي بر آن تعلق گرفته، اين اشکال بر طرف خواهد شد. ابهام ديگر در اين است که در ادامه روايت از نداي آسماني به نام علي عليه السلام و نداي شيطاني به نام عثمان سخن به ميان آمده که محل تأمل است، چون نداي آسماني وقت ظهور، به نام مهدي است و آن زمان حقانيت اميرمؤمنان عليه السلام و در مقابل آن عثمان، مورد نزاع نيست.

16. فاطميان نام دولتي شيعي است که از سال 297 - 567 ق بر مغرب (مراکش) و مصر حکومت کردند. از آن جا که پايه گذاران اين دولت خود را از نسل اسماعيل فرزند امام جعفرصادق عليه السلام مي دانستند و معتقدند به امامت او (اسماعيلي مذهب) بودند و بدين طريق نسب خود را به حضرت فاطمه عليهما السلام مي رساندند، به فاطمي مشهور شدند.

17. «ارطاه بن منذر عن شريح و... قالوا بلغنا ان رسول الله قال... في الثلاثمأه طلوع الشمس من مغربها و يطبع کل قلب بما فيه... » (الفتن، ص 475، ح 1484و ابن منادي، الملاحم، ص 343).

18. شرح الاخبار، ج 3، ص 418 و 419.

19. همان، ص 421؛

و في الست و التسعين تهبط رايه

من الغرب في جمع کثيف المواکب

و تطلع شمس الله من غرب ارضه

فلا توبه ترجي هناک لتائب

سمي نبي الله و ابن وصيه

و اکرم مولود و اشرف طالب

فيملأ ارض الله عدلا و رحمه

بايام صدق طيبات المکاسب

و بالاعور الدجال...

و يقتله من بعد عيسي...

20. همان، ص 426:

کاني بشمس الارض قد طلعت لنا

من المغرب مقرونا اليها هلالها

فيملا ارض الله قسطا بعدله

بما ضم منها سهلها و جبالها

21. «عن خلاد الؤلؤي قال حدثني سعيد المکي عن ابي عبدالله عليه السلام و کانت له منزله منه: يا سعيد! الائمه اثناعشر اذا مضي سته فتح الله يا علي السابع و يملک منا اهل البيت خمسه و تطلع الشمس من مغربها علي يد السادس» (شيخ طوسي، الغيبه، ص 53).

22. همان.

23. براي دست يابي به مجموعه اين احاديث ر. ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 87، 262، 519 و ج 2، ص 113، 131 و 204- 214 و خالد بن ناصر غامدي، اشراط الساعه في مسند احمد و زوائد الصحيحين، ج 2، ص 624 به بعد.

24. ر. ک: همين کتاب، روايت شماره 76.

منبع: کتاب تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور

به نقل از : راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

وضعیت شیعیان در آستانه تولد امام زمان(عج)

 براى آشنایى بیشتر با اوضاع فرهنگى و سیاسى شیعیان در هنگام تولد امام زمان(عج) لازم است نگاهى هرچند كوتاه به وضعیت دوران حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام)داشته باشیم; دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت سه نفر از خلفاى عباسى، كه به ترتیب عبارت اند از: المعتز بالله، المهتدى بالله و المعتمد بالله.[1]

حاكمان عباسى از هر راه ممكن، آن حضرت را زیرنظر داشتند و كنترل مى كردند. آنان شنیده بودند كه امام مهدى(عج) فرزند امام عسكرى(علیه السلام)است; از این رو، مى كوشیدند تا به آن حضرت دسترسى پیدا كنند و او را به قتل برسانند; به همین جهت، امام حسن عسكرى(علیه السلام)ولادت حضرت مهدى(عج) را مخفى كرده بود و غیر از نزدیكان آن حضرت، دیگران افتخار زیارت آن امام را پیدا نكردند.[2]

فشار و اختناق سیاسى چنان بالا مى گیرد كه امام(علیه السلام) به ناچار باید هفته اى دوبار در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در دارالخلافه حضور پیدا مى كرد;[3] معتزّ عباسى به اندازه اى از نفوذ امام حسن عسكرى(علیه السلام)نگران بود كه به تحت نظر داشتن آن امام نیز بسنده نكرد و حضرت را با ابوهاشم جعفرى و گروهى از طالبیون زندانى كرد.[4]

ستم عباسیان تنها به امام حسن عسكرى(علیه السلام) محدود نمى شد; آنان علیه شیعیان و دوستان آن حضرت نیز از هیچ ستمى دریغ نمى كردند و از هرگونه حركت فرهنگى، سیاسى و غیره شیعیان جلوگیرى مى كردند. براى روشن شدن هرچه بیش تر مطلب، بحث را در دو بخش جداگانه پى مى گیریم: 1. وضعیت سیاسى شیعیان. 2. وضعیت فرهنگى شیعیان.

بخش اول: وضعیت سیاسى شیعیان

انواع فشارهاى سیاسى در این مقطع از زمان، در موارد زیر قابل پیگیرى است:

الف) زندانیان و فراریان شیعه; از جمله زندانیان، ابوهاشم جعفرى است. وى چنین مى گوید: در نامه اى از ناراحتى هاى زندان به امام حسن عسكرى(علیه السلام) شكایت كردم; امام در جواب به من نوشت: امروز در منزلِ خود نماز خواهى خواند.[5]

وى در جاى دیگرى اظهار كرده است: با امام حسن عسكرى(علیه السلام) در حبس مهتدى بن واثق بودیم; حضرت به من فرمود: این جنایتكار قصد كرده است كه امشب با خواست خدا بازى كند (كنایه از این كه اراده كرده است كه ما را بكشد); ولى عمر او كفاف نمى دهد و به زودى صاحب فرزندى خواهم شد. فرداى آن شب ترك ها به او حمله كردند و او را به قتل رساندند و خدا ما را به سلامت نگاه داشت.[6] هم چنین او مى گوید: من با گروهى در زندان بودم كه امام حسن عسكرى(علیه السلام) را به زندان آوردند، مأمور مراقب آن حضرت، صالح بن وصیف بود. یكى از هم زندانى ها، مردى جمحى بود كه ادعا مى كرد، علوى است. امام(علیه السلام)روى به ما كرد و فرمود:

اگر نبود در میان شما كسى كه از شما نیست، شما را آگاه مى كردم كه چه زمان خداوند، اسباب نجات شما را فراهم خواهد كرد.

امام با این كلام به آن مرد اشاره كرد و او از جمع ما بیرون رفت. امام فرمود:

این مرد از شما نیست; از او برحذر باشید. در بین لباس هاى خود نوشته اى دارد كه همه ى گفته ها و اسرار شما را براى خلیفه مى رساند.

یكى از زندانیان به سراغ او رفت و لباس هایش را بازرسى كرد و آن نوشته را پیدا كرد; او نوشته بود، كه این جمع قصد دارند، زندان را سوراخ كرده و فرار كنند.[7]

نكته ى قابل توجه در این روایتِ تاریخى این است كه، اختناق و فشار سیاسى به اندازه اى بود كه شیعیان در زندان هم از دست ماموران اطلاعاتى خلیفه در امان نبودند و مذاكرات آنان در محیط زندان نیز به حكومت گزارش داده مى شد.

حضرت عبدالعظیم حسنى یكى از فراریان شیعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گوید: «عبدالعظیم حسنى، از دستِ حكومت فرار كرد و وارد رى شد و درمنزل یكى از شیعیان در سردابى ساكن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى كرد; روزها روزه بود و شب ها را به شب زنده دارى و تهجّد مى گذراند و مخفیانه از آنجا بیرون مى آمد و قبرى را كه امروزه روبه روى قبر خود اوست زیارت مى كرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود».[8]

ب) دشمنى ها با شیعه; فشارهاى گوناگونى كه در زمان كوتاه امامت حضرت امام حسن عسكرى(علیه السلام) بر شیعیان وارد شد، صفحات تاریخ را پر كرده است. موارد زیر نمونه هایى از آن است:

1. على بن محمد بن زیاد مى گوید: توقیعى از امام ابومحمد(علیه السلام)(به این مضمون) به دستم رسید: كنج عزلت پیشه كن و خانه نشین باش; چون فتنه اى در انتظار توست... دیرى نگذشت كه به سبب سخن چینى تحت تعقیب قرار گرفت و جایزه ى صدهزار درهمى براى كسى كه مرا را پیدا كند، تعیین شد.[9]

2. یكى از شیعیان نامه اى به حضور آن حضرت فرستاد: شنیده ام كه مهتدى، شیعیان شما را تهدید كرده و گفته است: آنان را از روى زمین بر مى دارم; امام(علیه السلام) در جواب نوشت: عمر او كوتاه تر از آن است كه بتواند تهدیدش را عملى كند، از امروز تا پنج روز بشمار; او روز ششم با ذلت و خوارى كشته مى شود.[10]

ج) شهداى شیعه; آمار شیعیان و علویانى كه در این مقطع از تاریخ به دست عباسیان به فیض شهادت نائل شده اند كم نیست، از جمله:

1. موسى بن عبدالله بن موسى; از نوادگان امام حسن مجتبى(علیه السلام)است. او مردى عالم و نیكوكار بود و از جمله ى راویان به شمار مى رفت. در سال 256 هـ . ق در زباله به دستِ سعید بن حاجب با زهر به شهادت رسید. سعید سر او را جدا كرد و براى مهتدى عباسى برد.[11]

2. جعفر بن اسحاق بن موسى بن جعفر بن الصادق(علیهم السلام); سعید بن حاجب، او را در بصره به شهادت رساند و در همان جا دفن شد; وى در روز شهادت سى و دو سال داشت.[12]

بخش دوم: وضعیت فرهنگى شیعیان

با همه محدودیت ها و سختگیرى هایى كه عباسیان براى گوشه نشین كردن امام(علیه السلام) و شیعیان به كار گرفته و فشارهاى مختلف سیاسى كه از ناحیه ى آنان بر شیعه وارد شد، گروهى از دانشمندان و راویان از خرمن فضیلت و دریاى بى كران علوم آن حضرت بهره مى گرفتند و برخى از آنان صاحب تألیفاتى در فنون گوناگون بوده اند و احادیثى را از امام(علیه السلام)نقل كرده اند; از جمله ى آنان:

1. احمد بن ابراهیم بن اسماعیل; كاتب، ندیم، بزرگ اهل لغت و از باشخصیت ترین آنان است. او یكى از اصحاب خاص امام هادى و امام عسكرى(علیهم السلام) است; تألیفاتى دارد كه نمونه اى از این كتاب ها را مى توان نام برد: أسماء الجبال و المیاه والأودیه، اشعار ابن مّره بن همام و نوادر الاعراب.[13]

2. داوود بن قاسم; او همان ابوهاشم جعفرى است، كه از فرزانگان اسلام و یكى از شاخص ترین چهره هاى عقیدتى به شمار مى رود. در نزد امامان معصوم(علیهم السلام) داراى منزلتى خاص است;[14] وى امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسكرى و صاحب الامر(علیهم السلام) را ملاقات كرده است و از همه ى آنان روایت دارد. او مردى پارسا، عابد، عالم و عامل بود و كسى از خاندان ابوطالب در آن دوران از جهت علو نسب، همتاى او نبود.[15]

3. عبدالله بن حسین قطربلى; او نیز از اصحاب خاص امام حسن عسكرى(علیه السلام) است و از چهره هاى سرشناس ادب به شمار مى رود. كتابى نیز در بحث تاریخ دارد.[16]

4. فضل بن شاذان; وى از جهت ثمره ى كار و تألیف كتاب در صف مقدم علماى زمان خود بود و در فنون گوناگون داراى تألیف است; بعضى گفته اند: داراى یكصد و شصت كتاب است;[17] برخى از تألیفات او نزد امام حسن عسكرى(علیه السلام) مقبول واقع شده است و امام عمل به آن را روا شمرده و فرموده است:

هذا صحیح ینبغى أن یعمل به; این كتاب صحیح است و سزاوار است كه به آن عمل شود.[18]

در موردى دیگر، امام به یكى از كتاب هاى وى نظر افكند و براى او طلب مغفرت كرد و فرمود:

أغبط اهل خراسان بمكان الفضل بن شاذان و كونه بین أظهرهم;

 خوشحالم كه فضل بن شاذان با آن مقام، در میان مردم خراسان است.[19]

از آنچه كه بیان شد، این نتیجه به دست مى آید: با همه سختگیرى هایى كه بنى عباس نسبت به امام عسكرى(علیه السلام) و شیعیان آن حضرت روا داشتند، نتوانستند جلو نشر معارف و فرهنگ ناب اسلام و فضائل اهل بیت(علیهم السلام) را بگیرند. و هركدام از شاگردان آن حضرت، پس از بهره گیرى و خوشه چینى از خرمن علوم آن امام، در گوشه اى از جهان اسلام مشعلى پرفروغ براى نشر اندیشه و معارف اهل بیت(علیهم السلام) به شمار مى آمدند; آنان همچون ستارگانى در آسمان تشیع مى درخشیدند و شیعیان را در ظلمت ستم و گمراهى عباسیان كه قصد كرده بودند، روز روشن را همانند شب، تاریك جلوه دهند، راهنمایى مى كردند.

________________________________________

[1]. مهدى پیشوایى، سیره ى پیشوایان، ص 616.

[2]. اربلى، كشف الغمّه، ج 2، ص 412; شیخ مفید، الارشاد، ج 11، ص 336 و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 422.

[3]. شیخ طوسى، كتاب الغیبه، ص 215.

[4]. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 140.

[5]. طبرسى، همان، ص 140; اربلى، همان، ص 412; كلینى، كافى، ج 1، ص 508، ح 10; مسعودى، اثبات الوصیه، ص 263 ـ 264; شیخ طوسى، الثاقب فى المناقب، ص 576، ح 10.

[6]. راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 431، ح 9 و مسعودى، همان، ص 268.

[7]. شیخ طوسى، همان، ص 577، ح 11; راوندى، همان، ج 2، ص 682، ح 1 و اربلى، همان، ج 2، ص 432.

[8]. نجاشى، رجال النجاشى، ج 2، ص 66 ، ش 651.

[9]. اربلى، همان، ج 2، ص 417.

[10]. مسعودى، همان، ص 265; كلینى، همان، ج1، ص 510، ح 16 و اربلى، همان، ج 2، ص 414.

[11]. ابن فندق، لباب الأنساب، ج 1، ص 419; ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبین، ص 437 ـ 438 و مسعودى، مروج الذهب، ج 4، ص 181.

[12]. ابن فندق، همان و ابوالفرج اصفهانى، همان.

[13]. نجاشى، همان، ج 1، ص 237، ش 228.

[14]. همان، ص 362، ش 409.

[15]. شیخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 1، ص 174.

[16]. نجاشى، همان، ج 2، ص 36، ش 606.

[17]. شیخ طوسى، اختیار معرفه الرجال و رجال الكشى، ج 2، ص 822.

[18]. شیخ طوسى، همان، ص 818.

[19]. همان، ص 820. رسول رضوي- مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

منبع : انديشه قم

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نقش زنان
امروز بانوان همانند بسيارى از مردم به آينده مى انديشند؛ به يك انقلاب جهانى و يك حكومت موعود، كه چگونه در برابر قدرتهاى بزرگ غلبه پيدا مى كند! آيا برنامه هاى اوچيست؟ چه كسانى با او همكارى مى كنند و زنان در آن زمان چه نقشى دارند؟ دشمنانش چه كسانى اند و راز و رمز موفقيتش در گرو چيست؟

ما در اين نوشتار كوتاه نقش زنان در ايّام غيبت و ظهور امام زمان، عليه السلام، را مورد بررسى قرار مى دهيم.
 

نقش زنان در دوران غيبت صغرى

در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى بايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمان بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه عنوان وكيل معرفى كرده بودند، به دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام، معروف به »جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد. ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با »حكيمه« دختر امام جواد، عليه السلام، برمى آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليه السلام، همچنان بسيارى از كارها به دست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه السلام، انجام مى شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن الحسن، عليه السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.

شيخ صدوق، رحمةالله عليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن الحسن بن على را نيز نام برد...

از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه السلام، و به پيروى از امام حسين، عليه السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليه السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين العابدين، عليه السلام، صادر مى شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى شد تا امر پنهان باشد و2حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.

پس از شهادت امام عسكرى، عليه السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه السلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن كنيز را به دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد. 3

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليه السلام، چه مى كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:

الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند. در اين باره دو روايت وجود دارد:

روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:

يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار... 4

در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن الهى پناه مى آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى برند به سوى او جمع مى شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مى آيند كه برخى از آنان زن مى باشند كه بر هر جبار و جبار زاده اى پيروز مى شود. 5

روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخى نشانه هاى ظهور نقل كرده كه:

و يجيى ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هى الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شى ء قدير...« 6

به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.

پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!

نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مى فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!

دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد. 7

در پاسخ اين شبهه مى توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه السلام، مى فرمايد: »فيهم«؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى باشد.

دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مى فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالى رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه جا مى شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.

ب) زنان آسمانى

دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.

آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين مى آيند.

ابوهريره از پيامبر، صلّى اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:

ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.

عيسى بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.

آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و معصومين، عليهم السلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براى عهده دارى منصبى در حكومت حضرت مى آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمى گويد.
 

ج ) رجعت زنان

سومين گروه از ياوران حضرت بقيةاللَّه، عليه السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به ميان آمده است.

در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مى شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.

طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:

همراه قائم [آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه. 8

»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على، عليه السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در زمان هاى ديگر زندگى مى كرده اند.

اين گروه سيزده نفرى رجعت خواهند كرد و خداوند براى قدردانى از آنها، به بركت امام زمان آنها را زنده خواهد كرد.

در اين روايت امام صادق، عليه السلام، از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مى كند. در كتاب خصايص فاطميّه به نام نسبيه، دختر »كعبه9مازينه«، و در كتاب منتخب البصائر به نام »وتيره« و »أحبشيه« اشاره شده است.

زنان سرافراز

اينك به اختصار به شرح حال برخى از زنان نامبرده اشاره مى كنيم.

1 - صيانه ماشطه

او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليه السلام، زنده شده، به دنيا بازمى گردد. وى همسر »حزقيل«، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مى كرد.

نوشته اند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى اختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىف من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمى كشم و تو را پرستش نمى كنم. فرعون دستور داد تإ تنور مسى برافروزند و همه بچه هاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مى خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مى گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.

2 - سميه، مادر عمار ياسر

وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدين سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه ها را براو روا داشت. 11

او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنين كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مى كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مى نمود و مى فرمود:

صبراً يا آل ياسر فإنّ موعدكم الجنة.

اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.

سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را به شهادت رساند. 12

خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.

3 - نسيبه، دختر كعب مازنيه

او معروف به »ام عماره« و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّى اللَّه عليه وآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.

پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:

امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است. 13

پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم سنگين به همراه ديگر(14)مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّى اللَّه عليه وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به علت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد. 15

نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليه السلام، زنده خواهد شد. 16

 4 - امّ ايمن

از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّى اللَّه عليه وآله، است. پيامبر به او مادر خطاب مى كرد و مى فرمود:

هذه بقية اهل بيتى. 17

اين زن، باقى مانده اى از خاندان من است.

وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مى پرداخت. 18

ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را به عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت. خداوند به بركت(19)مهدى آل محمد، عليه السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مى گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.

5 - امّ خالد

در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعة اليد (دست بريده) باشد كه يوسف بن عمر، پس از به شهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه السلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعةاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:

اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟

من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مى گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مى كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت. 20

6 - زبيده

مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمةالله عليه، درباره اش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشته اند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد. 21

7 - حبّابه والبيّه

از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به وسيله امام زين العابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانى اش به او بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليه السلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مى رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مى زدند و اثر آن نقش مى بست. نوبت كه به امام رضا، عليه السلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت. 22

روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زين العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره اى نمود و جوانى اش بازگشت. 23

همچنين نوشته اند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده اى شده بود.24 .

8 - قنواء

دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليه السلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليه السلام، است. وى دختر25بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان به طرز دلخراشى به شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمى آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به كمك ديگران بدن نيمه جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به خانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را به رنج و مشقت عبادت مى اندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به زحمت عبادت انداخته ايم، بيشتر است. 26

د) بانوان منتظر

چهارمين گروه ياوران امام زمان بانوان پرهيزكارى هستند كه پيش از ظهور حضرت بقيةاللَّه، عليه السلام، رحلت كرده اند. به ايشان گفته مى شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مايلى مى توانى حضور داشته باشى. آنان نيز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.

رجعت زنان مربوط به گروه خاصى نيست و هر بانويى خود را با خواسته ها و شرايط زندگى در حكومت مهدى آل محمد، عليه السلام، تطبيق دهد ممكن است در آينده از رحمت خداوندى بهره مند گشته، براى يارى امام زنده شود. يكى از آن شرايط خواندن دعاى »عهد« است كه در فرد، نوعى آمادگى براى پذيرش حكومت آخرين ذخيره الهى ايجاد مى كند. به فرموده امام صادق، عليه السلام:

هر كه چهل صبح دعاى عهد را بخواند از ياوران قائم ما باشد و اگر هم پيش از ظهور آن حضرت از دنيا برود خداوند او را از قبر بيرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد... 27

انتظار فرج

يكى از شرايط حضور در حكومت بقيةاللَّه و توفيق ديدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ يعنى آمادگى كامل براى پذيرش حكومت حق و آراستن به آنچه كه مهدى، عليه السلام، مى گويد و مى خواهد. انتظار فرج يعنى نفى هرگونه سلطه از بيگانگان و مبارزه با افكار انحرافى و فساد اخلاق و در يك كلام، انتظار فرج يعنى بيزارى از دشمنان خدا و پيامبر و معصومين، عليهم السلام.

بى سبب نيست كه انتظار از بهترين اعمال شمرده شده است، بلكه فرد منتظرف دولت مهدى همانند كسى است كه در پيش روى رسول خدا شهيد گشته و در خون خود غلتيده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنيا برود بسان كسى باشد كه در خيمه مهدى فاطمه، عليهماالسلام، مى باشد.

ابوبصير از امام صادق روايت كرده كه آن حضرت روزى فرمود:

آيا شما را خبر ندهم به چيزى كه خداوند عملى را بدون آن از بندگانش قبول نمى كند؟ گفتيم: آرى. فرمود: شهادت بر وحدانيت خدا و رسالت پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و اقرار به آنچه كه خداوند فرموده، از دوستى ما و بيزارى از دشمنان و اطاعت و پيروى از ما. نيز داشتن ورع و پرهيزكارى و انتظار كشيدن براى قائم، عليه السلام. آنگاه فرمود: بدرستى كه براى ما دولتى است، خداوند آن را هر زمانى كه اراده كند برقرار مى سازد. سپس افزود: هركس كه دوست دارد از ياران قائم، عليه السلام، باشد بايد در انتظار به سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بيارايد، و اگر در همان حال بميرد براى او اجرى همانند كسى است كه آن حضرت را درك كرده باشد. 28
 

پى نوشتها:

1. سوره تحريم (66)، آيه 11.

2. صدوق، محمد بن على بن الحسين، كمال الدين، ج 2، ص 507؛ الطوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، ص 138.

3. همان، ص 476.

4. الهيثمى، نورالدين على بن ابى بكر، مجمع الزوائد، ج 7، ص 315؛ معجم احاديث الإمام المهدى، ج 1، ص 500.

5. همان.

6. المجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 223.

7. الطبرى، محمد بن جرير، دلائل الامامة، ص 314.

8. همان، ص 260.

9. رياحين الشريعة، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصايص فاطميه.

10. چشم اندازى از حكومت مهدى، عليه السلام، ص 74؛ به نقل از بيان الائمه، ج 3، ص 338.

11. ابن الاثير، على بن ابى الكرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481.

12. رياحين الشريعه، ج 4، ص 353.

13. الواقدى، محمد بن عمر، مغازى، ج 1، ص 273.

14. همان، ج 2، ص 268.

15. همان، ج 1، ص 270.

16. رياحين الشريعه، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصايص فاطميّه.

17. چشم اندازى از حكومت مهدى، عليه السلام، ص 76؛ تهذيب الكمال، ج 35، ص 329.

18. طبسى، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص 20.

19. قاموس الرجال، ج 10، ص 387.

20. المامقانى النجفى، عبدالله محمد حسن، رياحين الشريعه، ج 3، ص 381؛ به نقل از تنقيح المقال.

21. همان، ج 3، ص 78.

22. القمى، شيخ عباس، سفينة البحار، ج 1، ص 204.

23. همان.

24. همان.

25. جامع الرواة، ج 2، ص 458؛ رجال شيخ طوسى، ص 341.

26. المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، ص 73072.

27. القمى، شيخ عباس، همان، ج 2، ص 294.

28. القمى، شيخ عباس، منتهى الآمال، ج 2، ص 486؛ به نقل از: النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة.

ماهنامه موعود شماره 27

محمد جواد طبسى

 

در دوران سخت غيبت صغرى، در روزهايى كه شيعيان پس از دويست و شصت سال با يك آزمايش بزرگ رو به رو بودند و مى بايست با غيبت امام خو كنند، يك زن به عنوان مفزع و پناه معرفى مى شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه السلام، است. در اين دوره، اگر چه امام هادى و امام حسن عسكرى، عليهماالسلام، زمينه غيبت را از پيش فراهم كرده بودند و شخصيتهاى مورد اعتمادى همانند عثمان بن سعيد عمرى و پسرش محمد بن عثمان رابه عنوان وكيل معرفى كرده بودند، به دلايلى از موقعيت مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام، معروف به »جدّه«، استفاده شد و وى پناه شيعه معروف گرديد. ازگفتگوى احمد بن ابراهيم با »حكيمه« دختر امام جواد، عليه السلام، برمى آيد كه پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسكرى، عليه السلام، همچنان بسيارى از كارها به دست مادر بزرگوار امام حسن عسكرى، عليه السلام، انجام مى شده است ولى در حقيقت ازطرف حضرت حجةبن الحسن، عليه السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.

شيخ صدوق، رحمةالله عليه، از احمد بن ابراهيم نقل كرده است كه در سال 262 ق. بر حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام، وارد شدم و از پس پرده با وى سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسيدم. او همه آنها را يكايك شمرد و آنگاه حجةبن الحسن بن على را نيز نام برد...

از او پرسيدم: اين فرزند كجاست؟ گفت: در پس پرده غيب است. گفتم پس شيعه به چه كسى پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسكرى، عليه السلام. سپس افزود: اين دستور از سوى امام حسن عسكرى، عليه السلام، و به پيروى از امام حسين، عليه السلام، صورت گرفته است. زيرا امام حسين، عليه السلام، در ظاهر براى حفظ جان فرزندش امام سجاد، عليه السلام، به خواهرش زينب كبرى، عليهاالسلام، وصيت كرد و درنتيجه تا مدتى هرآنچه از امام زين العابدين، عليه السلام، صادر مى شد به حضرت زينب، عليهاالسلام، نسبت داده مى شد تا امر پنهان باشد و2حساسيت ها نسبت به امام سجاد، عليه السلام، كمتر شود. اين امتياز براى جدّه باقى بود تاآنكه كسانى مانند »عثمان بن سعيد« و ديگر سفرا و نايبان خاص امام زمان، عليه السلام، در بين شيعيان شناخته شدند و منزلت يافتند.

پس از شهادت امام عسكرى، عليه السلام، يك بانو، نظر دستگاه خلافت بنى عباس را نسبت به تعقيب امام زمان تغيير داد. نوشته اند پس از گزارش جعفر كذّاب، كه در خانه امام حسن عسكرى، عليه السلام، فرزند خردسالى از آن حضرت باقى مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگيرى صيقل (يكى از كنيزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه كردند. او نخست انكار كرد و آنگاه براى اينكه موضوع براى آنها پوشيده ماند، گفت من حامله هستم. از اين رو آن كنيز را به دست »أبى الشوارب«، قاضى وقت، سپردند تا از او مراقبت كند. در مدتى كه صيقل زيرنظر قاضى نگهدارى مى شد دستگاه خلافت با مرگ عبيد بن خاقانى و شورش صاحب الزنج روبه رو شد و صيقل از وضعيت آشفته سود جست و فرار كرد. 3

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانيم زنان در حكومت قائم آل محمد، عليه السلام، چه مى كنند؟ چه كسانى هستند؟ چند نفرند؟ از كجا مى آيند و چه مسؤوليتى برعهده دارند؟ براساس برخى از روايات، حضور و نقش اين زنان ازنظر زمان و موقعيت، چهارگونه است:

الف) حضور پنجاه زن در بين ياران امام

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند. در اين باره دو روايت وجود دارد:

روايت اول: امّ سلمه ضمن حديثى درباره علايم ظهور، از پيامبر روايت كرده است كه فرمود:

يعوذ عائذ من الحرم فيجتمع الناس إليه كالطّير الواردة المتفرقة حتّى يجتمع إليه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فيه نسوة فيظهر على كلّ جبّار و ابن جبّار... 4

در آن هنگام پناهنده اى به حرم امن الهى پناه مى آورد و مردم همانند كبوترانى كه از چهار سمت به يك سو هجوم مى برند به سوى او جمع مى شوند تا اينكه در نزد آن حضرت سيصد و چهارده نفر گرد مى آيند كه برخى از آنان زن مى باشند كه بر هر جبار و جبار زاده اى پيروز مى شود. 5

روايت دوم: جابربن يزيد جعفى، ضمن حديث مفصلى از امام باقر، عليه السلام، در بيان برخى نشانه هاى ظهور نقل كرده كه:

و يجيى ء واللَّه ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امراة يجتمعون بمكة على غير ميعاد قزعاً كقزع الخريف يتبع بعضهم و هى الآية الّتى قال اللَّه: »أينما تكونوا يأت بكم اللَّه جميعاً إنّ اللَّه على كلّ شى ء قدير...« 6

به خدا سوگند، سيصد و سيزده نفر مى آيند كه پنجاه نفر از اين عده زن هستند كه بدون هيچ قرار قبلى در مكه كنار يكديگر جمع خواهند شد. اين است معناى آيه شريفه: »هرجا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى كند. زيرا او بر هر كارى توانا است«.

پنجاه زن از سيصد و سيزده نفر!

نكته شگفت در اين دو روايت اين است كه مى فرمايد: سيصد و سيزده مرد گرد آيند كه پنجاه نفر ايشان زن هستند!

دوم آنكه: در روايتى كه نام ياران برشمرده شده است نام هيچ زنى وجود ندارد. 7

در پاسخ اين شبهه مى توان گفت: اين چند نفر در زمره همان سيصد و سيزده نفر هستند. زيرا اولاً امام، عليه السلام، مى فرمايد: »فيهم«؛ يعنى در اين عده پنجاه زن مى باشد.

دوم: شايد تعبير مردان بدين سبب باشد كه بيشتر اين افراد مرد هستند و اين كلمه از باب فزونى عدد مردان، چنين ذكر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهى خارج از اين عده بود امام مى فرمود: »معهم«، نه اينكه بفرمايد »فيهم«، زيرا اين سيصد و سيزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده اند و همه ياران و فرماندهان عالى رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسيار بالايى هستند كه برخى با ابر جابه جا مى شوند و اينها بدون شك با بقيه مردم آن زمان فرق بسيار دارند. بنابراين اگر بگوييم آنها جزو همان سيصد و سيزده نفر هستند براى آنها رتبه و موقعيت ويژه قائل شده ايم و اگر بگوييم در زمره ياران ديگر حضرت باشند از امتياز كمترى برخوردارند.

ب) زنان آسمانى

دسته دوم چهارصد بانوى برگزيده هستند كه خداوند براى حكومت جهانى حضرت ولى عصر، عليه السلام، در آسمان ذخيره كرده است و با ظهور

اولين گروه از زنانى كه به محضر امام زمان مى شتابند آنهايند كه در آن ايّام مى زيسته اند و همانند ديگر ياران امام، عليه السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهى به خدمت امام، عليه السلام، مى رسند.

آن حضرت به همراه حضرت عيسى، عليه السلام، به زمين مى آيند.

ابوهريره از پيامبر، صلّى اللَّه عليه و آله، روايت كرده كه:

ينزل عيسى بن مريم على ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خيار من على الأرض و أصلح من مضى.

عيسى بن مريم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترين و شايسته ترين افراد روى زمين فرود خواهد آمد.

آيا اين زنان از امتهاى پيشين هستند يا امت اسلامى زمان پيامبر، صلّى اللَّه عليه وآله، و معصومين، عليهم السلام؛ يا از دورانهاى مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده اند و براى عهده دارى منصبى در حكومت حضرت مى آيند يا براى مسايل ديگر؟ اينها پرسش هايى است كه اين حديث از آنها چيزى نمى گويد.
 

ج ) رجعت زنان

سومين گروه از ياوران حضرت بقيةاللَّه، عليه السلام، زنانى هستند كه خداوند به بركت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. اين گروه دو دسته اند: برخى با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخى ديگر فقط از آمدنشان سخن به ميان آمده است.

در منابع معتبر اسلامى نام سيزده زن ياد مى شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله، زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان به مداواى مجروحان جنگى و سرپرستى بيماران خواهند پرداخت.

طبرى در دلائل الامامة، از مفضل بن عمر نقل كرده كه امام صادق فرمود:

همراه قائم [آل محمد، صلّى اللَّه عليه وآله] سيزده زن خواهند بود.گفتم آنها را براى چه كارى مى خواهد؟ فرمود: به مداواى مجروحان پرداخته، سرپرستى بيماران را به عهده خواهند گرفت. عرض كردم: نام آنها را بفرماييد. فرمود: قنواء دختر رشيد هجرى، ام ايمن، حبابه والبيه، سميه [مادر عمار ياسر]، زبيده ام خالد احمسيّه، ام سعيد حنفيه، صيانه ماشطه، ام خالد جهنّيه. 8

»صيانه ماشطه« در زمان حضرت موسى مى زيسته است و مادر عمار ياسر در ابتداى بعثت به شهادت رسيد. »حبابه« در زمان على، عليه السلام، و »قنواء« در زمان امام حسن و امام حسين، عليه السلام، و بقيه در زمان هاى ديگر زندگى م این صفحه را به اشتراک بگذارید

نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

یاران مهدی ؛ خاستگاه و آزمايش و گزينش
 

ياران امام سنگهاي زيرين انقلاب جهان اند. همان گونه كه پيامبر(ص) با همراهي مهاجران و انصار رسالت شكوهمندش را به انجام رساند و علي(ع) با مجاهدات افسران رشيدش حماسه هاي بزرگ آفريد فريادرس موعود نيز با همكاري مردان نمونه و خودساخته عدالت را به جهان باز خواهد آورد وراثت را به محرومان زمين خواهد بخشيد.

منابع ديني ما بر جايگاه والاي آن جوانمردان اشارتها دارد1. امامان همواره آرزومند همراهي آن حضرت بوده اند و ياوري آن چهره پنهان كرده را به دوستان خويش همه گاه يادآوري مي فرموده اند:

«خدايا درود بفرست برمولا و سرورم صاحب الزمان و مرا از ياران و پيروان و حاميان او قرار ده و از آنان كه در ركابش شربت شهادت مي نوشند با شوق و رغبت بي هيچ گونه كراهت. »2

عدد ياران سيصد و سيزده نفر يا ده شده است:

در موثقه مفضل بن عمر از امام صادق:

«كاني انظر الي القائم علي منبرالكوفه و حوله اصحابه ثلاث مائه و ثلاث عشر رجلا علي عده اهل البدر. »3

گويا مي نگرم قائم را بر منبر كوفه و سيصد و سيزده نفر يارانش كه پيرامونش گرد آمده اند به شمار اهل بدر.

اين مضمون به طور مستفيض از ائمه به ما رسيده است از جمله: روايت محمدحنفيه از علي(ع). 4 روايت عبدالاعلي 5 و ابي الجارود 6 و ابي بصير از امام باقر7 و روايت ابن خالد 8 و ابن حضرمي 9 و ابان بن تغلب 10 و مفضل بن عمرو 11 از امام صادق و...

در متون عامه نيز در عدد ياران مهدي شمار ياد شده بارها و بارها ياد شده است. از جمله: روايت ام سلمه از پيامبر12 و روايت سيوطي از امام باقر(ع). 13

در برخي از روايات ياران مهدي ده هزار نفر ياد شده و تا آنان گرد نيايند قيام صورت نمي گيرد.

در صحيحه ابي بصير از امام صادق:

«لا يخرج القائم(ع) حتي يكون تكمله الحلقه. قلت: كم تكمله الحلقه. قال: عشره الاف 14. »

تا حلقه كامل نگردد قائم خروج نمي كند.

گفتم: كامل شدن حلقه به چند نفر است

فرمود: ده هزار نفر.

در روايات ديگر به جاي كامل شدن حلقه از كامل شدن «العقد15 »و «فئه »16 سخن به ميان آمده است كه با گرد آمدن ده هزار نفر تكميل مي شوند.

در نقلهاي ديگر از شمار كمتر و در برخي فزونتر از پيش نيز ياد شده است.

از جمله ابن رزين غافقي از علي(ع) روايت مي كند.

«مهدي در ميان دوازده تا پانزده هزار ياور قيام خواهد كرد. »17

در روايت ابن مسعود شمار بيعت كنندگان بيش از پنج هزار نفر ذكر شده است 18.

در احاديث ديگر به توده هاي انبوهي اشاره شده است كه از نقاط گوناگون جهان بويژه مشرق زمين به كمك امام مي شتابند19.

چه بسا بشود گفت: سه دسته از گزارشهاي ياد شده با يكديگر تعارض ندارند بلكه در طول يكديگرند. در مجموع نشانگر سير تشكل يارانند.

سيصد و سيزده نفر نخستين گروندگان هستند كه در انتظار ظهور موعود در مكه بوده اند. با گرد آمدن اين گروه دعوت آغاز مي شود. پس از انتشار خبر وگزارش آن به محرمان ده يا دوازده هزار نفر كه ستونهاي اصلي نيروهاي انقلاب را تشكيل مي دهند به سرعت به امام مي پيوندند. با اجتماع آنان پاكسازي حجاز آغاز مي شود. در ادامه نهضت توده هاي انبوه از سراسر جهان به حضرت مي پيوندند و درگيري بزرگ و خونبار با مستكبران شروع مي شود.

امام صادق(ع) مي فرمايد:

«سيصد و سيزده نفر ياران با او بيعت مي كنند. او تا هنگام كامل شدن ده هزار نفر در مكه اقامت كرده سپس رهسپار مدينه ميگردد. »20

امام صادق(ع) در پاسخ شخصي كه گمان مي برد ياران مهدي تنها اندك شمارند و حضرت تنها با نيروي آنان به اصلاح جهان خواهد كوشيد فرمود: خروج مهدي به فراهم شدن امكانات بستگي دارد

عن ابي بصير قال سال رجل من اهل الكوفه اباعبدالله(ع) كم يخرج مع القائم(ع) فانهم يقولون انه يخرج معه مثل عده اهل بدر ثلاثمائه و ثلاثه عشررجل. »قال: و ما يخرج الا في اولي القوه و ما يكون اولي القوه اقل من عشره آلاف 21. »

مردي از كوفيان از امام صادق پرسيد: همراهان قائم چند نفرند مردم مي گويند: بمانند اهل بدر سيصد و سيزده نفر بيش نيستند.

فرمود: جز به همراهي افراد قدرتمند قيام نكند آنان هم كمتر از ده هزار نفر نباشند. علامه مجلسي همين معني را از روايات استنباط كرده و مي نويسد: «ياران مهدي منحصر به سيصد و سيزده نفر نيستند بلكه اين شمار ياراني هستند كه حضرت به كمك آنان حركت را آغاز مي كند22. »

شاهد بر مطلب اين كه در برخي از روايات به جاي «اصحابه »«من اصحابه »23 آمده كه نشان مي دهد شمار ياد شده طلايه ياران امام را تشكيل مي دهند كه خود را به حضرت مي رسانند و نهضت را مي آغازند و در مقابل دشمنان مكي به دفاع از آقا مي پردازند24 ».

احتمال مي رود اين گروه اندك فرماندهان و وزيران امام باشند كه در آغاز هسته هاي اصلي نيروها را برعهده دارند و پس از پيروزي براي ارشاد و دادرسي و كارگزاري به سرزمينهاي دور و نزديك فرستاده مي شوند.

امام صادق(ع) مي فرمايد:

«گويا مي نگرم به قائم بر فراز منبر كوفه يارانش در پيرامون او حلقه زده اند. آنان پرچمداران لشكرها و كارگزاران امام بر روي زمين هستند25. »

از اين گروه به «نقبا «خواص »و «ذخرالله »تعبير شده است 26.

خاستگاه ياران

ياران مهدي از صنف و نژاد ويژه اي نيستند بلكه از گروهها و نژادهاي گوناگون و از سرتاسر جهان هستند. مردمي كه به ياري امام مي شتابند «من اقاليم الارض »«من اقصي البلاد »ند. در اين حركت عظيم مردمان عجم نقش پراهميتي در خدمتگزاري امام برعهده دارند. 27

حضرت در سن جوانان ظاهر مي شود. ياران وي را نيز بيشتر جوانان پرتحرك و پرنشاط تشكيل مي دهند و پيران در ميانشان اندك شمارند:

«ان اصحاب القائم شباب لا كهل معهم الا كالكحل في العين اوكالملح في الزاد و اقل الزاد الملح 28. »

ياران قائم جوانانند و پيران اندك بسان سرمه در چشم يا نمك در طعام و كمترين چيز در غذا نمك است.

اين جوانانند كه با شنيدن خبر ظهور امام شبانه حركت مي كنند. رخت استراحت در هم مي پيچند شتابان راه حجاز پيش مي گيرند و به حضرت مي پيوندند. زنان نيز در اين نهضت بزرگ جايگاه شكوهمندي دارند و در همه مراحل انقلاب حضور فعال خواهند داشت. زنان در تهيه مقدمات حركت شركت دارند پس از پيروزي در اداره كارها به امام كمك مي كنند.

امام باقر(ع) مي فرمايد:

«ويجئي والله ثلاث مائه و بضعه عشر رجلا فيهم خمسون امرئه يجتمعون علي غير ميعاد(29)

سوگند به خدا سيصد و اندي نفر بدون وعده پيشين گرد مي آيند در ميان آنان پنجاه زن است.

وجود زنان در ميان خواص و وزيران مهدي نشانگر اوج و عظمت والاي بانوان در انقلاب جهاني است. كلمه «رجل »كه در روايات به كار رفته علامت تغليب است نه حصر. در روايات عامه نيز از وجود زنان در نهضت مهدي ياد شده است. (30)

گزينش ياران

همه انبيا و مصلحان الهي هسته هاي اصلي نهضت خويش را با آزمايش برگزيده اند چرا كه راه دشوار است و آميخته با رنجها و بدون داشتن ياراني آب ديده سرد و گرم چشيده فداكار و باوفا نمي توان خطر كرد. ياران بي وفا و نامطمئن نه تنها حركت را به جلو نمي برند كه آن را به شكست خواهند كشاند.

طالوت كه در روايات ياران مهدي به ياران او تشبيه شده اند در نبرد با جالوت لشكريانش را باتشنگي آزمود. تن پروران و ناشكيبايان نظم را برهم زدند حريصانه به آب افتادند ولي صبور مردان از آن لب تر نكردند. از اين راه روشن شد كه گروه نخست ارزش و توان همراهي با طالوت را ندارند و سرانجام در رويارويي با سپاه دشمن وحشت آنان را فرا گرفت و از جنگيدن باز ماندند ولي گروه دوم كه ايمان فكري و بصيرت واقعي داشتند همه پيروزي را در اختيار خدا ديدند و صبورانه مقاومت ورزيدند.

ياران مهدي نيز براي رسيدن به درجه شايستگي همرهي از غربالهاي گونه گون گذر داده ميشوند و پس از پيمودن مراحل دشوار به قله رفيع «نصرت »بالا مي روند.

راز نزديك شدن به امام نه خويشاوندي كه كاميابي در آزمونهاي الهي است. پاره اي از آزمايشها پيش از قيام صورت مي گيرد و پاره اي پس از آن. طولاني شدن غيبت فتنه ها فريبندگيها افكار باطل جاه و مقام جلوه فروشان محراب داران دين به دنيا فروشان عالم نمايان و... بسياري از منتظران را از راه باز مي دارند مگر آنان را كه خدا راه نمايد. عاشقان راستين چنگ زنندگان به ولايت جهادگران در راه خدا مخلصان و بريدگان از دنياي دني.

امام صادق(ع) مي فرمايد:

«دوران غيبت قائم چنان به درازا خواهد كشيد تا حق در خلوص خود رخ نمايد و ايمانهاي خالص از ناخالص جدا شود كساني كه سرشت ناپاك داشته و ترس آن است كه به هنگام پيروزي دولت قائم منافقانه خود را در صف مومنان جاي دهند پيش از قيام مهدي از آن جدا شوند. »(31)

به ميزان درجات ايمان و گذر از آزمونها منتظران متمايز ميشوند و به ميزان مايه هاي ايماني در ياري امام بريكديگر پيشي مي جويند.

به فرموده امام صادق(ع):

«منهم من يفقد عن فراشه ليلا فيصبح بمكه و منهم من يري يسير في السحاب نهارالله قلت جعلت فداك ايهم اعظم ايمانا قال: الذي يسير في السحاب نهارا »(32)

در وقت ظهور برخي ياران شب در بستر ناپديد ميشدند و فرداي آن در مكه اند و گروهي روز در آسمان ره مي سپارند. گفتم: فدايت شوم كدام يك ايمانشان بيشتر است فرمود: آن كه در آسمان حركت مي كند.

پس از گرد آمدن نيروهاي آزمونها سخت تر ميشود. امام با آزمونهاي جسمي و رواني باورها را به آزمايش مي گذارد. از جمله همانند طالوت كه سپاهيانش را با تشنگي آزمود ياران امام نيز با تشنگي امتحان خواهند شد. (33)

فراتر از آن امام بي پروا به باورهاي خرافي و عوامانه حمله مي برد و معارف به دور از دسترس و پوشانده شده در غبار فراموشي و رازناك را آشكار مي سازد. در اين تكانهاي فكري صاحبان بصيريت و معرفت تزلزلي به خود راه نداده و استوار بر جاي مي مانند. ولي آنان كه در باورهاي خود ناخالصي دارند و انديشه را از سر چشمه نگرفته اند و به جاي شاهراه به كوره راه رفته اند و در حقانيت امام ترديد كرده اند از پيرامون حضرت پراكنده ميشوند.

پي نوشت ها:

1 ـ «بحارالانوار »علامه مجلسي ج. 125 52 موسسه الوفا بيروت.

2 ـ «مفاتيح الجنان »شيخ عباس قمي ترجمه الهي قمشه اي 988 انتشارات علمي.

3 ـ «كمال الدين و تمام النعمه »شيخ صدوق ج 672 2 انتشارات اسلامي وابسته به جامعه

4 ـ «منتخب الاثر في الامام الثاني عشر »لطف الله صافي 166 داوري قم.

5 ـ «بحارالانوار »ج 341 52

6 و 7 ـ «الغيبه »نعماني 315 صدوق تهران

8 ـ «بحارالانوار »ج 56 51

9 ـ «كفايه الاثر في النص علي الائمه الاثني عشر »ابن خزازقمي 263 بيدار قم.

10 ـ «الغيبه »نعماني 315

11 ـ «كمال الدين و تمام النعمه »672

12 ـ «مجمع الزوائد و منبر الفوايد »نورالدين هيثمي 119 چاپ شده در الموسوعه الامام المهدي ج 1 مكتبه الامام امير المومنين.

13 ـ «الحاوي للفتاوي سيوط »ج 150 2 چاپ شده در «الموسوعه... »

14 ـ «الغيبه »نعماني 307

15 ـ: بحارالانوار »ج 157 51

16 ـ «تفسير نورالثقلين »محدث عبد علي الحويزي ج 249 1 علميه.

17 ـ «الملاحم و الفتن »سيد بن طاووس 65 موسسه الوفا بيروت.

18 ـ »الحاوي للفتاوي »ج 153 2

19 ـ «بحارالانوار »ج 316 60

20 ـ «ارشاد »شيخ مفيد ج 383 2 چاپ شده در «مصنفات شيخ مفيد »ج 11 كنگره هزاره شيخ مفيد.

21 ـ «كمال الدين »654 2

22 ـ «بحاالانوار »ج 323 52

23 ـ «كفايه الاثر في النص علي الائمه الاثني عشر »278 ـ279

24 ـ «بحارالانوار »ج 306 52

25 ـ «كمال الدين »673

26 ـ «بحارالانوار »ج 7 53

27 ـ «ينابيع الموده »الحافظ سليمان بن ابراهيم القندوزي 449 بصيرتي قم «الغيبه »نعماني 315.

28 ـ «الغيبه »نعماني 316

29 ـ «بحارالانوار »223 52

30 ـ «الحاوي للفتاوي »ج 134 2

31 ـ كمال الدين 356

32 ـ «بحارالانوار »ج 356 52

33 ـ «الغيبه »نعماني 316

منبع: چشم براه مهدي «عج»

نقل از راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عناوين فصل توسلات

در این قسمت داستان توسل و استغاثه دوستداران امام زمان(عج)، نقل شده است.


1. توسل و قضا و قدر الهی
2. عنایت حضرت به طلاب
3. عریضه نویسی به حضرت حجت(عج)
4. عنایت حضرت و توبه بهائیان
5. عنایت حضرت حجت(ع) در مکه
6. دعای فرج و گشایش امور
7. توسل خادم مسجد جمکران
8. توسل و شفای فرزند
9. دفع دشمن به عنایت حضرت(عج)
10. نجات از مرگ به مدد حضرت حجت(عج)
11. نامه ممهور حضرت(عج)
12. فریادرس درماندگان
13. توسل به حضرت برای تعلیم قرآن
14. توسل به حضرت و حل مشکل مالی
15. استغاثه به حضرت در بیمارستان !
16. توسل سرباز امام زمان (عج)

1. توسل و قضا و قدر الهی

جناب آقا میرزا عبدالرزاق حائری می نویسد:
« همسر مرحومه ام، از ماه مبارک رمضان سال 1362 قمری، در همدان مریض شد و مرض او منجر به امراض دیگر گردید.
برای معالجه به تمامی اطباء و دکترهای درجه یک ایرانی و خارجی و متخصصین مراجعه کردیم و از داروهای مختلف که معمولاً با قیمتهای گزاف تهیه می شد، استفاده نمودیم.
در مدت مرض و معالجه با آن داروها که تقریباً هفت ماه طول کشید، معمولاً معالجه با دعاهای مجرب و ختومات معتبر و انواع توسلات و استشفاء به تربت امام حسین علیه السلام و حتی به تربت قبر مطهر که از طریق مخصوصی به دست آمده بود، نیز همراه بود.
از جمله آنها که مخصوصاً با حال تضرع و توجه و گریه انجام می شد، توسل به حضرت ولی عصر روحی فداه بود. به ایشان عریضه ای نوشتم و دو رکعت نماز خوانده و زیارت "سلام الله الکامل التام ..." ( این استغاثه در مفاتیح الجنان بطور کامل ذکر شده است. ) را در روز جمعه انجام دادم، اما با همه این احوال، مرض و درد آن مرحومه شب و روز شدیدتر می شد به طوری که در اواخر از شدت درد، در سختی زیاد و فریادزدن بود و هر غذایی حتی نصف استکان آب جوجه را استفراغ می کرد و دیگر راضی به مرگ خود شده بود و مکرر التماس می کرد، شکم مرا پاره کنید من که هر ساعت با این درد جان می دهم.

 بالاخره یا خوب می شوم با می میرم و لااقل از درد آسوده می شوم؛ چون شکم، ورم فوق العاده ای داشت و حتی بستگان و دوستان هم به آنچه خودش می گفت راضی شده بودند. حال من هم طوری بود که آنها رقت می کردند.
بالاخره کار به جایی رسید که از حضرت حجت ارواحنا فداه گله مند شدم و حتی به خاطر توسل یکی از دوستان در همان ایام به آن حضرت و اثر دیدن فوری او، از ایشان قهر کردم و گله ام این بود که یا حجت الله اگر مرض حتمی و شفایش امکان پذیر نیست، یک طوری به من بفهمانید. شما به این روسیاه اعتنای سگ هم نمی فرمایید، والا مطلب را می فهماندید.

در شدت مرض و درد، شب چهارشنبه یازدهم ربیع الثانی، مریض از دنیا رفت.
من در آن وقت نتوانستم کنار او باشم؛ ولی بعضی از زنهای مورد اعتماد گفتند:
خودش در حالی که قبلاً زبان او از تکلم بسته شده بود، زبان باز کرد و شهادتین گفت و عرضه داشت:
ای کننده در خیبر، به فریادم برس و جان را تسلیم کرد.

 من حتی از کثرت اندوه نتوانستم به غسالخانه بروم. بالاخره اینها گذشت. روز ختم فاتحه آن مرحومه در مسجدی (مسجد محله حاجی) که نماز می خوانم، سید بزرگواری از شاگردان و مخصوصین خودم، به نام آقا میرعظیم، در مجلس گفتند: دیشب، شب پنج شنبه دوازدهم ربیع الثانی، حضرت حجت عصر علیه السلام را در خواب دیدم و به حضورشان شرفیاب شدم.

حضرت این لفظ را بدون کم و زیاد، فرمودند:
« برویم تسلیت میرزا عبدالرزاق. »
و بعد هم چیزهایی مرحمت نمودند که مربوط به این موضوع نیست.

وقتی که این سید جلیل خواب را برای من نقل کرد، بی اختیار و به سختی به سر خود زدم و از جسارتی که عرض کرده بودم (گله کردن از حضرت)، خیلی خجالت کشیدم. من چه قابلیتی دارم که آن حضرت به تسلیت این سگ روسیاه خود بیایند.

به هر حال اثر تسلیت حضرت به خوبی ظاهر گشت و اندوهم که فوق طاعت بود، نسبتاً کم و آرام شد و به نظرم رسید که با این فرمایش، هم جواب عریضه ام را داده اند و بنده روسیاه خود را از گله و قهر بیرون آوردند و هم به من فهماندند که مقدرات حتمی، قابل تغییر نیست و هم بر یقینم افزودند. »

2. عنایت حضرت به طلاب

آیت الله علی پناه اشتهاردی که از اساتید بنام حوزه علمیه قم می باشند، در رابطه با حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) این دو قضیه را در شب آخر ماه صفر سال 1409 هجری قمری نقل فرمودند یکی از آنها مربوط به قبل از آمدن ایشان به قم و دیگری بعد از ورود به قم است.

ماجرای اول :
« قبل از آمدن به قم در اشتهارد تا مطوّل (از کتب حوزوی) خوانده بودم و خیلی مایل بودم که به حوزه علمیه قم بیایم.
 ولی ممکن نمی شد و خصوصاً از نظر امور مادی در مضیقه بودیم. کثرت علاقه به حدی بود که من قبل از طلوع صبح به مسجد چهار محله می رفتم و مخصوصاً توسل به حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) پیدا می کردم و گریه و ناله داشتم و می خواستم تا اسباب رفتنم به قم فراهم شود.
نام حضرت را می بردم و اشک می ریختم. تا آنکه شبی در عالم رؤیا خواب دیدم من را با این شعر امر به رفتن به قم فرمودند و وقتی بیدار شدم دیدم شعر در یادم مانده و آن این بود:

تا خود نروی به پای خود در ره دوست
تا جان نکنی فدای خاک ره دوست

از این خواب فهمیدم که ماندن فایده ندارد و باید خود برای رفتن به قم تصمیم بگیرم. چون در آنجا مکتبی بود که درس می گفتم و مخارج ما را تأمین می کرد، همان روز آمدم خداحافظی کردم و آماده شدم که رهسپار قم گردم.
هر چند التماس کردند که اگر حاجتی داری حاجتت را برآورده کنیم و بمانید. گفتم: نه، من برای ادامه تحصیل باید به قم بروم. و بحمدالله موفق شدم و سال 1320 شمسی به قم آمدم ».

ماجرای دوم
  :
« اما آنچه را بعد از ورود به قم از ناحیه حضرت می دانم این بود که همان سالهای اول که به قم آمدم رساله عروة الوثقی چهار حاشیه ای تازه از چاپ خارج شده بود به حواشی آیات عظام: بروجردی، قمی و اصفهانی. من خیلی مایل بودم آن را بخرم و مباحثه فقهی داشته باشم. پیش کتابفروشی رفتم گفت: سه تومان است.

من فقط سی شاهی بیشتر نداشتم التماس کردم تخفیف بدهد؛ گفت: جای چانه ندارد و بعد ده شاهی آن را کم کرد. دیدم قدرت مالی برای خرید آن ندارم مأیوسانه برگشتم و توسل به حضرت ولی عصر(ارواحنا فداه) پیدا کردم و اینکه من محتاج این کتابم و باید وسیله اش را جور کنید.
سابق در مدرسه فیضیه لوله کشی نبود و برای توالت ها آفتابه می بردند. من درب حجره بودم یک وقت دیدم شخصی آمد و گفت: اجازه هست از آفتابه شما استفاده کنم؟ گفتم: مانعی ندارد. آفتابه را برد و برگشت دیدم چیزی گذاشت و رفت.
 وقتی آمدم دیدم سه تومان گذاشته و رفته. من خیلی تعجب کردم، زیرا به فرض که می خواست پول بدهد یک قران بود.
لکن این سه تومان است؛ فهمیدم که چون توسل به حضرت حجت پیدا کردم حضرت برای خرید کتاب حواله کرده اند بلافاصله کتاب را خریدم و بعد هم موفق به جمع آوری مدارک عروه و ... شدم. »


 


3. عریضه نویسی به حضرت حجت(عج)

حجت الاسلام سید کاظم قزوینی که از علما و نویسندگان والامقامند در رابطه با حضرت حجت(عج) دو داستان ذیل را بیان فرمودند:

ماجرای اول :
« در سنه 1392 قمری در کربلا امور شهریه طلاب از طرف یکی از آقایان به اینجانب واگذار شده بود.
شب اول ماه که مصادف با شب جمعه بود پولی برای شهریه طلاب موجود نبود و احتیاج به نزدیک هزار دینار داشتم. فکر کردم از چه کسی قرض کنم؟
 چون به هر کس می گفتم، پشتوانه ای را که لازم بود ارائه دهم نبود. عریضه ای به خدمت حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) به این مضمون نوشتم:
« اگر داستان آیت الله العظمی مرحوم سید مهدی بحرالعلوم در مکه صحت دارد، این پول را حواله کنید. »
و عریضه را شب در ضریح مقدس ابا عبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ انداختم.

صبح بین الطلوعین بود که شخصی از تجار بغداد به منزل آمد و بعد از صبحانه مبلغ هزار دینار عراقی داد. حالتی مخصوص به من دست داد و خطاب به حضرت صاحب عرض کردم:
« آقا نگذاشتید آفتاب طلوع کند. »


ماجرای دوم
  :
« شخصی است به نام سید قاسم جمعه در شهر سیدنی استرالیا فرزند مریضی در بیمارستان داشت، سراسیمه نزد من آمد و گفت:
« دکتر گفته فرزندت در خطر است، چه کار کنم؟»

من گفتم :
« برای صاحب الامر(علیه السلام) عریضه ای بنویس و در آب بینداز.»
گفت:
« چگونه بنویسم. »
گفتم:
« فرض کن آقا تشریف آورده اند در استرالیا و تو اظهار حاجت نزد حضرتش می نمایی. »
بعد از چند ساعت عریضه اش را آورد حضرت را قسمهایی داده بود از جمله نوشته بود:
« شما را قسم می دهم به لباسهای عمه ات زینب (سلام الله علیها) . »

ساعت 11/5 شب عریضه را در آب انداخت، صبح فردا ساعت 8 از بیمارستان تلفن زدند که فرزندت حالش خوب و دفع خطر شده است. و امسال که سال 1411 قمری است و پنج سال از این قضیه می گذرد آن فرزند سالم و سرحال است. »

4. عنایت حضرت و توبه بهائیان

آقای سید هرندی که از طلاب و بزرگ زادگان اصفهانی هستند و ابوی ایشان جناب حاج  سید رضا هرندی ، از علمای بزرگ و خطبای جلیل اصفهان بودند.
ایشان از قول پدر بزرگوارش نقل نمود که فرمودند:

« من در ایام جوانی که هنوز در حجره مدرسه بسر می بردم، به دعوت جمعی، قرار شد که در یک محله ای منبر بروم.
البته به من گفتند: در همسایگی منزلی که قرار است منبر بروم، چند خانواده بهائی ـ خذلهم الله ـ سکونت دارند و باید فکر آنها را هم بکنی...
با همه آن سفارشات و خیرخواهیهای مردم، چون ما جوان بودیم با یک شور و خلوص، این امر را تقبل کردیم. بعد از ده شب که پایان جلسات بود، یک مجلس مهمانی تشکیل شد و پس از صرف شام ما عازم مدرسه شدیم.
ناگفته نماند: در این ده شب درباره پوچ بودن بساطهای بهایی گری داد سخن داده و بطلان اساس این فرقه را آشکار و برملا ساخته بودم.
در راه مدرسه داشتم به مدرسه می آمدم که ناگهان چند نفر را مشاهده کردم که پیدا بود قصد مرا دارند، تا نزدیک شدند و خیلی از من نوازش، تشکر و قدردانی و تجلیل کردند، یکی دست مرا می بوسید، دیگری به عبای من تبرک ... که:
آقا، حقاً شما چشم ما را روشن کردید...

بعد پرسیدند که قصد کجا را دارید؟
من گفتم که می خواهم بروم به مدرسه، آنها گفتند که، خواهش می کنیم امشب را به مدرسه نروید و به منزل ما بیایید.
مقداری راه آمدیم به درب بزرگ و محکمی رسیدیم، در را باز کردند، وارد شدیم. در را از پشت، از پایین، از وسط و بالا، بستند. وارد اطاق که شدیم ناگهان چندین نفر دیگر را دیدم که همه ناراحت و خشمگین نشسته اند و آنها هیچ توجهی به آمدن من نشان ندادند و جواب سلام هم نگفتند.
و من پیش خود حمل کردم به اینکه شاید بین خودشان ناراحتی دارند. بعد که ما نشستیم، یکی از اینها به تندی خطاب به من کرد که:
سید ... این ها چه حرفهایی است که بالای منبر می گویی؟ ( این عتاب همراه با تهدید بود )
 من رو کردم به یکی که چرا این آقا اینگونه حرف می زند. همگی گفتند: بلی درست می گوید چاقو و دشنه آماده شد و گفتند: که امشب، شب آخر تو است و ترا خواهیم کشت.
من گفتم: که خوب چه عجله ای دارید؟ شب خیلی بلند است و من یک نفر در دست شما آدمهای مسلح، کشتن که کاری ندارد، ولی توجه کنید که سخنی بگویم.

با تأمل و مشورت و بگو مگو به ما مهلت دادند که من حرفی را بگویم گفتم:
من پدر و مادر پیری در هرند (قریه ایشان) دارم که مرا با زحمت به شهر فرستاده اند که درس بخوانم و به مقامی برسم و کاری بکنم. اکنون خبر مرگ من برای آنها خیلی گران است. شما به خاطر آنها دست از کشتن من بردارید.

جواب ایشان تندی و تلخی بود که چه حرف هایی می گوید، یا الله راحتش کنید. دوباره من گفتم که: شب بلند است و عجله ای ندارید ولی حرف دیگری هم دارم.
گفتند: که حرف آخرینت باشد، بگو. گفتم: شما با این کار یک امامزاده واجب التعظیمی را پدید می آورید که مردم بر مرقد من ضریحی درست خواهند کرد و سالهای سال به زیارت من خواهند آمد و برای من طلب رحمت و ادای احترام و برای قاتلین من که شما ها باشید، نفرین و لعن خواهند کرد. پس بیایید برای خاطر خودتان از این بدنامی، از این کار منصرف شوید. باز همچنان سر و صدای بکشید، و خلاصش کنید و اینها چه حرفهایی است، بلند شد.

 من دوباره گفتم: پس اکنون که شما عزم جزم برای کشتن من دارید. رسم این است که دم مرگ یک وضویی بسازیم و توبه ای و نمازی بجا آوریم. به اصرار، این پیشنهاد ما را قبول کردند و برای اینکه احتمال می دادند شاید من مسئله وضو را بهانه کرده ام، برای اینکه در حیاط فریاد کنم و به همسایه ها خبر دهم. مرا در حلقه ای از دشنه و خنجر بدستان، برای انجام وضو به حیاط آوردند.

 من بعد از وضو، نماز را شروع کردم و قصد کردم که در سجده آخر هفت مرتبه بگویم:
« المستغاث بک یا صاحب الزمان ».
با حضور قلب مشغول نماز شدم. در اثنای نماز بود که درب خانه را زدند، اینها مردد بودند که درب را باز کنند یا نه؟ ناگهان درب باز شد و سواری وارد شد و آمد پهلوی من و منتظر ماند که من نماز را تمام کنم پس از اتمام نماز، دست مرا گرفت به قصد بیرون بردن از خانه، راه افتادیم.
این بیست نفری که لحظه ای پیش، همه دست به دشنه بودند که مرا بکشند، گویی همه مجسمه بودند که بر دیوار نصبند؛ دم هم برنیاوردند و ما از خانه بیرون رفتیم شب گذشته بود و درب مدرسه بسته بود، به دم درب که رسیدیم، درب مدرسه هم باز شد و ما داخل مدرسه شدیم. من به آن اقای بزرگوار عرض کردم که :
 بفرمایید حجره کوچک ما خدمتی کنیم.

جواب فرمودند که:
من باید بروم. و شاید هم فرمودند که: مثل شما نیز هست که من باید به دادشان برسم ( تردید از راوی است ) و من از ایشان جدا و وارد حجره شدم.

 دنبال کبریت بودم که چراغ را روشن کنم، ناگهان بخود آمدم که: این چه داستانی است؟ من کجا بودم؟ چه شد؟ چگونه آمدم، و اکنون کجایم؟ بدنبال آن بزرگوار روان شدم ولی اثری از او نیافتم.
صبح، خادم با طلبه ها دعوا داشت که: چرا درب مدرسه را باز گذاشته اند و اصلاً چرا بعد از گذشتن وقت آمده اند.
و همه طلاب اظهار بی اطلاعی می کردند. تا آمدند سراغ ما که چه کسی برای شما درب را باز کرد؟ من گفتم: ما که آمدیم درب باز بود و جریان را کتمان کردم.

صبح همان شب، همان بیست نفر آمدند سراغ ما را گرفتند و به حجره ما وارد شدند و همگی اظهار داشتند که:
 شما را قسم می دهیم به جان آنکه دیشب شما را از مرگ و ما را از گمراهی و ضلالت نجات داد راز ما را فاش نکن و همگی شهادتین گفته و اسلام آوردند.

ما همچنان این راز را در دل داشتیم و به احدی نمی گفتیم تا مدتی بسیار بعد از آن، اشخاصی از تهران آمده بودند و به منزل ما و گفتند: جریان آن شب را بازگو کنید. معلوم شد که آن بیست نفر به رفیقهایشان جریان را گفته بودند و آنها هم مسلمان شده بودند.
سپس بعد از آن وعاظ اصفهان، مرتب جریان را روی منابر می گفتند و مردم را متوجه وجود با برکت و نورانی حضرت ولی عصر علیه السلام می کردند ».
27/11/60 برابر با 22/ ربیع الثانی/ 1402


5. عنایت حضرت حجت(عج) در مکه

حجت الاسلام محمد ارگانی در مورد توسلشان به حضرت در مکه معظمه اینطور مرقوم فرمودند:
« در سال 63-62 که به مکه معظمه مشرف بودم، مکان ما ایرانیان در عزیزیه چهار مکه بود. بر حسب اتفاق، شب هشتم ذی الحجة الحرام آن سال مصادف با شب جمعه بود، با آقای ربیعی مدیر کاروان خوزستان وعده گذاشتم که: حجاج را حوالی ساعت یک بعد از نیمه شب جمعه به طرف عرفه حرکت دهیم. وقت را غنیمت شمرده به آقای ربیعی گفتم: « به مسجد الحرام مشرف می شوم؛ مواظب حجاج باش که متفرق نشوند. »
بر حسب اتفاق در شب و روز عرفه در شهر مکه ماشین عمومی برای مسافرین خیلی کم پیدا می شود. به هر نحوی که میسر بود با پرداخت پنج ریال سعودی به مسجدالحرام مشرف شدم. بعد از نماز تحیت روبروی ناودان طلا، آقایی از اهل علم را در حالتی خاص، مشغول دعای کمیل دیدم، وی حالی پیدا کرده بود در کنارش نشستم و استماع دعای کمیل نمودم تا به پایان رسید.
تصمیم گرفتم به نیابت حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) هفت بار طواف مستحبی بجا آورم بعد از فراغ و نماز آن وارد حجر اسماعیل شدم و پس از راز و نیاز در حجر اسماعیل روبروی ناودان طلا به نماز مشغول گردیدم بعد از پایان نماز شب یکباره به فکر فرو رفتم که، ساعت چند است؟ متوجه شدم بعد از نیمه شب است. سخت مضطرب و ناراحت شدم که قدری دیر کرده ام.

از مسجد الحرام بیرون آمدم و سوار ماشین بلیزر که آماده حرکت بود شدم، تا مرا به عزیزیه چهار برساند از قضا ماشین هنگامی که، به پل نزدیک به عزیزیه چهار رسید؛ پلیس سعودی نگذاشت از بالای پل رد شویم ناچاراً از راه دیگری راننده ماشین حرکت کرد، یک وقت متوجه شدم که مرا به منی آورده، به راننده گفتم: « من روحانی کاروانم و باید به عزیزیه چهار برسم. » قبول کرد و گفت:
« ترا به عزیزیه خواهم برد ».
از منی به طرف مکه حرکت کردیم پلیس سعودی از پیش روی ما، مانع شد ناگاه متوجه شدم مرا به عرفه آورده، خیلی مضطرب و ناراحت شدم. مجدداً ملتمسانه از راننده خواهش کردم که مرا به مکه برساند. باز دیدم، در منی هستیم.
خلاصه، پلیس جلوی راننده را گرفت و هر چه تلاش و خواهش نمودیم پلیس به ما اجازه حرکت از راههای مشخص را نمی داد که به مکه بیاییم.

 راننده بلیزر عصبانی شد و رو به من کرد و به زبان عربی با نهایت بی توجهی و بی رغبتی گفت: «اطلع» یعنی: از ماشین خارج شو.
در این موقع بود که از احساس مسئولیت و اینکه باید زائرین کاروان را به عرفه حرکت دهم، و راهی جز تسلیم و بیرون آمدن از ماشین برایم نمانده بود، با دلی شکسته و مضطربانه عرض کردم:
« یا ابا صالح ادرکنی »
آقا امام زمان، ترا به جان مادرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ قسمت می دهم که آبرویم را حفظ فرما و خودت برایم چاره ای بفرما ».

از ماشین بلیزر بیرون آمدم بعد از چند قدمی که بی اختیار راه می رفتم، ملاحظه کردم در مجاورت خانه و محل سکونتمان در عزیزیه چهار هستم.

از فرط خوشحالی و این همه رنج و ناراحتی، باورم نمی شد که این خودم باشم، ناگهان دیدم مقابل درب کاروان، آقای ربیعی ایستاده، و تازه از خواب بیدار شده است. به من گفت: «کجا بودی؟»
 گفتم: « از مسجدالحرام برمی گردم. » گفت: « خیلی خوشحالی. » گفتم: «آری.» جریان را به ایشان گفتم و کلیه ماوقع را تعریف نمودم.

پس از تجدید وضو، همان ساعت، حجاج کاروان را به طرف عرفه حرکت دادم و بحمدالله و المنه تا صبح در سرزمین عرفات به دعاهای وارده و مناجات با خداوند متعال مشغول راز و نیاز بودم.
خداوند متعال همیشه ما بندگانش را مورد لطف قرار بدهد و آقا و مولایمان حضرت بقیة الله را به فریادمان برساند.
این بود مجمل و خلاصه ای از ماوقع آن شب.
والسلام علیکم : محمد ارگانی 4/2/71 »

6. دعای فرج و گشایش امور

ملا محمود عراقی (ره) در کتاب دارالسّلام می فرماید:
« سال 1266، با امام جمعه تبریز، حاج میرزا باقر تبریزی(ره)، در تهران بودم و در خانه آقا مهدی ملک التجار تبریزی منزل داشتیم.
 من مهمان امام جمعه بودم؛ ولی ایشان به خاطر این که از طرف شاه اجازه نداشت به تبریز مراجعت کند و با من هم انسی داشت، مرا نزد خود نگه داشت و مخارج خورد و خوراکم را می داد.
من هم چون فکر نمی کردم مسافرت طول بکشد، تهیه ندیده بودم و به همین جهت از نظر مخارج جانبی از قبیل حمام و امثال اینها در فشار بودم و چون کسی را هم نمی شناختم، نمی توانستم قرض بگیرم.
روزی در میان تالار حیاط، با امام جمعه نشسته بودم. برای استراحت و نماز برخاستم و به اتاقی که در بالای شاه نشین تالار واقع است، رفتم و مشغول خواندن نماز ظهر و عصر شدم. بعد از نماز، در طاقچه اتاق کتابی دیدم. آن را برداشته و گشودم دیدم ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار است که در احوالات حضرت حجت علیه السلام می باشد.

 وقتی نظر کردم، قضیه ابی البغل کاتب در باب معجزات آن حضرت را دیده و خواندم. بعد از خواندن قضیه با خود گفتم: با این حالت و شدتی که دارم، خوب است این عمل را تجربه نمایم. برخاستم، نماز و دعا و سجده را بجا آوردم و از خدای متعال برای خود فرج را طلب کردم. بعد هم از غرفه پایین آمدم و در تالار نزد امام جمعه نشستم.

ناگاه مردی از در وارد شد و نامه ای به دست ایشان داد و دستمال سفیدی جلویش گذاشت. وقتی نامه را خواند آن را با دستمال به من داد و گفت: اینها مال تو می باشد. ملاحظه کردم دیدم آقا علی اصغر تاجر تبریزی، که در سرای امیر تجارتخانه داشت، بیست تومان پول در دستمال گذاشته و در نامه ای به امام جمعه نوشته که این را به فلانی بدهید.
وقتی خوب دقت کردم، دیدم که از زمان تمام شدن دعا و استغاثه من، تا زمان ورود نامه و دستمال، بیشتر از آن که کسی از سرای امیر بیست تومان بشمارد و نامه ای بنویسد و به این جا بفرستد، وقت نگذشته بود.
جریان را که دیدم تعجب کردم و سبحان الله گویان خندیدم. امام جمعه از علت تعجب من پرسید.
واقعه را برای او نقل کردم. گفت: سبحان الله پس من هم برای فرج خود این کار را انجام دهم.
گفتم: زود برخیز. او هم برخاست و به همان اتاق رفت. نماز ظهر و عصر را خواند و بعد از نماز، عمل مذکور را انجام داد. خیلی نگذشت؛ امیری را که سبب احضار او به تهران شده بود، ذلیل و معزول کرده و به کاشان فرستادند و شاه به عنوان عذرخواهی نزد امام جمعه آمد و ایشان را با احترام به تبریز برگردانید.
بعد از آن، این عمل را ذخیره کردم و در مواقع شدت و حاجت به کار می بردم و آثار سریع و غریبی مشاهده می نمودم.

از جمله این که:
« سالی در نجف اشرف مرض وبای شدیدی آمد بعضی از مردم را هلاک و بعضی دیگر را مضطرب کرده بود. وقتی این وضع را دیدم از دروازه کوچک شهر نجف بیرون رفتم و در خارج دروازه، این عمل را تنها بجا آوردم و رفع وبا را از خدا خواستم.
روز بعد به آشنایان خبر دادم که وبا رفع شد. گفتند: از کجا می گویی؟
گفتم: دلیلش را نمی گویم؛ اما تحقیق کنید، اگر از دیشب به بعد کسی مبتلا نشده باشد، راست است.
گفتند: فلان و فلان امشب وبا گرفته اند.
گفتم: نباید این طور باشد؛ بلکه باید پیش از ظهر دیروز و قبل از آن بوده باشد.
وقتی تحقیق نمودند همان طور بود که من گفته بودم و بعد از آن، دیگر مرض در آن سال دیده نشد و مردم آسوده شدند؛ ولی علت را ندانستند.
و نیز مکرر اتفاق افتاده است که برادرانی را در شدت دیده ام و به این عمل واداشته ام و آنها سریعاً به فرج رسیده اند. حتی یک روز در منزل یکی از برادران بودم. آن جا بر شدت و مشکلاتش مطلع شدم.

این عمل را به او تعلیم نموده، به منزل آمدم. بعد از مدتی صدای در بلند شد دیدم همان مرد است و می گوید: از برکت دعای فرج، برای من فرجی حاصل شد و پولی رسید تو هم هر قدر لازم داری بردار.
گفتم: من از برکت این عمل به چیزی احتیاج ندارم؛ اما بگو ببینم جریان چیست؟
گفت: من بعد از رفتن تو، به حرم آقا امیرالمومنین علیه السلام مشرف شدم و این عمل را بجا آوردم. وقتی بیرون آمدم، در میان ایوان مطهر کسی به من برخورد و آن قدری که نیاز داشتم در دست من پول نهاد و رفت.
خلاصه من از این عمل آثار سریعی دیده ام اما در غیر موارد حاجت و اضطرار به کسی نداده و به کار نبرده ام؛ زیرا از اینکه آن بزرگوار عجل الله تعالی فرجه الشریف این دعا را دعای فرج نامیده اند، معلوم می شود که در وقت فشار و شدت اثر می نماید. »


7. توسل خادم مسجد جمکران

سید عبدالرحیم، خادم مسجد جمکران می گوید:
شب جمعه ای، جمعیت زیادی به مسجد جمکران آمده بودند. من از الاغ خود غافل بودم و وقتی متوجه شدم و به سر وقتش رفتم، حیوان و کره اش را ندیدم. الاغ حدود چهل تومان ارزش داشت.
مدتی در اطراف شهر به دنبالش می گشتم. از شخصی شنیدم که می گفت: الاغی را با این نشانی به طرف کاشان می بردند. کسی را به آن طرفها فرستادم؛ ولی دید حیوان ما نیست. بعد از آن که مأیوس و نا امید شدم، به مسجد آمدم و عرض کردم: یا حجت الله ( حضرت ولی عصر علیه السلام ) من خادم این مسجد هستم جزای خدمت من آن است که الاغ مرا ببرند؟
من نابینا هستم، سوار او می شدم و برای خدمت به مسجد می آمدم حال جزای من این است؟ حتماً باید تا جمعه آینده کاری کنید که الاغ خودش بیاید و سوار آن شده و به منزل بروم و تا نیاید از این مکان نخواهم رفت، و گریه ام گرفت.
روز جمعه شد و تا ظهر خبری نشد؛ لذا بعد از ظهر به مسجد رفته و باز عرض کردم: یا حجت الله روز جمعه شد و الاغ من نیامد. صبر کردم تا عصر شد.
ناگاه کسی آمد و گفت:
دامادت سوار بر الاغ می آید. وقتی رسید، سؤال کردم: از کجا پیدایش کردی؟
گفت: شخصی از اهل ساوه آن را به قبرستان بزرگ قم آورده بود تا بفروشد. همین که نگاه کردم حیوان را شناختم و آن را گرفتم.
مرد ساوه ای گفت: شخصی در ساوه این الاغ را آورد و من خریدم؛ اما تعجب کردم که چرا به این ارزانی به من داده است؛ چون قیمتش زیادتر از اینها است لذا آن را آوردم تا در قم بفروشم، شاید استفاده ای بکنم.
بالاخره دزد را پیدا کرده و پول را پس گرفتند و سید عبدالرحیم از برکت این مسجد و توسلش به امام عصر علیه السلام به مراد خود رسید.

8. توسل و شفای فرزند

مرحوم حاج ملا باقر بهبهانی، در کتاب دمعة الساکبه نوشته است:
« فرزندم، علی محمد که تنها پسرم بود، مریض شد و روز به روز هم مرضش شدت پیدا می کرد و بر حزن و اندوه من می افزود، تا آن که مردم از او ناامید شدند و یقین به مردنش نمودند؛ لذا علما و سادات در دعاهایشان برای او طلب
  شفا می کردند.

 تا آن که شب یازدهم مرضش، حال او سخت شد و مرضش سنگین و اضطراب و التهابش شدید گردید.
راه چاره ای نداشتم به همین جهت ملتجی و متوسل به حضرت قائم علیه السلام شدم و با ناراحتی و اضطراب از نزد پسرم خارج شدم و بر بام خانه بالا رفتم. بی قرارانه به حضرتش متوسل گشته و با ذلت و مسکنت عرض می کردم:
« یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی. »
و خود را به خاک عجز و مذلت مالیدم. بعد هم از بام پایین آمدم و نزد پسرم رفتم و پیش رویش نشستم؛ با کمال تعجب دیدم نفسش آرام، حواسش بجا و عرق، او را گرفته بود.
خدا را بر این نعمت بزرگ شکرگزاری کردم.

9. دفع دشمن به عنایت حضرت(عج)

مرحوم آقا نجفی اصفهانی فرمودند:
در سفر حج و مکه معظمه، روزی به خارج شهر رفته و مشغول عبادت بودم. در بین نماز، که آنرا با کمال شرایط و آداب بجا می آوردم، یکی از اعراب و اشقیاء از بالای کوه مرا دید و آتش بغض در سینه پر کینه اش سرشار گردید.
دست به خنجر برد و به سویم دوید؛ چون فضا خلوت از مردم و فارغ از ازدحام بود، یقین نمودم الان است که آن نابکار کار را تمام خواهد ساخت. در همان حال نماز و توجه به مناجات حضرت کار ساز بی نیاز، دست توسل به ملجأ کل، حضرت ولی عصر علیه السلام ، زدم.
فوراً پای آن خبیث به سنگی گرفت و واژگون گردید. گویا کسی دستی بر قفایش زده و او را از بالای کوه به زمین افکند و همان دم به جهنم فرستاد.

10. نجات از مرگ به مدد حضرت حجت(عج)

حاج ملا عباسعلی جورتانی(ره) می فرمود:
در سفر به مکه معظمه، با اهل قافله بر قطار شتران سوار بودیم. شتر من در آخر قرار داشت.
ناگاه از تشنگی و ضعف خوابید. با توقف حیوان، بند قطار گسیخته شد و مقداری از قافله عقب ماندم. ناگاه خنجری بر سر و پیشانیم خورد و به زمین افتادم احساس کردم کسی بر پشت من آمده است تا سرم را از تن جدا کند. در این لحظه چون زبان نداشتم، در دل متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه شده و گفتم:
یا حجت الله، ادرکنی.
فوراً دیدم بیابان روشن شد و پشتم سبک گردید و آن ظالم هم دفع شد. ( و معلوم نیست کارش به کجا انجامید).
بعد از این قضیه بیهوش شدم و همان جا افتاده بودم، تا روز بعد، قبل از ظهر که همراهان به سراغم آمده و مرا بردند و چون زخم عمیقی برداشته بو این صفحه را به اشتراک بگذارید

نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نقش زنان در دوران غیبت صغری 

در دوران سخت غیبت صغری، در روزهایی که شیعیان پس از دویست و شصت سال با یک آزمایش بزرگ رو به رو بودند و می‏بایست با غیبت امام خو کنند، یک زن به عنوان مفزع و پناه معرفی می‏شود و آن مادر بزرگوار امام حسن عسکری، علیه‏السلام، است. در این دوره، اگر چه امام هادی و امام حسن عسکری، علیهماالسلام، زمینه غیبت را از پیش فراهم کرده بودند و شخصیتهای مورد اعتمادی همانند عثمان‏بن سعید عمری و پسرش محمد بن عثمان رابه‏عنوان وکیل معرفی کرده بودند، به‏دلایلی از موقعیت مادر امام حسن عسکری، علیه‏السلام، معروف به «جدّه»، استفاده شد و وی پناه شیعه معروف گردید. ازگفتگوی احمد بن ابراهیم با «حکیمه» دختر امام جواد، علیه‏السلام، برمی‏آید که پس از گذشت دوسال از رحلت امام حسن عسکری، علیه‏السلام، همچنان بسیاری از کارها به‏دست مادر بزرگوار امام حسن عسکری، علیه‏السلام، انجام می‏شده است ولی در حقیقت ازطرف حضرت حجة‏بن‏الحسن، علیه‏السلام، و به فرمان آن حضرت صورت گرفته است.

شیخ صدوق، رحمة‏الله‏علیه، از احمد بن ابراهیم نقل کرده است که در سال 262 ق. بر حکیمه دختر امام جواد، علیه‏السلام، وارد شدم و از پس پرده با وی سخن گفتم و از او درباره اعتقادش به امامان پرسیدم. او همه آنها را یکایک شمرد و آنگاه حجة‏بن‏الحسن بن علی را نیز نام برد...

از او پرسیدم: این فرزند کجاست؟ گفت: در پس پرده غیب است. گفتم پس شیعه به چه کسی پناه ببرد؟ گفت: به جدّه، مادر امام حسن عسکری، علیه‏السلام. سپس افزود: این دستور از سوی امام حسن عسکری، علیه‏السلام، و به‏پیروی از امام حسین، علیه‏السلام، صورت گرفته است. زیرا امام حسین، علیه‏السلام، در ظاهر برای حفظ جان فرزندش امام سجاد، علیه‏السلام، به خواهرش زینب کبری، علیهاالسلام، وصیت کرد و درنتیجه تا مدتی هرآنچه از امام زین‏العابدین، علیه‏السلام، صادر می‏شد به حضرت زینب، علیهاالسلام، نسبت داده می‏شد تا امر پنهان باشد1 و حساسیت‏ها نسبت به امام سجاد، علیه‏السلام، کمتر شود. این امتیاز برای جدّه باقی بود تاآنکه کسانی مانند «عثمان‏بن سعید» و دیگر سفرا و نایبان خاص امام زمان، علیه‏السلام، در بین شیعیان شناخته شدند و منزلت یافتند.

پس از شهادت امام عسکری، علیه‏السلام، یک بانو، نظر دستگاه خلافت بنی‏عباس را نسبت به تعقیب امام زمان تغییر داد. نوشته‏اند پس از گزارش جعفر کذّاب، که در خانه امام حسن عسکری، علیه‏السلام، فرزند خردسالی از آن حضرت باقی مانده است، آنها به خانه امام هجوم بردند و پس از دستگیری صیقل (یکی از کنیزان امام) فرزند خردسال را از او مطالبه کردند. او نخست انکار کرد و آنگاه برای اینکه موضوع برای آنها پوشیده ماند، گفت من حامله هستم. از این‏رو آن کنیز را به‏دست «أبی الشوارب»، قاضی وقت، سپردند تا از او مراقبت کند. در مدتی که صیقل زیرنظر قاضی نگهداری می‏شد دستگاه خلافت با مرگ عبید بن خاقانی و شورش صاحب الزنج روبه‏رو شد و صیقل از وضعیت آشفته سود جست و فرار کرد.2

نقش زنان در دوران ظهور

حال سزاوار است بدانیم زنان در حکومت قائم آل محمد، علیه‏السلام، چه می‏کنند؟ چه کسانی هستند؟ چند نفرند؟ از کجا می‏آیند و چه مسؤولیتی برعهده دارند؟ براساس برخی از روایات، حضور و نقش این زنان ازنظر زمان و موقعیت، چهارگونه است:

الف. حضور پنجاه زن در بین یاران امام

اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می‏شتابند آنهایند که در آن ایّام می‏زیسته‏اند و همانند دیگر یاران امام، علیه‏السلام، به هنگام ظهور در حرم امن الهی به‏خدمت امام، علیه‏السلام، می‏رسند. در این‏باره دو روایت وجود دارد:

روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور، از پیامبر روایت کرده است که فرمود:

یعوذ عائذ من الحرم فیجتمع الناس إلیه کالطّیر الواردة المتفرقة حتّی یجتمع إلیه ثلاث مأة و أربعة عشر رجلاً فیه نسوة فیظهر علی کلّ جبّار و ابن جبّار...3

در آن هنگام پناهنده‏ای به حرم امن الهی پناه می‏آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم می‏برند به‏سوی او جمع می‏شوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده‏نفر گرد می‏آیند که برخی از آنان زن می‏باشند که بر هر جبار و جبار زاده‏ای پیروز می‏شود.4

روایت دوم: جابربن یزید جعفی، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر، علیه‏السلام، در بیان برخی نشانه‏های ظهور نقل کرده که:

و یجیی‏ء واللّه‏ ثلاث مأة و بضعة عشر رجلاً فیهم خمسون امراة یجتمعون بمکة علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف یتبع بعضهم و هی‏الآیة الّتی قال اللّه‏: «أینما تکونوا یأت بکم اللّه‏ جمیعا إنّ اللّه‏ علی کلّ شی‏ء قدیر...»5

به‏خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می‏آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معنای آیه شریفه: «هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر می‏کند. زیرا او بر هر کاری توانا است».

پنجاه زن از سیصد و سیزده نفر!

نکته شگفت در این دو روایت این است که می‏فرماید: سیصد و سیزده مرد گرد آیند که پنجاه نفر ایشان زن هستند!

دوم آنکه: در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد.6

در پاسخ این شبهه می‏توان گفت: این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند. زیرا اولاً امام، علیه‏السلام، می‏فرماید: «فیهم»؛ یعنی در این عده پنجاه زن می‏باشد.

دوم: شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان، چنین ذکر شده است.

سوم: اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود امام می‏فرمود: «معهم»، نه اینکه بفرماید «فیهم»، زیرا این سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده‏اند و همه یاران و فرماندهان عالی‏رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسیار بالایی هستند که برخی با ابر جابه‏جا می‏شوند و اینها بدون شک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند. بنابراین اگر بگوییم آنها جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند برای آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شده‏ایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از امتیاز کمتری برخوردارند.

ب. زنان آسمانی

دسته دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت جهانی حضرت ولی‏عصر، علیه‏السلام، در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسی، علیه‏السلام، به زمین می‏آیند.

ابوهریره از پیامبر، صلّی‏اللّه‏ علیه و آله، روایت کرده که:

ینزل عیسی بن مریم علی ثمان ماة رجل و أربع مائة امرأة خیار من علی الأرض و أصلح من مضی.

عیسی‏بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته‏ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد.

آیا این زنان از امتهای پیشین هستند یا امت اسلامی زمان پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، و معصومین، علیهم‏السلام؛ یا از دورانهای مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده‏اند و برای عهده‏داری منصبی در حکومت حضرت می‏آیند یا برای مسایل دیگر؟ اینها پرسش‏هایی است که این حدیث از آنها چیزی نمی‏گوید.

ج. رجعت زنان

سومین گروه از یاوران حضرت بقیة‏اللّه‏، علیه‏السلام، زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود. این گروه دو دسته‏اند: برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به‏میان آمده است.

در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد می‏شود که به هنگام ظهور قائم آل محمد، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت.

طبری در دلائل الامامة، از مفضل‏بن عمر نقل کرده که امام صادق فرمود:

همراه قائم [آل محمد، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله] سیزده زن خواهند بود.گفتم آنها را برای چه کاری می‏خواهد؟ فرمود: به مداوای مجروحان پرداخته، سرپرستی بیماران را به‏عهده خواهند گرفت. عرض کردم: نام آنها را بفرمایید. فرمود: قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه [مادر عمار یاسر]، زبیده‏ام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه.7

«صیانه ماشطه» در زمان حضرت موسی می‏زیسته است و مادر عمار یاسر در ابتدای بعثت به شهادت رسید. «حبابه» در زمان علی، علیه‏السلام، و «قنواء» در زمان امام حسن و امام حسین، علیه‏السلام، و بقیه در زمان‏های دیگر زندگی می‏کرده‏اند.

این گروه سیزده نفری رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها، به برکت امام زمان آنها را زنده خواهد کرد.

در این روایت امام صادق، علیه‏السلام، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد می‏کند. در کتاب خصایص فاطمیّه8 به‏نام نسبیه، دختر «کعبه مازینه»، و در کتاب منتخب‏البصائر به‏نام «وتیره» و «أحبشیه» اشاره شده است.9

زنان سرافراز

اینک به اختصار به شرح حال برخی از زنان نامبرده اشاره می‏کنیم.

1. صیانه ماشطه

او یکی از همان سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدی، علیه‏السلام، زنده شده، به دنیا بازمی‏گردد. وی همسر «حزقیل»، پسر عموی فرعون، و شغلش آرایشگری دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود، حضرت موسی، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان خود را پنهان می‏کرد.

نوشته‏اند: روزی وی مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بی‏اختیار نام خدا را برزبان جاری ساخت. دختر فرعون گفت: آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی؟ گفت: نه، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت: مگر به خداییِ من اعتراف نداری؟ گفت: هرگز! من از خدای حقیقی دست نمی‏کشم و تو را پرستش نمی‏کنم. فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند و همه بچه‏های آن زن را در حضورش در آتش افکنند. چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه می‏خواست به ظاهر از دین برائت جوید که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر کن که تو بر حق هستی! فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش افکنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دین، او را در دولت امام مهدی زنده می‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت کند وهم انتقام خود را از فرعونیان بگیرد.

2 ـ سمیه، مادر عمار یاسر

وی هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و بدین‏سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجه‏ها را براو روا داشت.10

او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار کرد که پیامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنین‏کاری نشدند. او نیز زره آهنی به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگه‏داشت. پیامبر که گاه از کنارشان عبور می‏کرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش می‏نمود و می‏فرمود:

صبرا یا آل یاسر فإنّ موعدکم الجنة.

ای خاندان یاسر، صبر پیشه سازید که وعده گاه شما بهشت است.

سرانجام ابوجهل برهریک ضربتی وارد ساخت و ایشان را به‏شهادت رساند.11

خداوند این زن را به پاداش صبر و مجاهدتی که در راه اعتلای اسلام نشان داد و بدترین شکنجه را از دشمن خدا تحمل کرد، در ایّام ظهور مهدی آل محمد، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهی را ببیند و در لشکر ولیّ خدا به یاوران آن حضرت خدمت کند.

3 ـ نسیبه، دختر کعب مازنیه

او معروف به «ام‏عماره» و از زنان فداکار صدر اسلام است که در برخی از جنگهای پیامبر اسلام، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، شرکت جسته و مجروحان جنگی را مداوا کرده است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف پیامبر پرداخت و در این راه بدنش زخمهای فراوان برداشت.

پیامبر عزیز این فداکاری را ستود و به فرزندش عماره چنین فرمود:

امروز مقام مادر تو از مردان جنگی والاتر است.12

پس از فروکش کردن جنگ، نسیبه با سیزده زخم13 سنگین به همراه دیگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنیدن فرمان پیامبر خدا، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، که فقط مجروحان جنگ باید به تعقیب دشمن بشتابند، نسیبه از جای برخاست و آماده رفتن شد، امّا به‏علت شدت خونریزی نتوانست شرکت کند. همین که پیامبر از تعقیب دشمن برگشت، پیش از آنکه به خانه برود، عبداللّه‏ بن کعب مازنی را برای احوالپرسی نسیبه و سلامتی وی به نزد او فرستاد و چون از سلامتی وی آگاه گشت شادمان موضوع را به پیامبر خبر داد.14

نسیبه از کسانی است که برای یاری امام مهدی، علیه‏السلام، زنده خواهد شد.15

4. امّ ایمن

از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت رسول، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، است. پیامبر به‏او مادر خطاب می‏کرد و می‏فرمود:

هذه بقیة اهل بیتی.16

این زن، باقی‏مانده‏ای از خاندان من است.

وی همواره در کنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداوای مجروحان می‏پرداخت.17

ام ایمن از شیفتگان خاندان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا، علیهاالسلام، او را به‏عنوان شاهد معرفی کرد. وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت.18 خداوند به برکت مهدی آل محمد، علیه‏السلام، به هنگام ظهور، او را زنده می‏گرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود.

5. امّ خالد

در روایت دو بانو بدین نام مشهور شده‏اند: ام خالد احمسیه و ام خالد جهنّیه. شاید مقصود ام خالد مقطوعة الید (دست بریده) باشد که یوسف‏بن عمر، پس از به‏شهادت رساندن زیدبن علی بن الحسین در کوفه، دست او را به جرم شیعه بودن قطع کرد. در کتاب رجال کشی درباره شخصیت و مقام این زن فداکار از امام صادق، علیه‏السلام، مطلبی ذکر گردیده که حایز اهمیت است. ابوبصیر گوید: در خدمت امام صادق نشسته بودیم که ام خالد مقطوعة‏الید از راه رسید. حضرت فرمود:

ای ابابصیر، آیا میل داری که کلام امّ خالد را بشنوی؟

من عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا، با شنیدن آن شادمان می‏گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. دیدم وی در کمال فصاحت و بلاغت صحبت می‏کند. سپس حضرت پیرامون موضوع ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.19

6. زبیده

مشخصات کاملی از او نقل نشده است. احتمال دارد زبیده زن هارون‏الرشید باشد که شیخ صدوق، رحمة‏الله‏علیه، درباره‏اش گفته است: وی یکی از هواداران و پیروان اهل بیت است. هنگامی که هارون دانست از شیعیان است قسم خورد که طلاقش دهد. زبیده کارهای خدماتی بسیاری داشت که یکی آبرسانی به عرفات است. همچنین نوشته‏اند وی یکصد کنیز داشت که پیوسته مشغول حفظ قرآن بودند و همیشه از محل سکونت او صدای تلاوت قرآن شنیده شد. زبیده در سال 216 ق. رحلت کرد.20

7. حبّابه والبیّه

از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم را درک کرد و پیوسته مورد لطف و عنایت ایشان قرار داشت. در یک یا دو نوبت به‏وسیله امام زین‏العابدین و امام رضا، علیهماالسلام، جوانی‏اش به‏او بازگردانده شد. اولین ملاقات وی با امیر مؤمنان، علیه‏السلام، بود که از آن حضرت دلیلی بر امامت درخواست کرد. حضرت در حضور وی سنگی را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جای گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در این سنگ چنین اثری برجای بگذارد او امام است. از این رو حبابه پس از شهادت هر امامی نزد امام بعدی می‏رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ می‏زدند و اثر آن نقش می‏بست. نوبت که به امام رضا، علیه‏السلام، رسید حضرت نیز چنین کرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، علیه‏السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حیات گفت.21

روایت شده است که وقتی حبابه به خدمت امام زین‏العابدین رسید یکصد و سیزده سال از عمرش سپری شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره‏ای نمود و جوانی‏اش بازگشت.22

همچنین نوشته‏اند: صورت حبابه از زیادی سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشکیده‏ای شده بود.23

8. قنواء

دختر رشید هجری، یکی از شیعیان و پیروان علی، علیه‏السلام، و خود از یاران باوفای حضرت امام جعفر صادق، علیه‏السلام، است24. وی دختر بزرگمردی است که در راه محبت و دوستی امیر مؤمنان به‏طرز دلخراشی به‏شهادت رسید. از گفتار شیخ مفید برمی‏آید که قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبیداللّه‏ بن زیاد شاهد قطع دو دست و دو پای پدر خود بوده و به‏کمک دیگران بدن نیمه‏جان پدر را از دارالاماره بیرون آورده و به‏خانه منتقل کرده است. روزی قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا این همه خود را به‏رنج و مشقت عبادت می‏اندازی! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهی خواهند آمد که بینش دینی و شدت ایمانشان از ما، که این همه خود را به‏زحمت عبادت انداخته‏ایم، بیشتر است.25

د. بانوان منتظر

چهارمین گروه یاوران امام زمان بانوان پرهیزکاری هستند که پیش از ظهور حضرت بقیة‏اللّه‏، علیه‏السلام، رحلت کرده‏اند. به ایشان گفته می‏شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی می‏توانی حضور داشته باشی. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.

رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هر بانویی خود را با خواسته‏ها و شرایط زندگی در حکومت مهدی آل محمد، علیه‏السلام، تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندی بهره‏مند گشته، برای یاری امام زنده شود. یکی از آن شرایط خواندن دعای «عهد» است که در فرد، نوعی آمادگی برای پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی ایجاد می‏کند. به‏فرموده امام صادق، علیه‏السلام:

هر که چهل صبح دعای عهد را بخواند از یاوران قائم ما باشد و اگر هم پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود خداوند او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد...26

انتظار فرج

یکی از شرایط حضور در حکومت بقیة‏اللّه‏ و توفیق دیدار با آن حضرت انتظار فرج است؛ یعنی آمادگی کامل برای پذیرش حکومت حق و آراستن به آنچه که مهدی، علیه‏السلام، می‏گوید و می‏خواهد. انتظار فرج یعنی نفی هرگونه سلطه از بیگانگان و مبارزه با افکار انحرافی و فساد اخلاق و در یک کلام، انتظار فرج یعنی بیزاری از دشمنان خدا و پیامبر و معصومین، علیهم‏السلام.

بی‏سبب نیست که انتظار از بهترین اعمال شمرده شده است، بلکه فرد منتظرِ دولت مهدی همانند کسی است که در پیش روی رسول خدا شهید گشته و در خون خود غلتیده است و اگر بر همان حالت انتظار از دنیا برود بسان کسی باشد که در خیمه مهدی فاطمه، علیهماالسلام، می‏باشد.

ابوبصیر از امام صادق روایت کرده که آن حضرت روزی فرمود:

آیا شما را خبر ندهم به چیزی که خداوند عملی را بدون آن از بندگانش قبول نمی‏کند؟ گفتیم: آری. فرمود: شهادت بر وحدانیت خدا و رسالت پیامبر، صلّی‏اللّه‏علیه‏وآله، و اقرار به آنچه که خداوند فرموده، از دوستی ما و بیزاری از دشمنان و اطاعت و پیروی از ما. نیز داشتن ورع و پرهیزکاری و انتظار کشیدن برای قائم، علیه‏السلام. آنگاه فرمود: بدرستی که برای ما دولتی است، خداوند آن را هر زمانی که اراده کند برقرار می‏سازد. سپس افزود: هرکس که دوست دارد از یاران قائم، علیه‏السلام، باشد باید در انتظار به‏سر برد و خود را به ورع و محاسن اخلاق بیاراید، و اگر در همان حال بمیرد برای او اجری همانند کسی است که آن حضرت را درک کرده باشد.27

پي نوشت:

1.سوره تحریم (66)، آیه 11.

2.صدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال‏الدین، ج 2، ص50؛ الطوسی، محمد بن الحسن، الغیبة، ص 138.

3.همان، ص 476.

4.الهیثمی، نورالدین علی‏بن ابی بکر، مجمع‏الزوائد، ج 7، ص315؛ معجم احادیث الإمام المهدی، ج 1، ص 500.

5.همان.

6.المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 52، ص 223.

7.الطبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 314.

8.همان، ص 260.

9.ریاحین الشریعة، ج 5، ص 41؛ به نقل از خصایص فاطمیه.

10.چشم‏اندازی از حکومت مهدی، علیه‏السلام، ص 74؛ به‏نقل از بیان الائمه، ج 3، ص 338.

11.ابن الاثیر، علی بن ابی الکرم، اسدالغابه، ج 5، ص 481.

12.ریاحین‏الشریعه، ج 4، ص 353.

13.الواقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج 1، ص 273.

14.همان، ج 2، ص 268.

15.همان، ج 1، ص 270.

16.ریاحین الشریعه، ج 5، ص 41؛ به‏نقل از خصایص فاطمیّه.

17.چشم‏اندازی از حکومت مهدی، علیه‏السلام، ص 76؛ تهذیب الکمال، ج 35، ص 329.

18.طبسی، محمد جواد، نقش زنان مسلمان در جنگ، ص20.

19.قاموس الرجال، ج 10، ص 387.

20.المامقانی النجفی، عبدالله محمد حسن، ریاحین‏الشریعه، ج 3، ص 381؛ به‏نقل از تنقیح‏المقال.

21.همان، ج 3، ص 78.

22.القمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج 1، ص 204.

23.همان.

24.جامع‏الرواة، ج 2، ص 458؛ رجال شیخ طوسی، ص 341.

25.المفید، محمدبن محمدبن النعمان، الاختصاص، ص 73072.

26.القمی، شیخ عباس، همان، ج 2، ص 294.

27.القمی، شیخ عباس، منتهی‏الآمال، ج 2، ص 486؛ به‏نقل از: النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة.

منبع: کتاب زنان در حکومت امام زمان(عج)

نويسنده: محمدجواد مروجی طبسی

نقل از : راسخون

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رجعت زنان

گروهي از ياوران حضرت بقية‌الله عجل الله تعالي فرجه الشريف زناني هستند كه خدا به بركت ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف آنها را زنده خواهد كرد و بار ديگر به دنيا رجعت خواهند نمود. در روايات، به دو گونه به اين افراد اشاره شده است:

1.عام

در روايات، رجعت ويژه زن يا مرد نيست و فقط به مؤمن محض و كافر محض اشاره شده است؛ يعني هم زن مؤمن و هم زن كافر در زمان ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف رجعت مي‌كنند، تا زنان مؤمن، طعم شيرين و لذّت انجام وعدة الهي را بچشند و در ركاب حضرت امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و امامان معصوم عليهم السلام به خدمت بپردازند و زنان كافر هم كيفر دنيايي گناه و عملكرد خود را ببينند و به عذاب الهي برسند.

2. خاص

گروهي از زنان هستند كه علاوه بر اخبار عمومي، در برخي اخبار، به نام آنان هم اشاره شده است. اين روايات معتبر دربارة زنان، بسيار اندك است.

الف) زنان مؤمن

در منابع معتبر اسلام، نام سيزده زن ياد مي‌شود كه به هنگام ظهور قائم آل محمد صل الله عليه و آله و سلم زنده خواهند شد و در لشكر امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به مداواي مجروحان جنگي و پرستاري بيماران خواهند پرداخت.

مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند كه فرمود:

«همراه قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف سيزده زن خواهند بود». گفتم: «آن‌ها را براي چه كاري مي‌خواهد؟» فرمود: «براي مداواي مجروحان و رسيدگي به مريض‌ها؛ همان‌گونه كه وقتي همراه پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بودند چنين مي‌كردند». عرض كردم: «نام آنها را بفرماييد» فرمود: «قنواء دختر رشيد هجري، ام ايمن، حبابه والبيّه، سميه مادر عمار بن ياسر، زبيده، ام خالد احمسيه، ام سعيد حنفيّه، صبانه ماشطه و ام خالد جهنيّه. [57]

در اين روايات، امام صادق عليه السلام از آن سيزده زن فقط نام نه نفر را ياد مي‌كند. در كتاب خصايص فاطمي به نسيبه دختر كعب مازنيه نيز اشاره شده است[58].

در كتاب منتخب البصائر از دو زن به نام «تيره» و «أحبشيه» نام مي‌برد[59] . اين افراد، هر كدام در بُعدي و بيشتر در بُعدِ جهاد با دشمنان خدا، از خود شايستگي‌هايي نشان داده‌اند. برخي از آنان ـ هم‌چون «صيانه» ـ مادر چند شهيد بوده و خود نيز با وضعي جانسوز به شهادت رسيد. برخي ديگر چون سميّه، در راه دفاع از عقيدة اسلامي خود، سخت‌ترين شكنجه‌ها را تحمل نموده و تا پاي جان از عقيدة خود دفاع كرده‌اند.

ام‌خالد نيز نعمت تندرستي پيكر را براي حفظ اسلام استفاده كرد و جانباز شد. برخي ديگر، همانند زبيده كساني بودند كه زرق و برق دنيا، هرگز آنان را از اسلام باز نداشت و از آن امكانات در راه عقيده خود استفاده كرده و در مراسم حج كه يكي از اركان دين است به كار بردند. بعضي، افتخار دايگي رهبر امت را داشتند و خود نيز از معنويات زيادي برخوردار بودند و بعضي ديگر، از خانوادة شهيداني بودند كه خود، پيكر نيمه‌جان فرزندان‌شان را حمل كردند. آنان، كساني هستند كه با انجام رشادت‌ها ثابت كردند كه مي‌توانند گوشه‌اي از بار سنگين حكومت جهاني اسلام را بردوش گيرند.

همة اين دلايل، ما را به راز تصريح امام صادق عليه السلام به نام اين نه نفر آگاه مي‌كند. حال، براي درك بهتر شرح حال مختصري از زندگي چند تن را بررسي كنيم.

1. صيانه

در كتاب خصائص فاطميه آمده است:

در دولت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف سيزده تن، براي معالجة زخميان زنده گشته و به دنيا بازمي‌گردند. يكي از آنان «صيانه» است كه همسر «حزقيل» و آرايشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش «حزقيل» پسرعموي فرعون و گنجينه دار او بوده و به گفتة او، حزقيل، مؤمن خاندان فرعون است كه به پيامبر زمانش، موسي عليه السلام ايمان آورد[60].

پيامبر صل الله عليه و آله و سلم فرمود:

شب معراج، در مسير بين مكه معظمه و مسجد الاقصي، ناگهان بوي خوشي به مشامم رسيد كه هرگز مانند آن را نبوييده‌ بودم. از جبرئيل پرسيدم: «اين بوي خوش چيست؟» گفت: «اي رسول‌خدا صل الله عليه و آله و سلم! همسر حزقيل به حضرت موسي بن عمران عليه السلام ايمان آورده بود و ايمان خود را پنهان مي‌كرد.[61]

2.سميه، مادر عمار ياسر

او هفتمين نفر بود كه به اسلام گرويد و بدترين شكنجه‌ها را تحمل كرد[62] . او و شوهرش، ياسر در دام ابوجهل گرفتار شده بودند و او، به آنها دستور داد كه به پيامبر خدا دشنام دهند؛ اما آنها چنين كاري نكردند. ابوجهل زره آهني به سميه و ياسر پوشاند و آنها را مقابل آفتاب سوزان نگه‌داشت. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم كه گاهي از كنارشان عبور مي‌كرد، آنها را به صبر و مقاومت سفارش مي‌كرد و مي‌فرمود: «اي خاندان ياسر صبر پيشه كنيد كه وعده‌گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل با ضربتي آنها را به شهادت رساند.[63]

خداوند، اين زن را به سبب صبر و مجاهدتي كه در راه اسلام متحمل شد، در زمان ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف زنده خواهد كرد، تا پاداش وعدة الهي را ببيند و در لشكر ولي خدا، به ياوران آن حضرت خدمت كند.

3. ام ايمن

نام او «بركه» است. وي كنيز پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بود. آن حضرت، به او مادر خطاب مي‌كرد و مي‌فرمود: «او باقي‌ماندة خاندان من است»[64]. او از شيفتگان امامت بود كه در ماجراي فدك، حضرت زهرا عليها السلام او را به عنوان شاهد معرفي كرد و پنج يا شش ماه پس از پيامبر صل الله عليه و آله و سلم در زمان خلافت ابوبكر از دنيا رفت[65] .

ام ايمن، دختر «ثعلبه بن عمرو بن حصن بن مالك» مي¬باشد. او خدمت‌گزار «آمنه»، مادر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود كه به ارث، به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم منتقل شد. آن گاه كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مادر خود را از دست داده بود، ام ايمن، پرستاري وي را برعهده گرفت و به اصطلاح، خدمت‌گزار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم محسوب مي¬شد. رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم بارها مي¬گفت: «ام ايمن، پس از مادرم «آمنه»، مادر من است» و او را عضو خانواده و يادگار اهل بيت خويش مي¬خواند . ام ايمن را بايد يكي از بانوان نمونه و ممتاز تاريخ اسلام دانست؛ چون كوشش¬هاي او در طول زندگي پر بركتش در راستاي وابستگي به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و خاندان او، افتخارآميز و سراسر پر عظمت بود[66] كه اين‌جا مجال شرح آن نمي‌باشد.

4. زبيده

وي، همسر هارون الرشيد و از شيعيان بود. هنگامي كه هارون از عقيدة او آگاه شد، سوگند ياد كرد او را طلاق دهد. او به انجام كارهاي نيك معروف بود. زماني كه يك مشك آب در شهر، يك دينار طلا ارزش داشت، او همة حُجاج و شايد مردم مكه را سيراب كرد. او دستور داد با كندن كوه‌ها و احداث تونل‌ها، آب را از فاصلة ده ميلي خارج حرم مكه، به حرم آوردند. زبيده، صد كنيز داشت كه همگي حافظ قرآن بودند و هر كدام موظف بود كه يك دهم قرآن را بخواند؛ به گونه‌اي كه از منزل او، صداي قرائت قرآن همانند زمزمة زنبورهاي عسل، بلند بود[67].

5. ام خالد عبدي

ام خالد عبدي را دانشمندان و رجال نويساني چون كشّي و مامقاني، بانويي معرفي كرده¬اند كه استاندار عراق، يوسف بن عمرو به سبب عقيده شيعي و پيروي از زيد بن علي بن الحسين عليه السلام در كوفه دست او را قطع كرد. وي، بانويي عارف و مجاهد بود كه در راه عقيده و عبادت خويش، استواري و پاي‌بندي قاطعي داشت و در بيان معارف دين و ابراز عشق و ارادت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برابر مخالفان، هيچ كوتاهي و مسامحه¬اي روا نمي¬داشت. [68]

6. حبابه والبيه

شيخ طوسي، شيخ كليني، فيض كاشاني، محدث بحراني، طبرسي، راوندي و علامه مجلسي، او را محدث و راوي حديث از امام علي عليه السلام و ساير امامان تا امام رضا عليه السلام و خلاصه راوي حديث از هشت تن از امامان معصوم دانسته¬اند.[69] نكته‌اي كه درباره اين بانوي محدث قابل توجه است و او را در رديف يكي از زنان فوق العاده و استثنايي قرار داده، اين است كه حبابه، راوي حديث از امام علي عليه السلام بوده و در روزگار امام زين العابدين عليه السلام، 113سال از عمر او مي¬گذشت. در سال 183ق كه امام موسي بن جعفر عليه السلام شهيد شده و امام رضا عليه السلام عهده¬دار امامت گرديد،[70] وي به حضور امام هشتم رسيد؛ در حالي كه عمر او در اين روزگار، حداقل 235 بود. وقتي از دنيا رفت، امام رضا عليه السلام او را با پيراهن خود كفن كرده و به خاك سپرد. سن او هنگام مرگ، بيش از 240 سال بود. او، دوبار به جواني بازگشت كه يك بار به معجزه امام سجاد عليه السلام و بار دوم به معجزه امام هشتم عليه السلام بود. او است كه هشت امام معصوم با خاتم خود بر سنگي كه او همراه داشت، نقش بستند. [71]

7. قنواء، دختر رشيد هجري

قنواء دختر رشيد هجري را دانشمندان رجالي و اهل فقه و حديث، مانند شيخ طوسي، برقي و مامقاني از بانوان ياور امام صادق عليه السلام و راوي حديث از آن بزرگوار معرفي كرده¬اند. [72]

ميزان صلابت و پايداري در عقيده و پاي‌بندي او به اسلام و تشيع و علاقه به اميرالمومنين عليه السلام از جرياني كه دربارة شيوه اسارت و شهادت پدر بزرگوارش، توسط ابن زياد نقل مي¬كند، آشكار مي¬شود. [73]

به هر حال، قنواء ـ راوي حديث از امام صادق عليه السلام و امام علي عليه السلام ـ دختر مردي است كه در دين، صادق و در ولايت، راستين است. چنين زني، توسط چنين پدري پرورش يافته و شيفته و رهرو امام زمان است و با چنين اعتقادي مي¬تواند در هنگام ظهور امام زمان عليه السلام از سيزده زني باشد كه براي معالجه مجروحان و ياري امام عليه السلام به دنيا بازگشت مي¬كند. [74]

8. نسيبه، دختر كعب

نسيبه، دختر كعب كه همسر او «زيد بن عاصم» بود و پسرهاي او «حبيب» و «عبدالله» بودند، از بانوان مجاهد و صحابي فداكار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و راوي حديث از آن بزرگوار بوده است.[75] ابن اثير جزري، ابن عبدالبر اندلسي و ابن حجر عسقلاني درباره سابقه درخشان او نوشته¬اند:

در بيعت عقبه كه 62 مرد از قبيله خزرج شركت داشتند و با رسول خدا بيعت كردند، دو زن يعني نسيبه و خواهر وي هم حضور داشتند و بدون اين كه به هنگام بيعت، دست رسول خدا به دست آنها بخورد، با آن حضرت بيعت كردند و به اطاعت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اقرار و تعهد نمودند. [76]

نسيبه كه با كنيه «ام عماره» هم معروف شده، در بيعت رضوان، در جنگ احد و در جنگ يمامه كه بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با مسيلمه كذاب واقع شد، حضور يافته است.[77] در جنگ «يمامه» نيز بدن او دوازده زخم برداشت و حتي يك دست وي هم قطع شد.[78] خلاصه كلام اين‌كه ايمان و اخلاص و فداكاري نسيبه در جنگ احد، به جايي رسيد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «وفاداري و مقاومت نسيبه، بهتر و بالاتر از بسياري از مردها مي¬باشد».[79]

بر چنين زني شايسته و گوارا است كه در زمان دولت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به دنيا برگردد و هم‌چون مؤمنان خاص، طعم شيرين حكومت ولايتي آن حضرت را بچشد. اين، اجر كساني است كه خداوند به آنها وعده داده است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هم دربارة او فرموده است: «‌نسيبه از بانواني است كه در روزگار ظهور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف حضور مي¬يابد و به مداواي مجروحان جنگي در ر-كاب آن حضرت مي¬پردازد...».[80]

زنان غيرمؤمن

در حديثي، از زني خبر داده شده است كه حضرت زهرا عليها السلام را خيلي رنج مي‌داد.[81] از عبدالرحيم قصير روايت شده است كه امام باقر عليه السلام فرمود:

آگاه باشيد اگر قائم ما قيام كند، حميراء زنده مي‌شود، تا اين‌كه آن حضرت به او تازيانه بزند و تا اين‌كه از وي براي فاطمه عليها السلام دختر رسول‌خدا صل الله عليه و آله و سلم انتقام بگيرد. گفتم: «فدايت شوم! چرا بر او تازيانه مي‌زند؟» فرمود: «به سبب افترا و تهمتي كه به أم ابراهيم زد». گفتم: «چرا خداوند، تا زمان قائم آن را به تأخير انداخت؟» امام باقر عليه السلام فرمود: «به سبب اين‌كه خداوند، پيامبر صل الله عليه و آله و سلم را براي رحمتِ خلق مبعوث كرد؛ ولي قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف را براي انتقام دشمنان».

پس زنان غيرمؤمن نيز هم‌چون مردان غيرمؤمن رجعت مي‌كنند، تا به دست مبارك مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف به مجازات خود برسند.

نتيجه

براساس آن‌چه دربارة اعتقاد به رجعت و بازگشت به دنيا قبل از شروع قيامت گفته شد و هم‌چنين طبق معناي رجعت در لغت و اصطلاح، خداوند، هم زمان با ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف عده‌اي از بندگان صالح خود را كه در ايمان و عمل و تقوا، اسوة مؤمنان بوده‌اند و هم‌چنين عده‌اي از كفار كه در كفر و نفاق، سرسلسلة كفار و منافقان بوده‌اند را با همان ويژگي‌ روحي و جسمي خود به دنيا برمي‌گرداند، تا هر دو گروه نتيجة دنيايي اعمال‌شان را دريافت كنند. طبق آن‌چه گفته شد، برداشت مي‌شود كه در اخبار اين بازگشت، به عنوان مؤمنان و كفار اشاره شده است؛ يعني مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان غيرمؤمن رجعت مي‌كنند.

امر رجعت در پيشينيان هم صورت گرفته و امري است كه به زمان و گروه خاصي اختصاص ندارد؛ بلكه به همه زمان‌ها و همة مردم مربوط است (مؤمنان خاص و كفار خاص) . هم‌چنين عقل، هيچ مانعي براي زنده‌شدن مردگان پس از مرگ تصور نمي‌كند؛ بلكه وقوع آن را درك مي‌كند. پس بايد رجعت را كه دربارة اين جهان است، بپذيرد؛ چون امكان حيات مجدّد را در روز رستاخيز پذيرفته است. زن، از آغاز آفرينش تا كنون، دوران‌هاي تلخ و شيريني را سپري كرده است؛ گاه همراه با حركت انبياي الهي، گام به گام همراه آنان بوده و دوشادوش مردان صالح، از پيامبر زمان خود حمايت كرده است؛ همانند ماشطه كه حاضر مي‌شود خود و فرزندانش در آتش بسوزند؛ امّا لحظه‌اي از ايمان به خدا دست بر ندارد.

زنان، اولين كساني هستند كه افتخار آموزگاري بشر را به عهده گرفته‌اند و دامان‌شان كانون شكل‌گيري تمام فضيلت‌ها است؛ پس حق است كه در روايات و احاديث، بر رجعت به نام زنان مؤمن خاص اشاره شود و او هم در اين امر بزرگ آخرالزمان حضور داشته باشد.

يكي از مواردي كه از اين بحث نتيجه مي‌شود، اين است كه كساني كه براي انتقام و تنبيه به دنيا برمي‌گردند، هرگز به ميل و ارادة خود برنمي‌گردند؛ بلكه ناگزير تن به رجعت مي‌دهند كه رجعت براي آنها بسيار ذلّت بار و سخت است؛

ولي دربارة مؤمن به نظر مي‌رسد رجعت اختياري خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرمود:

هنگامي كه حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قيام كند، مأموران الهي، در قبر با اشخاص مؤمن تماس مي‌گيرند و به آنها مي‌گويند: «اي بندة خدا! مولايت ظهور كرده است. اگر مي‌خواهي به او بپيوندي، آزاد هستي، و اگر بخواهي در نعمت‌هاي الهي متنعم بماني، باز هم آزاد هستي».[82]

پس اگر مي‌خواهيم در زمرة ياران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف باشيم، اگر مي‌خواهيم به اراده و لطف پرورگار، گل روي مهدي فاطمه عليها السلام را در دنيا ببينيم و بتوانيم فرد مفيدي در حكومت او باشيم، از همين لحظه با مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف پيمان ببنديم و خود را با برنامه‌ها و خواسته‌هايش كه جز راه جدّش پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و اميرمؤمنان عليه السلام نيست، تطبيق دهيم.

نتيجه

پس براساس براهين عقلي و نقلي، رجعت، باوري است قابل دفاع؛ يعني مي‌توان هم از منظر عقل به اثبات و توجيه آن همت گماشت و هم از منظر عقل به معقول بودن رجعت پي برد.

طبق اعتقادات شيعه، رجعت يعني بازگشت افراد به دنيا؛ البته افراد خاصي كه يا از لحاظ ايمان در مرتبه عالي قرار دارند و يا از لحاظ كفر و نفاق در مرتبه انحطاط قرار دارند (به تعبير ديگر، مؤمنان و كافران محض) تا در همين دنيا به پاداش و عذاب دنيايي نائل آيند. در اين ميان، زنان نيز از رجعت‌كنندگان هستند، يعني زنان مؤمن به سبب ايمان‌شان و زنان كافر و منافق به دليل كفر و نفاق‌شان به دنيا باز مي‌گردند.

اثبات اصل رجعت در جايگاه يك باور اسلامي، و فلسفه و اهداف آن، و نيز كيفيت رجعت و افراد رجعت كننده و مواردي از اين قبيل را، آيات و روايات فراواني بيان كرده‌اند كه در اين مقاله، به آنها اشاره شده است.

پي نوشت :

[1] . فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج7، ص234.

[2] . محمدبن حسن شيخ حر عاملي، الايقاظ من المجعه بالبرهان علي الرجعه، ص23.

[3] . محمدرضا طبرسي، الشيعه و الرجعة، ص243.

[4] . علي بن بابويه قمي شيخ صدوق، الاعتقادات و مصنفات شيخ مفيد، ج5، ص60.

[5] . محمدرضا طبرسي، الشيعه و الرجعة، ص244، به نقل از مختصر بصائرالدرجات، ص13.

[6] . محمدبن محمد بن نعماني شيخ مفيد ، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، ص46.

[7] . سيدمرتضي علم الهدي، علي بن الحسين موسوي، رسائل الشريف المرتضي، ج1، ص126.

[8] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص122.

[9] . ابوالحسن عاملي شريف، مرآة الانوار و مشكوة الاسرار، مقدمه تفسير البرهان.

[10] . محمدباقر مجلسي، حق اليقين، ص355.

[11] . محمدبن حسن شيخ حر عاملي، الايقاظ، ص49و67.

[12] . محمدجميل حمود، الفوائد البهية، ج2، ص318.

[13] . فضل بن حسن طبرسي، مجمع‌البيان، ج7، ص350.

[14] . فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج1، ص150.

[15] . شيخ عبدعلي بن جمعه عروسي حويزي، ج4، ص100؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص39.

[16] . اعلم انّ الّذي تذهب إليه الشيعة الامامية أنّ الله يعيد عند ظهور الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قوماً ممن كان قد تقدّم موتهم من شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقِم مِنْهم ... (سيد مرتضي، رسائل الشريف، ج1، ص 125؛ سفينة البحار، ج3 ، ص315)؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص138، محمدبن حسن حرّ عاملي، الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعه، باب ثاني، نقل از سيد مرتضي، ص58.

[17] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص39.

[18] . بقره: 55 و 56 و 206 و243؛ آل عمران: 49؛ مائده: 110 .

[19] . (و اِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارءتُمْ فيها .... كَذلِكَ يُحْيِ الله الْمَوْتي ....‌ )، بقره: 73و72.

[20] . خداوند، پس از بيان داستان‌هاي شخصي، با كلمة «كذلك» ممكن بودن آن را در نظام عالم بيان مي‌كند.

[21] . سيد مرتضي، رسائل، ج3، ص135.

[22] . اِنّ الرَّجعةَ منْ مراتبِ يَومِ القيامة وَ اِنْ كانَ دُونِهِ فِي الظهور، لِاِمكانِ الشّر و الفِساد فيهِ فِي الجملةِ دُونَ يَومِ القيامة، و لِذالِكَ ربما اُلحقِ بِه يومُ ظُهورِ المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ايضاً، لِظُهور الحقِّ فيهِ تَمام الظُهورَ ...؛ محمدحسين علامه طباطبايي، تفسيرالميزان، ج2، ص109.

[23] . محمدرضا طبسي نجفي، شيعه و رجعت، مترجم محمد ميرشاه ولد، ص145.

[24] . ( وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ * وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ )؛ نمل: 82و83 .

[25] . (وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا )؛ كهف: 47.

[26] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج15، ص547؛ محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج15، ص397.

[27] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج15، ص548.

[28] . «دابة» به معناي «جنبنده» و «ارض» به معناي زمين است. قرآن كريم، از اين كلمه به طور سربسته گذشته است. تنها وصفي كه قرآن براي آن ذكر كرده، اين است كه با مردم سخن مي‌گويد. اين تشخيص افراد بي‌ايمان و نشانه‌گذاري بر آنها، شامل مرد و زن مي‌شود. در بيان شخصيت و وصف «دابة الارض» دو قول مطرح است:

الف) گروهي آن را يك موجود جاندار و جنبنده غيرعادي از غيرجنس انسان با شكلي عجيب دانسته و براي آن عجايبي نقل كرده‌اند كه شبيه خارق عادات و معجزات انبياء عليهم السلام است. اين جنبنده، در آخرالزمان ظاهر مي‌شود و از كفر و ايمان سخن مي‌گويد و منافقان را رسوا مي‌سازد و بر آنها علامت مي‌نهد.

ب) گروهي ديگر، به پيروي از روايات متعددي كه در اين زمينه وارد شده است، او را يك انسان مي‌دانند، يك انسان فوق‌العاده و جنبنده‌اي فعال كه يكي از كارهاي اصلي‌اش جدا ساختن صفوف مسلم از منافق و علامت‌گذاري آن‌هاست (حتي از برخي روايات استفاده مي‌شود كه عصاي موسي عليه السلام و خاتم سليمان عليه السلام با او است) (مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج5، ص552).

[29] . محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج15، ص537.

[30] . لا يُدْرِكُهَا طالِبٌ وَ لا يَفُوتُهَا هارِبٌ فَتَسِمُ المُؤْمِنَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ و يَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيهِ مُؤْمِنٌ وَ تَسِمُ الْكافِرَ بَيْنَ عَيْنَيِهِ وَ تَكْتُبُ بَيْنَ عَيْنَيهِ كافِرٌ وَ مَعَها عَصَا مُوسي عليه السلام وَ خَا تَمُ سُلَيْمانَ عليه السلام‌؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج6، ص300؛ الايقاظ، ص335، محمد بن الحسن حرّ عاملي، نورالثقلين، ج4، ص98.

[31] . (اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْاَشْهَادُ )، مومن: 51.

[32] . نقل از محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص130؛ محمدبن حسن حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، باب ثاني، ص46 .

[33] . فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج7، ص234.

[34] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص127.

[35] . همان، ص123.

[36] . سيدمحمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج3، ص205.

[37]. مَنْ اَقَرَّ بِسَبْعَةِ اَشْيَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنُ وَ ذَكَرَ مِنْهَا الْايمانَ بِالرَّجْعَةِ؛ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص21.

[38] . أنها الْحَقُّ قَدْ كانَتْ فِي الْاُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطقَ بِهَا الْقُرآنُ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ : يَكُونُ فِي هذِهِ الْاُمَّةِ كُلَّ مَا كانَ فِي الْاُمَمِ السابقه حَذْوَ النََعّل بالنَّعل وَ الْقَذَّةِ بِالْقَذَّة؛ ِسيد شبّر، حق اليقين، ص11، بهارانچي، دولة المهدي، ص381.

[39] . به تفسير آيه 243 سوره بقره مراجعه شود.

[40] . فَاِنْ اَدْرَكْتُ اَيّامَكَ الزّاهَرِةَ وَ اَعْلامِكَ الظّاهِرَةَ وَ دَوْلَتَكَ الْقاهِرَةَ فعبدٌ مِنْ عَبيدِكَ ... وَ اِنْ اَدْرِكَنيِ الْمَوْتُ قَبْلَ ظُهُورِكَ فَاَ توسَّلُ بِكَ اِلَي اللهِ سُبْحانَهُ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدْ وَ اَنْ يَجْعَلَ لِي كرَّةً فِي ظُهوركَ وَ رَجْعَةً فِي اَيّامِكَ لِاَبْلغَ مِنْ طاعَتِكَ مُرادِي و اَشْفِيَ منْ اَعْدائِكَ فُؤادي؛ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج22، ص260.

[41] . يا مولاي يا ابا عبدالله! اُشهد الله و ملائكته و أنبيائه و رسله أني بكم مؤمن و بإيابكم موقن؛ همان، ج21، ص 576.

[42] . اَلّلهُمَّ إنْ حالَ بَيْني وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذي جَعَلْتَهُ عَلي عِبادِكَ حَتْماً مَقْضيّاً فأخْرِجْني مِنْ قَبري مُؤْتَزِراً كَفَني شاهِراً سَيْفي مُجَرِّداً قَناتي مُلَبِّياً دَعْوةَ الدّاعي؛ حاج شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص893.

[43] . من دعا الله اربعين صباحا بهذا العهد، كان من انصار قائمنا، فان مات قبله أخرجه الله من قبره؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص95.

[44] . فَإن توفيتني اللهمّ قبل ذلك فاجعلني يا ربّ ممّن يكرّ في رجعته؛ همان، ج22، ص240.

[45] . لَمَّا كانَ مِنْ اَمْرِ الْحُسَيْنِ ما كانَ ضَجَّتِ الْمَلائِكَةُ اِلَي اللهِ تَعالي فَاَقامُ اللهُ لَهُمْ ظِلَّ القائِمِ وَ قال: بهذا انْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظالِميهِ؛ محمدبن حسن حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، ص245 .

[46] . اَللّهُمَّ وَ عَجِّل فَرَجَ اَوْليائِكَ وَ اَرْدُدْ عَلَيْهِمْ مظالِمَهُمْ وَ اَظْهِر بِالْحَقِّ قائِمَهُمْ... اللّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلي آبائِهِ وَاجْعَلْنَا مِنْ صَحبِهِ وَ ابْعَثْنا فِي كَرَّتِهِ حَتّي نَكُونَ فِي زَمَانِهِ مِنْ اَعْوانِه؛ ِمفاتيح الجنان، اعمال ذيقعده، دعاي روز بيست و پنجم.

[47] . فَاَمّا الْمُؤْمِنُونَ فَيُنْشَرونَ اِلَي قُرّاةِ اَعْيُنِهِمْ وَ اَمّا الفُجَّارُ فَيُنْشَرونَ اِلَي خِزيِ اللهِ اِيّاهُمْ، اِنَّ اللهَ يَقولُ: (وَ لَنُذيقنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْاَدْني دُونَ الْعَذابِ الْاَكْبَرِ )؛ محمد بن حسن حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، باب التاسع، ص272.

[48] . كنزالدقايق، ج9، ص596: فصل اول (تعريف رجعت در اصطلاح) .

[49] . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص64.

[50] . حجر: آيه 2 .

[51] . بحارالانوار، ج53، ص64-65

[52]. ... اِنَّ الرَّجْعَةُ لَيْسَتْ بعامَّة و هي خاصَّة، لا يَرجِع الاّ مَنْ مَحَض الايمانِ مَحْضاً اَوْ مَحَضَ الشِركِ مَحْضاً ؛ همان، ص39 و 85؛ محمد بن حسن حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، باب 10، ص360.

[53] . مَا بَعَثَ الله نَبِيّاً مِنْ لَدُنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً وَ يَرْجِعُ اِلَي الدُّنْيَا فَيَنْصُرُ رَسُولَ اللهِ وَ اَميرَالمُؤمنِينَ؛ بحارالانوار، ج53، ص62.

[54] . (إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَر'ادُّكَ اِلي' مَعَادٍ )؛ آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به بازگشت‌گاهي برمي‌گرداند. قصص: 85.

[55] . يَرْجَعُ اِلَيْكُمْ نَبيُّكُمْ وَ اَمِيرُالْمُؤْمنينَ وَ الَْاَئِمَّةُ؛ بحارالانوار، ج53، ص56.

[56] . ... حَتّي يقومَ قائمُنَا اَهْلَ البيتِ، فَاِذا قام قائمُنَا بَعَثَهُمُ الله فَاقبَلوا مَعَهُ يَلبّونَ زمراً زمرا ... ؛ كافي، ج3، ص131.

[57] . يَكُنّ مَعَ القائم ثلاث عشرةٍ امرأةٍ قلت: و ما يصنع بهنَّ؟ قال: يُداوينَ الجرحي، وَ يقمنَ عَلي المرضي، كما كانَ مع رسول اللهِ قلت: فسمّهنَّ لي. قال: القنوا بنت رشيد، و أمّ أيمُن، و حبابة الوالبيّة، و سمّيةُ أمُ عمار بن ياسر، و زبيدة، و أمّ خالد الأحمسيّه، و أمّ سعيد الحنفيّة، و صبانة الماشطة، و أمّ خالد الجهنيّة؛ طبري، دلائل الامة، ص260.

[58] . رياحين الشريعة، ج5، ص41، نقل از خصايص فاطمي.

[59] . بيان الائمة، ج3، ص338.

[60] . رياحين الشريعة، ج5، ص153؛ نجم الدين طبسي، چشم‌اندازي از حكومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص76.

[61] . روزي مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دست او افتاد و بي‌اختيار گفت: «بسم‌الله». دختر فرعون گفت: «آيا پدر مرا مي‌ستايي؟» گفت: «نه؛ بلكه آن كسي را ستايش مي‌كنم كه پدر تو را آفريده است و او را از بين خواهد برد». دختر فرعون، خبر را به پدرش رساند. فرعون او را احضار كرد و به او گفت: «مگر به خدايي من اعتراف نداري؟» صيانه گفت: «هرگز؛ من از خداي حقيقي دست نمي‌كشم». فرعون دستور داد تنور مسي را برافروختند و دستور داد همة بچه‌هاي او را در حضورش در آتش انداختند. زماني كه خواستند بچة شيرخوار او را از بغلش بگيرند، صيانه منقلب شده و خواست با زبان، از دين اظهار بيزاري كند. كودك، به امر خدا، به سخن آمد و گفت: صبر كن اي مادر! كه تو بر حقي». فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را نيز در آتش افكندند و خاكسترشان را در اين زمين ريختند كه تا روز قيامت اين بوي خوش از اين زمين استشمام مي‌شود...». منهاج الدموع، ص93.

[62] . نجم‌الدين طبسي، چشم‌اندازي از حكومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص78.

[63]. رياحين الشريعة، ج4، ص335.

[64] . محمدجواد طبسي، زنان در حكومت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص28؛ نجم‌الدين طبسي، چشم اندازي از حكومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص76؛ تاريخ طبري، ج2، ص7.

[65] . قاموس الرجال، ج10، ص378.

[66] . واقدي، مغازي، ج1، ص268.

[67] . نجم الدين طبسي، چشم اندازي به حكومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، ص77.

[68] . آيت‌الله خويي، معجم رجال الحديث، ج14، ص 23، 108، 176.

[69] . مرحوم مامقامي، تنقيح المقال، ج23، ص 75؛ كافي، ج2، ص 152.

[70] . همان، ص 402.

[71] . مامقامي، تنقيح المقال، ج23، ص 75.

[72] . شيخ طوسي، رجال، ص 361.

[73] . شيخ عباس قمي، سفينة البحار، ج1، ص 522.

این صفحه را به اشتراک بگذارید

نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رجعت امام حسين(ع) در قرآن و روايات

"رجعت" را كه عبارت است از "بازگشت گروهى از مؤمنان خالص و طاغيان و كفار بسيار شرور بعد از ظهور حضرت مهدى(ع) و در آستانه رستاخيز"1 بايد از جمله امورى دانست كه اعتقاد بدان خاصه پيروان مكتب تشيع است. و از جانب امامان بزرگوار شيعه(ع)، تأكيدات فراوانى بر اعتقاد بدان وارد گرديده است؛ تا بدانجا كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، عدم ايمان به آن، همسنگ و هموزن انكار ايشان قرار داده شده و كسانى را كه بدين موضوع اعتقاد ندارند، خارج از دايره »امامت و ولايت« معرفى فرموده اند:

« از ما نيست كسى كه ايمان به رجعت نداشته باشد...»2

بايد دانست؛ امر رجعت اگر چه در ابتدا براى ما آدميان - كه محصور در حصار ماديات هستيم - شگفت آور و عجيب به نظر مى رسد، و به همين دليل گاهى در اين امر شك و ترديد مى نماييم و حتى زمانى هم پا را فراتر نهاده و به انكار آن مى پردازيم !!

ولى اگر عقل معادانديش را كه با حجابهاى هوى و هوس پوشيده نشده باشد به كار گيريم و در اين امر كمى انديشه كنيم؛ خواهيم ديد كه بنا به چندين و چند دليل عقلانى، وقوع رجعت، جاى هيچ گونه استبعاد و شگفتى ندارد و نيز اگر در آيات قرآن كريم، غور و بررسى نماييم؛ بدين نكته پى مى بريم كه در اين كتاب آسمانى، دهها آيه وجود دارد كه هر يك به نوعى اثبات كننده موضوع رجعت مى باشند و نه تنها آيات قرآن كريم كه احاديث و روايات بسيارى را در كتب معتبر حديثى مى توان مشاهده كرد كه بروقوع رجعت تأكيد دارند.

و اما همان طور كه از تعريف رجعت كه در صدر اين نوشتار ذكر شد، برمى آيد، رجعت يعنى اعتقاد به بازگشت «مؤمنان خالص» و «كفار و ظالمان خالص»، آنان كه در طول حيات دنيوى خود جزو رهبران و سردمداران ايمان و كفر محسوب مى شده اند، و بدين ترتيب در مى يابيم كه امر رجعت تنها شامل عده اى از انسانها مى شود و نه همه آنها! همانطور كه در حديثى از امام جعفر صادق(ع)، مى خوانيم كه فرمود:

« رجعت عمومى نيست بلكه جنبه خصوصى دارد؛ تنها گروهى بازگشت مى كنند كه ايمان خالص يا شرك خالص دارند.»3 و مطابق اين حديث شريف از جمله كسانى كه در هنگامه رجعت به اين عالم برمى گردند كسانى هستند كه در ايمان، خالص و ناب بوده اند و به تعبير رساتر، امام مؤمنان و مولاى صالحان و مقتداى پرهيزگاران گرديده اند، كه يكى از آنها سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت ابا عبداللَّه الحسين(ع)، است، كه در برخى از آيات قرآن كريم و نيز تعداد كثيرى از روايات و احاديث به رجعت آن حضرت تصريح گرديده است و آن را امرى حتمى الوقوع دانسته اند، كه ذيلاً به دو نمونه از آيات قرآن كريم و تعدادى از روايات اسلامى كه در خصوص رجعت آن حضرت وارد شده است اشاره مى نماييم:

الف) رجعت امام حسين(ع) در قرآن كريم:

همانطور كه قبلاً گفتيم در قرآن كريم پيرامون مسئله رجعت و نيز رجعت حسين بن على(ع)، آيات فراوانى وجود دارد تا بدانجا كه گفته اند: «در قرآن 18 آيه صريح در باب رجعت هست»4 و از جمله اين آيات، آيات ششم و هفتم از سوره مباركه نازعات مى باشد: «در آن روز كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه درمى آورند و به دنبال آن حادثه دومين رخ مى دهد.»

اين دو آيه شريفه اشاراتى دارند به حوادثى كه قبل از وقوع قيامت و رستاخيز روى مى دهند كه از جمله آنها زلزله اى وحشتناك است كه همه چيز را درهم ريخته و نظام جهان را دگرگون مى سازد.

«حضرت امام جعفر صادق(ع)، در (تأويل) اين آيه شريفه فرموده اند:

«لرزاننده حسين بن على(ع)، و حادثه دومين، على بن ابيطالب(ع)، است. نخستين فردى كه (در رجعت) قبر او شكافته شده (و از آن بيرون مى آيد) و خاك را از سر مى زدايد، حسين بن على(ع) است.»5

و نيز در اين زمينه بايد به آيه 6 از سوره مباركه اسراء اشاره كرد، كه خداوند عزيز در اين آيه مى فرمايد:

«آنگاه شما را روبه روى آنها قرار داده و بر آنها غلبه دهيم و به مال و فرزندان نيرومند، مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را بسيار گردانيم.»

اين آيه شريفه نيز طبق روايتى كه از امام جعفر صادق(ع)، وارد گرديده، به موضوع رجعت امام حسين(ع)، اشاره دارد، چرا كه آن حضرت فرمود: اول كسى كه به دنيا برمى گردد؛ حضرت امام حسين(ع)، و اصحاب او و يزيد و اصحاب او خواهند بود. پس همه ايشان را بكشد مثل آنكه ايشان كشته اند چنانچه حق تعالى فرموده است: ثم رددنا لكم...»6 و باز در روايت ديگرى امام صادق(ع)، در تأويل همين آيه فرمايد: «... ثم رددنا لكم الكره عليهم» اشاره است به خروج امام حسين(ع)، با هفتاد نفر از اصحابش... و به مردم گويند كه اين حسين است كه بيرون آمده است تا مؤمنان شك در او نكنند و بدانند كه دجال و شيطان نيست و حضرت قائم در آن وقت در ميان ايشان باشد...»7.

با توجه به دو آيه فوق الذكر اين نكته به دست مى آيد كه امر رجعت و نيز رجعت امام حسين(ع)، از نظر اين كتاب آسمانى امرى شدنى خواهد بود و به همين دليل جاى شگفتى در آن وجود ندارد.

ب) رجعت امام حسين(ع) در روايات:

يكى از منابع چهارگانه فقه اسلامى، حديث و سنت است و به همين خاطر براى اثبات بعضى از احكام، قواعد و اعتقادات دينى ناگزير از رجوع به احاديث و سنن منقول از پيامبر(ص)، و ائمه(ع)، هستيم، كه اين مطلب درباره »رجعت« نيز صادق است. يعنى براى پى بردن به كم و كيف رجعت، در كنار استدلال به قرآن كريم و عقل، بايد از احاديث و روايات نيز بهره گرفت.

بايد دانست درباره امر رجعت و حوادث پيرامون آن، روايات و احاديث فراوانى در كتب روائى و حديثى مضبوط است. تا جايى كه «شيخ حر عاملى در كتاب الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعه، 600 حديث [درباره رجعت] روايت كرده است.»8 ولى از آنجا كه بحث ما پيرامون رجعت امام سوم(ع)، است، فقط به برخى از رواياتى كه در آنها به رجعت آن حضرت تصريح گرديده مى پردازيم.

روايت اول:

قطب راوندى و ديگران از جابر ازامام محمد باقر(ع)، روايت كرده است كه حضرت امام حسين(ع)، در صحراى كربلا، پيش از شهادت فرمودند: ... اول كسى كه زمين شكافته مى شود و از زمين بيرون مى آيد من خواهم بود و بيرون آمدن من موافق مى افتد با بيرون آمدن اميرالمؤمنين و قيام قائم ما...»9

اين روايت كه علامه مجلسى آن را در حق اليقين آورده است بر اين نكته تصريح مى فرمايد كه اولين رجعت كننده در هنگامه رجعت، امام حسين(ع)، است و در اين مورد، احاديث فراوانى نقل گرديده كه نمونه اى از آن را قبلاً و در شرح آيات سوره مباركه نازعات نيز ذكر كرديم.

روايت دوم:

« ...عياشى از حضرت امام جعفر صادق(ع)، روايت كرده است كه اول كسى كه به دنيا برمى گردد حضرت امام حسين(ع)، است و اصحاب او و يزيد و اصحاب او، پس همه ايشان را بكشد مثل آن كه ايشان را كشته اند.»10

در اين روايت علاوه بر آنچه قبلاً بدان اشاره نموديم يعنى اولويت امام حسين(ع)، در رجعت، به رجعت اصحاب آن حضرت و نيز مخالفان و دشمنان ايشان هم اشاره گرديده و همانطور كه ملاحظه مى شود تصريح گرديده كه در واقعه رجعت، گوئى صحنه حماسه آفرين عاشورا بار ديگر تكرار گرديده و مجدداً مقاتله اى بين آن حضرت و سپاه يزيد درمى گيرد كه سرانجام و عاقبت آن، پيروزى و غلبه سپاه امام(ع)، بر سپاه كفر است و در واقع انتقام فجايع حادثه عاشورا از يزيديان گرفته مى شود.

و البته اين انتقام گيرى از ظالمان و ستمگران، تنها منحصر به واقعه عاشورا نبوده، بلكه مطابق روايتى كه از امام كاظم(ع)، وارد شده، در هنگامه رجعت بسيارى از مؤمنان از دشمنان خود، طلب حقوق پايمال شده خويش را مى نمايند و علاوه بر آن از عده اى از دشمنان خود، انتقام مى گيرند :

«...ارواح مؤمنان با ارواح دشمنان ايشان به سوى بدنها برمى گردند تا حق خود را از ايشان استيفاء كنند. هر كه ايشان را عذاب و شكنجه كرده باشد انتقام از او بكشند و...»11

روايت سوم :

«... از حضرت امام محمد باقر(ع)، روايت گرديده كه اول كسى كه در رجعت برخواهد گشت حضرت امام حسين(ع)، خواهد بود و آن مقدار پادشاهى خواهد كرد كه از پيرى، موهاى ابروهاى او بر روى ديده اش آويخته شود.»12

مطابق اين روايت و روايات مشابه ديگر، در هنگامه رجعت براى برخى از ائمه(ع)، دورانى است كه در طى آن در پهنه گيتى به حكمرانى پرداخته و حكومت مى نمايند، كه از جمله آنها امام حسين(ع)، است كه دوران حاكميت آن حضرت بسيار طولانى خواهد بود.

بايد دانست كه از اين روايت استفاده مى شود كه فاصله بين قيام حضرت صاحب(ع)، و رجعت تا وقوع رستاخيز و برپا شدن قيامت، فاصله اى طولانى خواهد بود كه در اين فاصله همانطور كه گفتيم عده اى از اولياى الهى حكومت مى كنند و دنيا، روزگارى سرشار از صلح و صفا را به خود خواهد ديد. دورانى كه نشانى از ظلم و ستم وجود ندارد و «نيكان به ديدن دولت ائمه(ع) خوشحال شده و ديده هاى ايشان روشن مى گردد...»13.

از آنچه گفتيم نتيجه گرفته مى شود كه اولاً امر رجعت، امرى حتمى الوقوع است و ثانياً اين امر منحصر به برخى از صلحا و اشقيا مى شود و نه همه آنها، كه از آن جمله اند، امام حسين(ع)، كه نخستين مراجعت كننده به دنيا است و پس از انتقام گيرى از پديدآورندگان فاجعه عاشورا و گستردن صلح و صفا و آرامش در عرصه گيتى، مدت بسيارى را به اداره امور عالم و حاكميت بر جهان بشريت مى پردازند.

پی نوشت ها :

1. تفسير نمونه ج15، ص555.

2. علامه مجلسى، حق اليقين، ج2، ص2.

3. تفسير نمونه ج15، ص560.

4. حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص481.

5. فضائل و سيره امام حسين(ع)، در كلام بزرگان، عباس عزيزى، ص69.

6. حق اليقين ج2 ص12

7.حق اليقين ج2 ص16

8.حسين عمادزاده، منتقم حقيقى، ص482.

9.علامه مجلسى، حق اليقين، ج2، ص7.

10. همان، صص12- 11.

11. همان، ص7.

12. همان

13. همان، ص10.

منبع: www.bfnews.ir
نقل از : راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رجعت (2)

4- آیة259 سورة بقره در مورد«عزیر» است که روزی در مسیر خود به دهکدة ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقف های واژگون و استخوان های پوسیده و بدنهای ازهم گسیخته سکوت مرگ باری را به وجود آورده بود.

عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیل های انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیّه داد و در بارة آن مردگان به اندیشه پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد می آیند و به صورت پیشین بر می گردند.

خداوند در این حال او را قبض روح کرد و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال خداوند او را زنده کرد.چون عزیر زنده شد تصور کرد که از خوابی گران بر خاسته است. پس به جستجوی الاغ و زنبیل ها و کوزة آب پرداخت. فرشته ای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر؛ چه مدت در اینجا درنگ کرده ای؟ گفت:یک روز و یا قسمتی از یک روز. فرشته گفت: تو صد سال در اینجا درنگ کرده ای. در این صد سال طعام و نوشابه ات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه استخوان هایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که خداوند چگونه آن را زنده می سازد.

عزیر تماشا می کرد و می دید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر باز آمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم باور نکردند، پس تورات را از حفظ خواند. آنگاه باور کردند، زیرا کسی جز او تورات را از حفظ نداشت(27). از امیرمؤمنان(علیه السّلام) روایت شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر 50 ساله بود چون به خانه اش باز گشت او با همان طراوت 50 ساله گی بود و پسرش 100 ساله بود(28).

داستان عزیر یکی از روشن ترین ادلّة رجعت است که معصومین(علیهم السّلام) به آن استدلال نموده اند و دانشمندان شیعه در طول چهارده قرن در کتابهای تفسیری و عقیدتی به آن استناد نموده اند.

مواردی از رجعت در عهد امامان معصوم(علیهم السّلام) اتفاق افتاده که هفتاد مورد آن را محدّث بزرگوار مرحوم شیخ حرّ عاملی گرد آورده است(29). فضل ابن شاذان از اصحاب امام رضا(علیه السّلام) بیش از ده مورد از موارد رجعت در امّت اسلامی را از طریق اهل سنّت در کتاب«ایضاح»خود نقل کرده است(30).

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «آن چه در امّت های پیشین واقع شده، مو به مو در این امّت نیز واقع خواهد شد»(31). از آنچه آوردیم نتیجه می گیریم:

1- رجعت در امّت های پیشین واقع شده است.

2- آن چه در امّت های پیش واقع شود، در امّت های اسلامی نیز واقع خواهد شد.

3- ده ها آیه از قرآن کریم از وقوع رجعت در امّت اسلامی خبر داده است.

4- چند مورد در امّت اسلامی واقع شده و هزاران مورد دیگر پس از قیام قائم(عج)واقع خواهد شد.

روی این بیان هر کس به قرآن و آورندة آن ایمان داشته باشد راهی ندارد جز این که «رجعت» رانیز باور کند.

آیات دال بر رجعت

آیات متعددی بر اصل رجعت دلالت می کند. مرحوم شیخ حرّ عاملی بیش از 60 آیه (32) و مرحوم طبرسی بیش از 70 آیه (33) را بر رجعت تفسیر و منطبق نموده اند. مرحوم علِامه مجلسی بیش از 128 آیه از آیات قرآن را آورده است که بر رجعت دلالت می کند و یا توسط ائمّة اهل بیت(علیهم السّلام) بر رجعت استدلال و منطبق شده است.

این آیات به دو دسته تقسیم می شوند:

1- آیاتی که بر وقوع رجعت در امّتهای گذشته دلالت می کند،

2- آیاتی که از تحقّق رجعت درآینده قبل از قیامت خبر می دهد.

قسم اوّل را در فصل قبلی توضیح دادیم و اکنون به توضیح راجع به قسم دوم می پردازیم:

1-« وَ يَوْمَ نحَْشُرُ مِن كُلّ‏ِ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُون‏»

(روزى كه از هر ملتى فوجى از آنان كه آيات ما را تكذيب مى‏كردندگرد مى‏آوريم و آنان را به صف برانند)(34).

«حشر» به معنای کوچ دادن، بیرون ساختن از قرار گاه و ... به کار می رود.

مِن،در «مِن کُلِّ اُمَّهٍ» تبعیضیّه و مِن «مِمَّن یُکَذِّبُ» بیانیّه است؛ یعنی از هر امّت، گروهی را محشور می کنیم که آیات الهی را تکذیب می کردند. «بآیاتنا» مراد از آیات، مطلق آیات الهی است که بر مبدأ و معاد دلالت میکند، از جملة آنها، انبیاء، امامان و کتب آسمانی است، یعنی اینها از مصادیق آیات الهی که مورد انکار و تکذیب واقع شده است(35).

از مجموع این آیه چنین استفاده می شود: روزی فرا می رسد که خداوند با قدرت بالغه و بی کران خود از هر جمعیّتی گروهی را از جایگاهشان حرکت داده، به همین دنیا باز می گرداند و از هر گونه آزادی عمل منع شده، مدتی برای دیدن مجازات دنیایی اعمالشان و مشاهدة گسترش اقتدار مؤمنین نگه داشته می شوند.

بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به مساله رجعت و بازگشت گروهى از بدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز مى‏دانند، چرا كه اگر اشاره به خود رستاخيز و قيامت باشد، تعبير به« مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً» (از هر جمعيتى، گروهى) صحيح نيست، زيرا در قيامت، همه محشور مى‏شوند، چنان كه قرآن در آيه 47 سوره كهف مى‏گويد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً». (ما آنها را محشور مى‏كنيم و احدى را ترك نخواهم گفت».

شاهد ديگر اين است كه قبل از اين آيه سخن از نشانه‏هاى رستاخيز در پايان اين جهان بود، در آيات آينده نيز به همين موضوع اشاره مى‏شود، بنا بر اين بعيد به نظر مى‏رسد كه آيات قبل و بعد از حوادث پيش از رستاخيز سخن گويد، اما آيه وسط از خود رستاخيز، هماهنگى آيات ايجاب مى‏كند كه همه درباره حوادث قبل از قيامت باشد(36).

2-« وَ حَرَامٌ عَلىَ‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُون‏»

(و قريه‏اى را كه به هلاكت رسانده‏ايم محال است كه بازگشتى داشته باشند)(37).

«حرام»خبر برای مبتدای محذوف است و «أنَّهُم لَا یَرجِعُون» در مقام برهان و دلیل است.

کیفیِت دلالت این آیه هم مثل آیة قبل روشن است و غیر از رجعت، مصداق دیگری نمیتواند داشته باشد، زیرا رجوع و برگشت آنان که به جرم گناهانشان هلاک و نابود شده اند، ممنوع و حرام اعلان شده است، معلوم است که این رجوع و برگشت به قیامت نیست، زیرا برگشت و حشر قیامت، عمومی و همگانی است چه در اثر عذاب هلاک شده و یا با مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند. پس این که خداوند بازگشت آنان را نفی میکند، یک باز گشت دیگری غیر از قیامت است که عدّه ای باز میگردند امّا آنهایی که به واسطة عذاب الهی نابود شده اند بر نمیگردند چون نتیجة دنیایی اعمالشان را دریافت کرده اند.

مرحوم قمی میفرماید: این آیه از روشن ترین دلائل رجعت است، زیرا همة مسلمانان معتقد اند که تمام مردم در قیامت بر می گردند، هلاک شده باشند یا نشده باشند. پس مراد از«لا یرجعون»رجعت است که هلاک شدگان بر نمی گردند(38).

3-«إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَاد»

(ما پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگى دنيا و در روز قيامت كه شاهدان براى شهادت بر پاى مى‏ايستند، يارى مى‏كنيم‏)(39)

کیفیّت دلالت این آیه بر رجعت مثل آیات قبل خیلی روشن است زیرا این وعدة الهی، در گذشته که محقق نشده است، چون همة انبیا به جز اندکی و همچنین مؤمنان اوصیا به دست دشمنان مظلومانه به شهادت رسیده و بدون یاری از دنیا رفته اند«یحیی ها، ذکریا ها، حسین هاو.........»در طول تاریخ مظلومانه به شهادت رسیده اند و هرگز یاری نشده اند در حالی که آیه میگوید: ما به طور قطعی فرستادگان خود و مؤمنان را یاری میکنیم. بنابراین یا باید بگوییم: العیاذ بالله خداوند خلف وعده کرده است در حالی که«إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ» ویا بگوییم:این وعدة الهی در آینده محقق میشود. هیچ مسلمانی به فرض اوّل نمی تواند ملتزم شود پس در آینده یاری میشوند و یاری شدن آنها مستلزم زنده شدن و رجعت انان است.

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: سوگند به خداوند این آیه مربوط به رجعت است مگر نمی دانی که پیامبران زیادی در این دنیا یاری نشده و به شهادت رسیده اند و ائمّه(علیهم السّلام) که مصداق کامل «الَّذِینَ آمَنُوا» هستند بدون یاری به شهادت رسیده و نصرت وعده داده شده شامل حالشان نشده است. پس این نصرت الهی در ایّام رجعت محقق می شود(40).

4-«قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينْ‏ِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينْ‏ِ فَاعْترََفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلىَ‏ خُرُوجٍ مِّن سَبِيل‏»

(مى‏گويند: اى پروردگار ما، ما را دو بار ميرانيدى و دو بار زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف كرده‏ايم. آيا بيرون‏شدن را راهى هست؟)(41).

این آیه در بارة اهل کفر در رستاخیز است و بیان قول ایشان میباشد علی ابن ابراهیم از امام صادق و امام باقر(علیهما السّلام) روایت کرده است که فرمودند این آیه در رجعت است و مخصوص طایفه ای است که پس از مردن زنده میشوند و باز گشت می کنند آنگاه میمیرند و در قیامت زنده می شوند(42).

پاسخ به شبهات

گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در كتب خود بررسى كرده‏اند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آورده‏اند كه موجب دودلى و ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مى‏كنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مى‏شويم كه از خصوصيات خود رجعت است.

1- رجعت بازگشت از فعلیت به قوه است.

بعضى در مقام ابطال رجعت از راه دليل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفته‏اند: مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زنده‏اى عارض نمى‏شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوه‏اش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال.

پاسخ: چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.

و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مى‏شود، و دوباره به دنيا بر مى‏گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محال نيست(43) .

2- رجعت با تناسخ چه تفاوتی دارد؟

مى‏گويند: عقيده تناسخ از نظريات برخى مكاتب و مذاهب غير الهى بوده و هيچ يك از فرق اسلامى اين عقيده را نپذيرفته‏اند و از نظر فلسفى نيز اين عقيده كاملاً رد شده است. حال آيا اعتقاد به رجعت، نوعى اعتقاد به تناسخ نيست؟

پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت پى‏ريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا مى‏دانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر دوره‏اى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار ديگر به دنيا باز مى‏گردد(در غالب و بدن دیگری)، و اين بازگشت مبتنى بر كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مى‏كند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مى‏گردد».

و امّا کسی که در رجعت شبهه وارد میکند که رجعت از قبیل تناسخ و باطل است، فرقی بین معنای تناسخ و معاد جسمانی و رجعت که از نوع معاد جسمانی است نمی گذارد. همانا تناسخ انتقال نفس از بدنی به بدنی دیگر است که منفصل از بدن اوّلی است، در حالی که معاد جسمانی این گونه نمی باشد و معنایش رجوع به خود همان بدن اوّلی است. حال اینکه اگر رجعت تناسخ باشد زنده کردن اموات به دست عیسی(علیه السّلام) هم تناسخ است، و همچنین بعث و معاد جسمانی هم تناسخ است(44). در حالی که معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند، بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت دوره‏هاى آفرينش گفتگو نمى‏كنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى قطعى مى‏شناسند.

3- اگر رجعت کنندگان توبه کنند؟

مى‏گويند: شكى نيست كه افراد رجعت كننده از دو گروه تشكيل مى‏شوند. گروه اول آنانكه دوران حيات خود را همراه با ايمان و تقوا سپرى كرده‏اند و گروه دوم كسانى كه جز ناپاكى و پليدى كار ديگرى از ايشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم كه جريانها را در برزخ از نزديك مشاهد كرده و حقايق بر آنها آشكار شده است، پس از بازگشت به اين جهان راه توبه را پيش خواهند گرفت. حال بايد ديد كه آيا توبه چنين افرادى پذيرفته مى‏شود يا نه؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حكمت الهى است، زيرا دوران زندگى دنيائى ايشان به سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعيين شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر اين افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذيرش توبه گنهكاران تحقق نيافته است .

اين اشكال را به دو گونه مى‏توان پاسخ داد:

پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته نمى‏شود،زيرا توبه‏اى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.

توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب گناه مى‏شوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مى‏زنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى - آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مى‏شود و نشانه‏هاى مرگ رخ مى‏نمايد- انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته نخواهد شد. قرآن مى‏فرمايد:«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًاوَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ‏ِ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»

(جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كارى زشت مى‏شوند و زود توبه مى‏كنند. خدا توبه اينان را مى‏پذيرد و خدا دانا و حكيم است.توبه كسانى كه كارهاى زشت مى‏كنند و چون مرگشان فرا مى‏رسد مى‏گويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته نخواهد شد. براى اينان عذابى دردآور مهيا كرده‏ايم)(45).

شیخ مفید در این مورد می گوید: خداوند وقتی در زمان رجعت، کافران را برای انتقام کشیدن به دنیا باز می گرداند، توبة ایشان را قبول نمی کند؛چنان که توبة فرعون را در حال غرق شدن قبول نکرد، با این که قرآن می فرماید:

(فرعون)گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که فرزندان اسرائیل به گرویده اند نیست و من از تسلیم شدگانم. و خداوند هم در جواب فرمود: اکنون؟ (توبة تو قبول نیست) در حالی که پیش از این نافرمانی می کردی و از تبهکاران بودی. بنا بر این توبة او سودی نبخشید و چنین است حال کفّار رجعت کننئه؛ چرا که این شبیه توبة اضطراری است و از روی میل نیست. علاوه بر این حکمی که برای مجرم ثابت شد برای همیشه مانع قبول توبه است(46).

پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمى‏كنند.

توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيت‏ها موجب عبرت بسيارى از انسانها مى‏شود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز مى‏دارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حق‏پذير كسانى نيز يافت مى‏شوند كه عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان آلوده كرده‏اند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعيتها توبه نمى‏كنند. قرآن اين حقيقت شگفت‏انگيز را براى ما چنين بيان مى‏كند:« وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِينَ بَلْ بَدَا لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُون»‏

(اگر آنها را در آن روز كه در برابر آتش نگاهشان داشته‏اند بنگرى، مى‏گويند: اى كاش ما را باز گردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده مى‏داشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى‏گردند. اينان دروغگويانند)(47).

بنابراين نمى‏توان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مى‏توان گفت كه اينگونه افراد، بعد از بازگشت نيز همان روش را پيش مى‏گيرند و همان عقيده باطل را ادامه مى‏دهند.

4- رجعت بر خلاف سنت عمومی الهی است

مى‏گويند: سنت الهى در جهان آفرينش اين است كه انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش يابند آنگاه ديده به جهان گشوده، پس از عمرى كوتاه يا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار ديگر در روز رستاخيز همگان براى پاداش و كيفر زنده شوند. در اين صورت، حيات دوباره قبل از قيامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.

پاسخ اين است كه: این نظام مشهود در عالم دنیا، تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان، بر اساس تجربه، شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند و شاهدش این است که در همین جهان، پدیده های حیاتی خارق العادّه ای مانند زنده شدن بعضی از حیوانات و انسانها رخ داده است(48). ودر حالی که اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلف‏ناپذير در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونه‏اى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همين جهان بازگشته و رفته‏اند. بنابراين نمى‏توان اين مسأله را يك سنت صددرصد كلى تخلف‏ناپذير الهى دانست.

رجعت امام حسین(علیه السّلام) در روزگار ظهور قائم (عج)

نخستین رجعت کننده در روزگار ظهور حضرت ولی عصر(عج)، حضرت امام حسین(علیه السّلام) ‏است. امام صادق(علیه السّلام) می فرماید: نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود و ‏به روی زمین رجعت می کند، حسین بن علی است و به قدری حکومت می کند که از کثرت ‏سن ابروهایش روی دیدگانش می ریزد(49). رجعت امام حسین در روزگار ظهور قائم یکی دیگر از اصول مسلم و قطعی که شیعه بدان معتقد است این است که امام را امام ‏غسل می دهد این برگرفته از حدیث امام رضا(علیه السّلام) است که می فرماید: امام را جز امام ‏غسل نمی دهد(50). بنابراین باید یکی از امامان رجعت نموده مراسم تغسیل و خاکسپاری ‏امام عصر(عج) را بر عهده بگیرد که طبق روایات رسیده امام حسین(علیه السّلام) این مهم را انجام ‏می دهند.‏در تفسیر عیاشی ذیل آیه شریفه« ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيهِْمْ وَ أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثرََ نَفِيرًا»(اسراء6)

از امام صادق نقل ‏شده است: مقصود از زنده شدن دوباره امام حسین(علیه السّلام) و هفتاد نفر از اصحابش در عصر ‏امام زمان(عج)است، در حالی که کلاه خودهای طلایی بر سر دارند و به مردم، رجعت و ‏زنده شدن دوبارة حضرت حسین(علیه السّلام) را اطلاع می دهند تا مومنان به شک و شبهه نیفتند ‏و این در حالی است که حضرت مهدی(عج)در میان مردم است.‏هنگامی که همه مومنان، امام حسین(علیه السّلام) را شناختند و تایید کردند که او حسین(علیه السّلام) ‏است، مرگ حضرت مهدی(عج)، فرا خواهد رسید و دیده از جهان فرو می بندد. آنگاه امام ‏حسین(علیه السّلام) وی را غسل و کفن و حنوط می کند و به خاک می سپارد که هرگز امام را جز ‏امام غسل نمی دهد(51). ‏پس از شهادت امام زمان و تدفین ایشان، امام حسین(علیه السّلام) عهده دار حکومت جهانی ‏ایشان می شوند و به قدری حکومت می کنند که گفته شده است، از کثرت سن ‏ابروهایش روی دیدگان مبارکش را می پوشاند تا اینکه روز قیامت و رستاخیز فرا رسد

دعا برای رجعت

چگونه می شود که هر یک از ما جزو رجعت کنندگان باشیم؟ آیا راهی برای آن وجود دارد. به عبارت دیگر آیا رجعت کنندگان از پسش تعیین شده اند و دیگران نمی توانند رجعتی داشته باشند و یا علاوه بر کسانی که رجعت خواهند کرد، مؤمنان دیگر می توانند جزو رجعت کنندگان یاشند؟

از برخی ادعیه استفاده می شود که انسانهای مؤمن و متّقی که دعای عهد را چهل صبح بخوانند اگر پیش از ظهور امام عصر (عج) از دنیا بروند، جزو رجعت کنندگان خواهند بود. در قسمتی از این دعا چنین می خوانیم:

اَلّلهُمَّ اِن حَالَ بَینِی وَ بَینَهُ اَلمَوت اَلَّذِی جَعَلتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتماً مَقضِیّاً فَاَخرِجنِی مِن قَبرِی مُؤتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعوَهَ اَلدَاعِی فِی الحَاضِرِ وَالبَادِی (52).

منابع و مأخذ

1) قرآن/ترجمة؛ عبد المحمد آیتی .

2) سيد محمد باقر موسوى همدانى/ترجمة تفسیر المیزان/ انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم /‏سال چاپ:1374 ش‏/ نوبت چاپ: پنجم‏ .

3) فضل بن حسن‏ طبرسى/تفسیر مجمع البیان/ انتشارات ناصر خسرو/ سال چاپ: 1372 ش‏/ نوبت چاپ: سوم‏ .

4) على بن ابراهيم قمى‏/تفسیر قمّی/ انتشارات دار الكتاب/ سال چاپ: 1367 ش‏/ نوبت چاپ: چهارم‏ ‏ .

5) شیخ محمد رضا مظفّر/بدایة المعارف الالهیّه/مؤسسة نشر اسلامی/سال چاپ:1427 ه.ق/نوبت چاپ:پانزدهم .

6) شیخ علی اکبر نهاوندی/العبقری الحسان/انتشارات مسجد مقدّس جمکران/سال چاپ:بهار 1386/نوبت چاپ:اوّل .

7) احمد علی طاهری/رجعت یا حیات دوباره/ انتشارات مسجد مقدّس جمکران/ سال چاپ:پائیز 1384/ نوبت چاپ:اوّل .

8) اصغر بهمنی/پاسخ به شبهات رجعت/نشر زائر،آستانة مقدّسه/سال چاپ:زمستان 1387/نوبت چاپ:اوّل .

9) مجتبی تونه ای/موعود نامه/انتشارات میراث ماندگار/سال چاپ:1385/نوبت چاپ:سوم .

10) محمد رضا ضمیری/رجعت(یا بازگشت به زمان)/سال چاپ:1387/نوبت چاپ:پنجم .

11) مصباح یزدی/آموزش عقاید/شرکت چاپ و نشر بین الملل/سال چاپ:بهار1385/نوبت چاپ:نوزدهم .

پی نوشت ها :

27. تفسیر صافی/ج1/ص269؛ مجمع البیان/ج1/ص370؛تفسیر کشّاف/ج1/ص307.

28. مجمع البیان/ج1/ص370؛ تفسیر صافی/ج1/ص269.

29. الایقاظ/ص188- 231.

30. الایضاح/ص189- 196.

31. الایقاظ/ص41و99؛ بحار الانوار/ج53/ص59و129و40

32. الایقاظ/ص 97و72.

33. الشیعه الرجعه/ج2.

34. نمل/83

35. المیزان/ج15/ص397.

36. تفسير نمونه/ ج‏15/ ص 549.

37. انبیا/95.

38. تفسیر قمی/ج2/ص50-بحار الانوار/ج53/ص52.

39. غافر/51.

40. بحار الانوار/ج53/ص65.

41. غافر/11

42. تفسیر لاهیجی/ج3/ص900

43. ترجمة تفسیر المیزان/ج2/ص160 و 161.

44. بدایه المعارف الالهیّه/ج2/ص169 و 170.

45. نسا/17 و 18.

46. اصغر بهمنی/پاسخ به شبهات رجعت/ص71 و 72.

47. انعام/27 و 28.

48. آیت الله مصباح/آموزش عقاید/ص380.

49. بحار الانوار/ج53/ص46.

50. اصول کافی/ج1/ص281

51. تفسیر عیّاشی/ج2/ص281.

52. همان/ج53/ص96.

نویسنده : محمد انتشاری

منبع : راسخون

 

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رجعت (1)

مقدمه

در میان عقاید مسلمانان عقاید پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) که بر گرفته از دو منبع اصیل اسلام و دو امانت گران سنگ رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است از ویژگی خاص و حساسیت ویژه ای برخوردار است زیرا تجربه ی گذشتگان به خوبی نشان داد:

تنها عقیده ای که می تواند جلوی اقتدار طلبی و سلطه جویی استعمار گران را گرفته و توده های میلیونی مسلمانان را در مقابل آن ها بسیج کند،همین عقیده ی نجات بخش است. لذا دشمنان اسلام ناب محمدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تمام نیرو، اعتقادات پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) به خصوص مفاهیم امید بخش و حرکت آفرین را مورد هجوم قرار داده، تا این که آن را از بین ببرند و یا آن را خالی ازحقیقت،بی محتوا و غیر معقول ارائه دهند.

رجعت یکی از عقاید حیات بخش است که همزمان با ظهور عدالت گستر جهان،حضرت مهدی(علیه السّلام) آغاز می شود. این عقیده ی نورانی به منتظران ظهور آن حضرت،آرامش بخشیده ،از سقوط و خود باختگی جلوگیری نموده،به تلاش و کوشش برای زمینه سازی حکومت جهانی و بر چیده شدن ظلم و فساد وا می دارد.(1) زیرا با این عقیده، هرگز از درک محضر آن حضرت و شرکت در تشکیل حکومت جهانی نا امید نمی شود(2).

در میان اعتقادات نجات بخش پیروان اهل بیت(علیهم السّلام) ،بعد از اعتقاد به امامت،شاید هیچ عقیده ای به حد رجعت مورد غضب و نفرت پیروان خلفا واقع نشده باشد. ویکی ازمعیارهای جرح و تعدیل،عدالت وفسق را ایمان و عدم ایمان به رجعت می دانند. اگر کسی عقیده به رجعت داشته باشد، هرگز از او روایت نقل نمی کنند(3)، بلکه ان را کذاب و مستحق انواع عذاب های دنیایی و آخرتی می دانند.

حال هدف از ارائه این مجموعه تبیین و تعریف و رفع شبهاتی پیرامون این اعتقاد شیعه می باشد،سپس مواردی از قرآن که دلالت بر رجعت دارند می آوریم و بعد به دلایل عقلی رجعت می پردازیم همراه با سؤالات و شبهاتی که پیرامون آن هست. امید است که در راه تحقّق این اهداف موفق بوده باشیم.

مفهوم رجعت

رجعت در لغت به معناى «بازگشت» بكار مى رود، و در اصطلاح به بازگرداندن گروهى از مردگان توسط خداوند به اين جهان به همان گونه ای که قبلاً بوده اند گفته میشود و بدینوسیله گروهی را عزیز میدارد و گروهی را ذلیل و حق و باطل و ظالم و مظلوم را از هم جدا میکند که این واقعه همزمان باقيام جهانی حضرت مهدى (علیه السّلام) می باشد، و طبعاً بازگشت اين گروه قبل از فرا رسيدن رستاخيز خواهد بود. روى اين اصل گاهى از رجعت در شمار رويدادهاى قبل از قيامت ياد مى شود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذكور مى گردد. ولى بايد دانست كه مسأله رجعت از ديدگاه شيعه رويدادى است مستقل از دو موضوع ياد شده (قيامت - و ظهور حضرت مهدى«عج»)، اگر چه بين هر سه موضوع پيوند زمانى برقرار است .

رجعت فقط بر ظهور رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، امیر المؤمنین(علیه السّلام) و ائمۀ دین(علیهم السّلام) و زنده شدن کسانی است که یا درجه ایمان آنها زیاد است و یا به غایت فساد رسیده اند و پس از رجعت دوباره میمیرند و بعد از آن مهشور میشوند و به آن ثواب و عقابی که مستحقش هستند می رسند.(4) همانگونه که خداوند در قران کریم میفرماید: « قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينْ ِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينْ ِ فَاعْترََفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلىَ  خُرُوجٍ مِّن سَبِيل » (5)(مى گويند: اى پروردگار ما، ما را دو بار ميرانيدى و دو بار زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف كرده ايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟) .

گروهى از اماميه آيات و اخبار رجعت را تأويل برده اند به اينكه مراد بازگشت دولت و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اينان اخبار رجعت را تأويل برده اند به گمان اينكه رجعت با تكليف منافات دارد.

اما اين مطلب صحيح نيست. زيرا رجعت از كسى سلب اختيار نميكند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات مجبور سازد. همانطورى كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و ... تكليف محال نيست. با رجعت هم تكليف محال نيست.

بدان رجعت، سرّی از اسرار الهی و معتقد شدن به آن،ثمرة ایمان به غیب است که در فرقان حمید مدح آن شده و مراد از آن؛چنان که دانستی رجوع رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)،ائمّة معصومین(علیهم السّلام) ،دوستان و دشمنان آنها از کسانی است که مؤمن محض یا کافر صرف باشند،به شرط آن که آن کافر از اشخاصی نباشد که خداوند او را در دنیا به عذاب هلاک نموده باشد،زیرا کسی که در دنیا به عذاب الهی هلاک شده،به صریح آیة«وَ حَرَامٌ عَلىَ  قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُون »(6) به دنیا رجوع نخواهند کرد.

چنان که قمی (7) در تفسیر این آیه از حضرت باقر و صادق(علیه السّلام) روایت نموده که فرمودند:هر اهل قریه ای که خداوند آنها را در دنیا به عذاب هلاک نموده،به دنیا رجوع نخواهند کرد،مگر این که برای ایشان قصاص باشد،مثل این که به ظلم کشته شده باشند و ماحضین در ایمان و کفر نباشند،زیرا در این صورت آنان با قاتلین خود به دنیا رجوع نموده،آنها را به قتل رسانده،بعد از قصاص،مدت سی ماه در دنیا زندگی کرده اند،سپس همة آنها در یک شب می میرند.

محدث گرانقدر شیعی شیخ حر عاملی می فرماید:

«مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگی بعد از مرگ و پیش از قیامت است، وهمین معنی است که از لفظ رجعت به ذهن خطور میکند و دانشمندان بر آن تصریح کرده اند».(8)

فقيه و متكلم تواناى شيعى شيخ مفيد مى فرمايد:

«خداوند شمارى از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) را بعد از مرگشان و پيش از برپائى قيامت بر مى انگيزد، و اين از اختصاصات مذهب آل محمد عليهم السلام مى باشد و قرآن بر درستى آن گواهى مى دهد».(9)

علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل روايات فراوان و ذكر اقوال بزرگان درباره رجعت مى نويسد:

«از ديدگاه ما شيعيان رجعت به گروهى از مؤمنان راستين و كافران فرو رفته در گرداب كفر والحاد اختصاص دارد و كسى غير از اين دو گروه به دنيا باز نخواهد گشت»(10).

شيخ حر عاملى نيز كه از بزرگترين محدثان قرن دهم هجرى بوده و كتاب پربار «وسايل الشيعه» را در احاديث فقهى فراهم آورده است، روايات رجعت را فزون از شمار دانسته و قائل به تواتر معنوى اخبار وارده مى باشد(11).

شیعیان به پیروی از فرموده پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) وبا رجوع به عترت نبوی بر این عقیده اند که پیش از تحقق قیامت کبری رویدادی خاص در جهان به وقوع می پیوندد به نام رجعت،که گاهی از آن به قیامت صغری تعبیر می کنند. علّامه طباطبائی در اللمیزان می فرماید(12): «روز رجعت خود يكى از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمى رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثرى از شر و فساد نمى ماند و باز بهمين جهت روز ظهور مهدى ع هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است».

در زمان رجعت وضعیّت عالم تغییر پیدا میکند و به گونه ای میشود ما بین دنیا و آخرت یعنی از عالم ماده لطیف تر و از قیامت کثیف تر و دلیل بر این مطلب این است که طبق روایات وارده ازاهل بیت(علیهم السّلام) در زمان ظهور حضرت مهدی (عج)، اشخاص هر کدام قوّة چهل مرد را دارند و چهار فرسخ در چهار فرسخ صوت همدیگر را می شنوند و شرق و غرب همدیگر را می بینند.

 نا گفته نماند، این چنین نمی باشد که از دیدگاه عقاید شیعی اصل رجعت از اصول دین بوده و هم پایة اعتقاد به توحید،نبوت و معاد می باشد و اعتقاد ما به آن فقط تابع آثار صحیحة واردة از اهل بیت(علیهم السّلام) می باشد که معتقد به عصمتشان از کذب هستیم و رجعت بسان بسیاری از ضروریّات دینی یا رویدادهای تاریخی انکار نا پذیر، از مسلمات قطعی محسوب می گردد.

علت و هدف رجعت

یکی از مباحث مربوط به رجعت ،چرایی و فلسفة آن است و این که هدف از بر انگیختن مؤمنان خالص و کافران بد طینت در این دنیا چیست؟ دو هدف برای این رستاخیز کوچک مطرح است، یکی تکامل و شقاوت بیشتر،دیگری نصرت دین و حکومت عدل جهانی.

اوج تکامل و شقاوت

چون مؤمنان واقعی در مسیر تکامل معنوی با موانعی در زندگی روبرو بوده اند، تکامل آنان ناتمام مانده است چرا که در پرتو دولت کریمه و عدالت زندگی نکرده اند و در زندگی اجتماعی پیوسته با جبّاران و ستمگران روبرو بوده اند و لذا در بعد تکامل اجتماعی دچار کمبودها و نواقصی شده اند.پس حکمت الهی اقتضا میکند که با رجعت و بازگشت به دنیا آخرین مسیر تکامل خویش را طی کنند.

مؤمنان واقعی که پیوسته در زندگی فردی خویش از هیچ عمل صالحی کوتاهی نکرده اند، در روز رجعت با مشاهدة مجازات ستمگران و نظارة تشکیل حکومت صالحان بر روی زمین و نصرت دین خدا به اوج تکامل نائل می شوند در مقابل منافقان و جبّاران تاریخ که از هیچ جنایتی بر بشریّت فرو گذاری نمی کردند به دنیا بر می گردند تا به بخشی از مجازات های خویش برسند و در دادگاه بشریّت یه سزای اعمال ننگین خود نائل شوند. در نتیجه بازگشت این دو گروه به جهان پس از مرگ درسی از عظمت الهی است که مردم با مشاهدة آن می توانند به اوج تکامل معنوی نائل گردند.

نصرت دین و حکومت عدل جهانی

از آیات و روایات متعدد چنین به دست می آید که قبل از قیامت ،دین اسلام بر همة ادیان و مکاتب بشری غلبه پیدا می کند و مردم خسته از پندارهای بشری به زلال معرفت الهی نائل میشوند و از سوی دیگر حاکمیّت سیاسی اجتماعی دنیا به دست مسلمانان به رهبری حضرت حجّت(علیه السّلام) خواهد افتاد. بر این اساس یکی از اهداف رجعت برخی انسانها به دنیا،نصرت و یاری دین اسلام و کمک برای تشکیل حکومت دینی فراگیر بر دنیا خواهد بود. برخی روایات مسألة فراگیر شدن دین اسلام و غلبةآن بر سایر ادیان همزمان با رجعت دانسته اند،چنانچه امام باقر(علیه السّلام) ،در تفسیر آیة شریفه:«هُوَ الَّذِی أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ». (او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق، تا او را بر همة دینها پیروز گرداند،هر چند مشرکان را خوش نیاید)(13).

میفرماید: «یُظهِرُهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الرَّجعَهِ»(14).(خداوند دین حق را در رجعت بر سایر ادیان غلبه و برتری میدهد).و در روایت دیگری آمده است که:«اِنَّ رَسُولَ اللهِ اِذَا رَجَعَ آمَنَ بِه النّاسُ کُلُّهُم».(هنگامی که رسول خدا رجعت میکند همة مردم به او ایمان می آورند).

در هنگام رجعت ،با بازگشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرقه های مختلف اسلامی به وحدت واقعی میرسند و اسلام در چهرة واقعی خودش یعنی شیعه متجلّی خواهد شد ،و علاوه بر این وحدت درونی اسلام ، با نزول حضرت عیسی(علیه السّلام) به زمین و اقتدا به نماز امام عصر(علیه السّلام) مسیحیّت تحریف شده کنار رفته و پیروان آن پیامبر خدا از اسلام واقعی تبعیّت خواهند کرد، بدین شکل دین اسلام بر همة ادیان دیگر غلبه و توفق پیدا خواهد کرد.

دلیل عقلی رجعت

پیش از آنکه به دلائل قرآنی رجعت بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده ای را از نظر فلسفی و علمی بررسی می کنیم و دلائل عقلی آن را بررسی مینمائیم آنگاه به سراغ قرآن می رویم:

اینکه:عقل هیچ گونه مانعی برای زنده شدن مردگان پس از مرگ تصور نمی کند و امکان آن را کاملاً درک می کند، زیرا اگر مانعی تصور شود، یا در فاعلیّت فاعل است و یا در قابلیّت قابل، یعنی یا خداوند قدرت بر زنده کردن مردگان را ندارد و یا این که بدن و روح انسان قابلیّت زنده شدن را نداشته باشد؟ در حالی که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره کرده است و می فرماید:« أَيحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَهُ بَلىَ  قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ»(15)پس اگر چنین تصور شود که رجعت محقق نمی شود، سر از شرک و یا انکار سؤال قبر ، عالم برزخ ، معاد جسمانی و.... می شود.

لذا مرحوم سیّد مرتضی می فرماید: آنچه که شیعه از رجعت معتقد است هیچ اختلافی بین مسلمین بلکه موحّدین نیست(16).

و اینکه:روشن است که حیات بخشیدن خدا به اشیاء بر دو قسم است ، گاه خداوند از هیچ و عدم موجود زنده ای خلق می کند یعنی بدون اینکه هیچ سابقه ای داشته باشد مثل خلقت اولیّة انسان وهر موجود دیگری، و گاه اجزاء و عناصر پراکندة یک موجود را جمع کرده و حیات مجدد عطا میفرماید و به تعبیر دیگر خلقت به نحو جعل بسیط است و گاه به نحو جعل مرکب. و وقتی خلقت به نحو اول ممکن باشد خلقت بخشیدن به نحو دوم (جعل مرکب) به مراتب سهل تر و قابل قبول تر است همانگونه که خداوند تعالی در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: « وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلىَ  فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم  »(17).

واینکه:عقل نظری اکتسابی صحیح حکم می کند که به مقتضای حکمت خداوندی و عدل الهی بعید است خداوند حقوق بندگان خود را اعطا ننماید و حق هر ذی حق را به مستحق نرساند،بدیهی است فواید رجعت،برای اخذ حقوق مستحقّین است که هر گاه کسی مظلوم شد،رجعت نماید تا حق خود را از ظالم بگیرد و هر گاه استحقاق قصاص داشت قصاص کند. پس به ناچار این سلطنت حقوقی مخلوق باید در دنیا باشد،نه قیامت کبری،زیرا زمام امر قیامت با خداوند است ، مؤاخذة آن روز از خصائص ذات ربوبی است و هیچ بنده ای سلطنت بر مؤاخذه ندارد.

پس لاعلاج یک موضع باید معیّن شود برای این که حقوق مظلومین را اعطا نماید و حقوق هر که را به او برساند و الّا با عدالت و حکمت خلقت منافی دارد. بالبداهت حقوق مظلومین در دنیای اوّلی اعطا نشده چون کثیری از مظلومین در حال مظلومیّت از دنیا رفته اند چگونه خداوند حقوق آنها را اعطا نموده و بر مظلوم سلطنت داده؟ لابد برای خداوند باید محلّی برای اعطای حقوق مستحقّین باشد، وآن در روز آخرت نخواهد بود ،چون آن روز روز سلطنت خداوند میباشد و در دنیای اوّلی هم که نشد،پس باید یک مر حله ای وجود داشته باشد تا در آن مرحله این این امر محقق شود(18).

البته به این دلیل اشکالی وارد است و آن این است که اگر حکمت و عدل الهی اقتضای رجعت را دارد پس تکلیف آنان که در کفر و ایمان به درجة بالا نرسیده اند چه می شود؟

باید دانست که مسألة رجعت به جهان مادی با مسألة حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیدة همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع می پیوندد، امّا در قیامت همة انسانها بر انگیخته شده و زندگی ابدی خود را آغاز می کنند.

حال ممکن است که سؤال شود پس چرا با این حال مسألة رجعت این قدر در اذهان مردم غریب است؟

و باید در جواب بگوئیم : سبب غریب بودن رجعت فقط این است که ،در آن چه ما از زندگی دنیا شناخته ایم رجعت یک امر غیر معهود است(19). پس بنابراین کسی که امکان حیات مجدد در روز رستاخیز را پذیرفته است، باید رجعت را که زندگی دوباره به این جهان است ممکن بداند. و از آنجا که روی سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود میدانند، به ناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.

نمونه رجعت در امم گذشته

«ان ادل الدلیل علی امکان شیء ؛ وقوعه»، بهترین دلیل برای اثبات یک امر ،وقوع آن در خارج است و چه در قبل از اسلام و چه در اسلام شاهد وقوع موارد کثیری از رجعت هستیم مواردی که یه نص صحیح تاریخی برای همة ادیان و فرقه ها ثابت است و شاید کسی اختلافی در آن نداشته باشد ،حتی اهل سنّت که پرچمدار مخالفت با رجعت هستند وقوع این موارد را مسلّم میدانند. اکنون به چند مورد از نمو نه های رجعت که به وقوع پیوسته است، می پردازیم.

1- « ثمُ َّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون » ؛ (و شما را پس از مردن زنده ساختيم، شايد سپاسگزار شويد)(20).

این آیه در مورد هفتاد نفر از بر گزیدگان قوم حصرت موسی(علیه السّلام) است که حضرت موسی آنها را از میان قوم خود بر گزید و با خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمه اش با خدا و گرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند ،و در نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح از جانب خدا را تکذیب نکنند. چون به «طور» رسیدند و مکالمة حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند ،گفتند:«ای موسی، ما به تو ایمان نمی آوریم مگر این که خداوند را آشکارا به ما بنمایانی»، هر چه حضرت موسی آنها را از این خواستة جاهلانه منع کرد، آنها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سر انجام صاعقه آمد و همة آنها را نابود کرد.

حضرت موسی(علیه السّلام) عرضه داشت بار پروردگارا؛ اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قومم بروم؟ آنها مرا به قتل متّهم خواهند کرد. خداوند بر او منّت نهاد وآنها را زنده کرد و همراه موسی به سوی خانه و کاشانة خود باز گشتند. در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست و صریح قرآن است که انها در اثر صاعقه جان سپردند و به درخواست حضرت موسی از نو زنده شدند و معنای رجعت چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست.

در این آیه قرآن کریم تعبیر مرگ رابه کار برده تا تصور نشود که آنها مثلاً به خواب رفته بودند و یا غشّ کرده بودند، بلکه صریحاً می فرماید:«شما را پس از مرگتان بر انگیختیم».

عبد الله ابن ابی بکر یشکری به خدمت امیر مؤمنان(علیه السّلام) عرض کرد گروهی از اصحاب شما خیال میکنند که پس از مرگ یک بار دیگر زنده شده به این جهان باز میگردند. امیر مؤمنان به استناد آیاتی از قرآن کریم ، در مورد رجعت استدلال نمودند و در پایان فرمودند:این هفتاد نفر برگزیدگان حضرت موسی پس از مرگ زنده شدند و به خانه های خود باز گشتند ، آنگاه مدّتی زندگی کردند،غذا خوردند،ازدواج کردند،صاحب اولاد شدند و پس از فرا رسیدن اجلشان از دنیا رفتند(21).

2-« وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون .فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى  وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون »

(و به ياد آريد آن هنگام را كه كسى را كشتيد و بر يكديگر بهتان زديد و پيكار درگرفتيد و خدا آنچه را كه پنهان مى كرديد آشكار ساخت .سپس گفتيم: پاره اى از آن را بر آن كشته بزنيد. خدا مردگان را اينچنين زنده مى سازد، و نشانه هاى قدرت خويش را اينچنين به شما مى نماياند، باشد كه به عقل دريابيد)(22).

این آیات در پیرامون حادثة قبلی است که در بنی اسرائیل روی داد و به امر خدا گاوی ذبح گردید و قسمتی از بدن گاو زده شد و مقتول زنده شد و قاتل خود را معرّفی کرد. داستان از این قرار است: در میان بنی اسرائیل پیر مردی بود که ثروتی سرشار و نعمتی بی شمار و پسری یگانه داشت که پس از مرگ پدر همة آن ثروت به او منتقل میشد، ولی عمو زادگانش که تهی دست بودند بر او حسد کردند و او را به قتل رسانیدند و جسدش را در محلّة قومی دیگر انداختند و تهمت قتل را به آنها بستند و به خون خواهی برخاستند. اختلاف شدیدی پدید آمد و کار پیکار به محضر حضرت موسی(علیه السّلام) کشیده شد تا در میان آنها داوری کند.

حضرت موسی به وحی خدا فرمود تا مادّه گاوی ذبح کنند و زبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد و قاتل خود را معرفّی کند. هر گاه مادّه ای را که ذبح می کردند کفایت میکرد، ولی با پرسش های بی جا کار خود را دشوار ساختند و در هر بار نشانه هایی گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق نمود که از آن کودکی یتیم بود. به ناگزیر آن را به قیمت گزافی خریدند و سر بریدند و قسمتی از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، او با قدرت الهی زنده شد و گفت: ای پیامبر خدا مرا پسر عمویم به قتل رسانیده است، نه آنها که به قتل متّهم شده اند. حضرت موسی(علیه السّلام) امر فرمود پسر عمویش را قصاص کردند(23).

از امام حسن عسگری(علیه السّلام) روایت شده که شخص مقتول 60 سال داشت. هنگامی که به اذن خدا زنده شد،خدای تبارک و تعالی 70 سال دیگر به او عمر داد و 130 سال عمر کرد و تا پایان عمر از نشات و تن درستی و سلامتی حواس برخوردار بود(24).

در این آیه تصریح شده که آن مقتول پس از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق اخبار، 70 سال دیگر زندگی کرد و «رجعت» چیزی جز این نیست. این آیه دلیل روشنی بر امکان رجعت و امکان آفرینش مجدد انسان در رجعت و قیامت است.

3- « أَلَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَشْكُرُون »

(آيا آن هزاران تن را نديده اى كه از بيم مرگ، از خانه هاى خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنها گفت: بميريد. آن گاه همه را زنده ساخت. خدا به مردم نعمت مى دهد ولى بيشتر مردم شكر نعمت به جاى نمى آورند)(25).

این آیه در مورد قومی است که از ترس طاعون از وطن خود گریختند و خداوند آنها را مدتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از پیامبران به نام«حزقیل»همة آنها را زنده کرد و روزگاری زندگی کردند و به اجل طبیعی از دنیا رفتند(26).

پی نوشت ها :

1. بحار الانوار/ج 53،ص 91و77

2. همان ص 142

3. تهذیب التهذیب/ج 2،ص 46 و43 میزان الاعتدال/ج2،ص93

4. بدایة المعارف الالهیة/ج2،ص168

5. غافر/11

6. الانبیاء/95.

7. تفسیر القمی/ج2/ص76

8. الایقاظ من الهجعه فی البرهان علی الرجعة/باب دوم.

9. بحارالانوار/ 136/53 (نقل از «مسائل السرويه» شيخ مفيد).

10- بحارالانوار/ 138/53.

11-الایقاظ من الهجعه/باب دوم/دلیل سوم.

12- ترجمة تفسیر المیزان/ج2/ص163.

13. توبه/33.

14. المجلسی/محمد باقر/همّان/ص64.

15. القیامه/3،4.

16. رسائل المرتضی/ج3/ص135- مرکز الرساله/الرجعه/ص15.

17. روم/27.

18. العبقری الحسان/علّامه شیخ علی اکبر نهاوندی/ج8/ص794.

19. بدایة المعارف الالهیة/ج2/ص170.

20. بقره/56.

21. بحا الانوار/ج3/ص73و129-تفسیر برهان/ج1/ص101-تفسیر صافی/ج4/ص77.

22. بقره/72و73.

23. تفسیر برهان/ج1/ص108- 112؛نور الثقلین/ج1/ص87- 89؛تفسیر صافی/ج1/ص124- 130؛المیزان/ج1/ص204.

24. تفسیر صافی/ج1/ص129؛تفسیر برهان/ج1/ص110.

25. بقره/243.

26. المیزان/ج2/ص283؛تفسیر برهان/ج1/ص234وروضة کافی/ج1/ص282.

نویسنده : محمد انتشاری

منبع : راسخون

 

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

راه برقراری ارتباط با امام زمان علیه السلام

راه به  وجود آمدن ارتباط روحى باحضرت مهدى علیه السلام

به  طور كلى ارتباط روحى با هریك از معصومان  علیهم السلام نیازمند مقدماتى است كه با تحقق آنها مى توانیم به آن دست یافت. به  عنوان مثال، براى دیدن امام عصرعلیه السلام در عالم رؤیا و خواب، دستورالعمل هایى در كتاب هاى دعا ذكر شده است كه با انجام آن دستورات مى توان در عالم رؤیا به محضر امام عصر ارواحنا فداه شرفیاب شد؛ همچنین در ارتباط روحى نیز باید با انجام اعمالى كه موجب حصول این ارتباط مى شود، خود را آماده  ى این نوع ارتباط كرد.

اگر امیدى جز او نداشته و فقط دست توسل به سویش دراز كنیم و او را مؤثر در تمام امور بدانیم، آن زمان است كه داراى ارتباط روحى با او شده و با این ارتباط روحى به وصال خواهیم رسید.

حال این سؤال پیش مى آید كه مقدمات به  وجود آمدن ارتباط روحى چیست؟ چه مقدماتى را باید انجام داد تا به این مهم دست یافت؟

 بدیهى است هر شخصى كه بخواهد با خداى تعالى و معصومان  علیهم السلام مرتبط شود، باید قبل از هر چیزى نفس خود را تهذیب كرده، روح خویش را از غیر خدا منقطع نماید؛ هر چه این انقطاع براى او بیشتر حاصل شود، اتصالش با عالم ملكوت بیشتر خواهد شد، به عبارت دیگر وقتى شخص خود را از تمام زخارف دنیوى و مادى، و از تمام مخلوقات غیر از معصومان  علیهم السلام منقطع كرد و به كمال انقطاع رسید، این جا است كه آن ارتباط روحى مورد بحث تحقق پیدا خواهد كرد و شخص منقطع خود را متصل و مرتبط با خداى تعالى و معصومان علیهم السلام خواهد دید.

حضرت على علیه السلام در این باره مى فرمایند:

الوصلة باللّه فى الانقطاع عن الناس ؛ متصل شدن به خداى تعالى، در منقطع شدن از مردم است.

یا در فرازى دیگر مى فرمایند:

لن تتصل بالخالق حتى تنقطع عن الخلق (مخلوق) ؛ هرگز متصل و مرتبط با خداى تعالى و خالق خود نخواهى شد مگر با منقطع شدن از خلق او (مخلوقش).(1)

پس اگر ما امیدى جز او نداشته و فقط دست توسل به سوى او دراز كنیم و او را مؤثر در تمام امور بدانیم، آن زمان است كه داراى ارتباط روحى با او شده و با این ارتباط روحى به وصال خواهیم رسید.

در اصول كافى به نقل از حفص بن غیاث آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یكى از شما مى خواهد هر چه را كه از پروردگارش درخواست مى كند خدا به او عطا كند، باید از مردم مأیوس شود، و امیدى جز خداى تعالى نداشته باشد ؛ هنگامى كه خداى تعالى این را از دل سائل بداند، هر چه او بخواهد، به او عطا مى كند.(2)

و به قول شاعر:

گر خواهى گیرى دامن دوست برو دامن از هر چه غیر اوست، درچین(3)

انواع انقطاع

الف - انقطاع موقتى (لحظه اى) و ویژگى هاى آن

این نوع انقطاع به صورت غیردائم است و بیشتر در حالت ها، مكان ها و زمان هایى خاص به وجود مى آید و باعث ارتباط شخص با امام عصر و سایر معصومان علیهم السلام مى شود. اگر به اشخاصى كه به آنها انقطاع موقت دست داده و لحظه اى با معصومان علیهم السلام ارتباط روحى برقرار كرده و مورد لطف مادى و معنوى قرار گرفته اند، رجوع كنیم و از چگونگى ارتباط آنها سؤال نماییم؛ بدون استثنا جواب خواهند داد كه در یك جو معنوى و در یك لحظه، تمام تعلقات دنیوى و امیدها را از غیر خداى تعالى برداشته و صرفاً متوجه ى خداى تعالى و یا امام  علیه السلام شده اند و مورد عنایت و توجهات خاص آنها قرار گرفته اند؛ شاید این نوع انقطاع و ارتباط بارها براى افراد مختلف اتفاق افتاده است و حتى خود بارها به چشم دیده ایم.

اما باید خاطرنشان كرد در این ارتباط روحى كه در یك لحظه تحقق پیدا مى كند، چند ویژگى به چشم مى خورد:

نخست اینكه این نوع ارتباط براى همه ى افراد از هر دین مذهبى كه مى خواهد باشد، قابل تحقق است و البته این ارتباط نمى تواند دلیل حقانیت مذهب و اعتقادشان باشد. دوم آنكه افرادى كه از تمام اسباب و عوامل زمینى مأیوس مى شوند، به این نوع ارتباط روحى دست پیدا مى كنند . سوم اینكه در این انقطاع، بسیار اتفاق افتاده است كه اشخاص پس از برطرف شدن مشكلاتشان و برآورده شدن نیازهایشان، باز به انجام گناهان بازمى گردند و خداى تعالى و معصومان علیهم السلام را فراموش مى كنند.

خداى تعالى در آیاتى متعدد در وصف این اشخاص مى فرماید:

فاذا ركبوا فى الفلك دعواالله مخلصین له الدین؛ فلمّا نجّاهم الى البر اذا هم یشركون ؛(4)

زمانى كه سوار كشتى مى شوند و از همه ى وسایل دیگر قطع مى گردند؛ خداى تعالى را با خلوص (كمال انقطاع) مى خوانند ؛ ولى وقتى آنها به خشكى باز مى گردند،مشرك شده و با دیگران پیوند مى كنند.

با توجه به این سه ویژگى كه براى انقطاع موقت بیان كردیم، این ارتباط با بروز مشكلات و مصائب گوناگون صورت مى گیرد، و پس از رفع آنها، ارتباط نیز دوباره قطع شده و تا رسیدن مصائب، مشكلات و ابتلاءات دیگر برقرار نخواهد شد.

اگر حجاب هاى بین خود و امام زمان علیه السلام را كه به واسطه ى انجام گناهان و وجود صفات رذیله و شیطانى در روحمان به وجود آمده است، از میان برداریم؛ این ارتباط دو طرفه شده و موجب اتصال و ارتباط روحى با امام عصر ارواحنافداه و معصومان علیهم السلام خواهد شد .

ب - انقطاع دائمى (مستمر) و ویژگى هاى آن

انقطاع دائمى، انقطاعى است كه به طور دائمى و مستمر صورت گرفته و شخص مرتبط، بدون وقفه با امام زمان علیه السلام و معصومان علیهم السلام در ارتباط است.

این انقطاع نسبت به انقطاع غیردائمى بلكه نسبت به تمامى ارتباطاتى كه در مباحث و مقالات گذشته بیان شده است، از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است. در این جا به برخى ویژگى هاى این انقطاع اشاره مى كنیم:

1- در ارتباط دائمى، مكان و زمان خاصى كه اكثراً در ارتباطات دیگر، خصوصاً ارتباط روحى موقتى، باید رعایت شود، وجود ندارد و شخص مرتبط هیچگاه، چه در حال خواب و یا بیدارى، چه در مكان هاى شلوغ و چه خلوت ، چه شب و چه روز و... از یاد و ذكر و ارتباط با خداى متعال و ائمه معصوم علیهم السلام غافل نشده و در همه حال به یاد آن عزیزان خصوصاً امام زمان علیه السلام مى باشد. خداى تعالى در وصف چنین اشخاصى كه همیشه مرتبط و متذكر خداى تعالى مى باشند، مى فرماید:

رجالٌ لاتلهیهم تجارة و لابیعٌ عن ذكراللّه... .(5)

مردان مهذبى كه هیچ كسب و تجارتى، آنها را از یاد خداى جل جلاله غافل نمى گرداند....

2- این ارتباط (همان طور كه قبلاً به طور مختصر بدان اشاره شد) بهترین راهى است كه مى توان و با اراده خود با امام زمان علیه السلام مرتبط شویم و مورد ارشاد و راهنمایى آن وجود مقدس قرار بگیریم.

3- این ارتباط به علت ویژگى هایى كه دارد، مختص اولیاءالله بوده و عمومیت ندارد؛ البته ناگفته نماند كه راه بر روى تمام مردم دنیا براى رسیدن به ارتباط دائمى با امام زمان علیه السلام باز است؛ ولى مردم با غفلت از یاد خدا، و امامشان خود را از این امر مهم محروم ساخته اند؛از این رو، این ارتباط در بین عموم مردم مشاهده نمى شود مگر در زمان ظهور امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف كه آن زمان، زمان حیات طیّبه و دوران زندگى حقیقى بنى آدم است.

لوازم و زمینه  هاى انقطاع دائمى

پس از دانستن معناى انقطاع دائمى و ویژگى هاى آن، نكته ى دیگرى كه قابل توجه مى باشد این است كه چگونه مى توان از غیر خداى تعالى و معصومین بالاخص قطب عالم امكان، حضرت ولى عصر ارواحنافداه منقطع شد؟

در جواب باید گفت براى مثال دو دوست وقتى مى توانند با یكدیگر مرتبط شوند و دوستى آنها پابرجا بماند، كه موانعى را كه باعث جدایى بین او و محبوبش مى شود برطرف كرده، با انجام خواسته هاى محبوبش ، خود را بیش از پیش به او نزدیك كند و قرب روحى و معنوى و حتى ظاهرى با او پیدا كند. امامان معصوم علیهم السلام بالاخص امام عصر ارواحنافداه نیز محبوب شیعیان و محبینشان هستند و باید به ائمه اطهارعلیه السلام محبت كرد؛ زیرا این اظهار محبت به آنها، واجب است(6) ؛ اما چگونه مى توان این دوستى را پایدار و دائمى كرد و این دوست و پدر مهربان ؛ یعنى امام زمان علیه السلام را از خود راضى كرد تا دائماً با آن عزیز در ارتباط باشیم؟

در جواب باید گفت: انجام دادن دستوراتى كه مورد عنایت آنها است ، یعنى همان دستوراتى كه شارع مقدس اسلام براى ما قرار داده و ملزم به انجام یا ترك آن فرموده است، مهم ترین عامل براى ارتباط و انقطاع مى باشد ؛ همان طور كه امام عصر ارواحنافداه در نامه اى كه براى شیخ مفید (ره) ارسال داشتند، شیعیان را سفارش و توصیه به اعمالى فرمودند كه انجام آن اعمال باعث نزدیكى و قرب به سوى امام عصرارواحنافداه مى شود:

فلیعمل كل امرءٍ منكم بما یقرب به من محبّتنا، و لیتجنب ما یدینه من كراهتنا و سخطنا؛(7)

بنابراین هر یك از شما باید كارى كند كه وى را به محبت و دوستى، نزدیك كند و از آنچه كه خوشایند ما نبوده و باعث كراهت و خشم ماست، دورى گزیند.

پس اگر حجاب هاى بین خود و امام زمان علیه السلام را كه به واسطه ى انجام گناهان و وجود صفات رذیله و شیطانى در روحمان به وجود آمده است، از میان برداریم؛ این ارتباط دو طرفه شده و موجب اتصال و ارتباط روحى با امام عصر ارواحنافداه و معصومان علیهم السلام خواهد شد كه گاهى این ارتباط روحى منجر به مشاهده بدنى( مشاهده و مكاشفه) آن حضرت نیز خواهد شد و آنقدر این قرب حاصل مى شود كه هنگام صحبت و اظهار محبت به آن جناب، اظهار لطف و عنایت آن حضرت را احساس مى كنیم ؛ همان طور كه شاعر در این باره گوید:

یو همینك الشوق حتّى كانَّما

اناجیك من قرب و ان لم تكن قربى آنچنان شوق تو خیالت را برایم مجسم مى كند كه گویى از نزدیك با تو آهسته سخن مى گویم، هر چند كه نزدیك من نباشى.(8)

پی نوشتها :

1) معجم الفاظ غرر الحكم و دررالكلم،ج 3، ص 2386.

2) اصول كافى، ج 3، ص 219.

3) دیوان عبدالرحمن جامى.

4) سوره عنكبوت ،آیه ى 65.

5) سوره نور، آیه 37.

6) و لكم المودّة الواجبه ؛ خداى تعالى دوستى شما را بر خلق واجب كرد.

7) ابومنصوراحمدبن على بن ابیطالب طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 599.

8) محمدتقى موسوى اصفهانى، مكیال المكارم فى فوائد الدعاءالقائم ؛ مترجم مهدى حائرى قزوینى، ج 1، ص 286.

نویسنده : حمیدرضا محمدی

منبع : تبيان
 

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دوران كودكی حضرت مهدی(علیه السّلام ) در زمان حیات پدر

از آن جا كه شروع غیبت صغرا را از هنگام تولّد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به حساب می آورند ، بد نیست كه نظری گذرا به زندگانی حضرتش در زمان حیات پدر بزرگوارشان بیفكنیم.

واضح است كه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ در سامراء و تحت سرپرستی پدرشان حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ ـ در حالی كه در طول زندگانیشان مشمول عنایات و عواطف پدر می‌بودند ـ زندگی می‌فرمودند.

در این مدّت، حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرزندشان را برای برخی از افراد مورد اعتماد شیعه ظاهر می‌فرمودند و حضرتش را به عنوان دوازدهمین امام و پیشوا و مهدی موعود منتظر به آنان معرفی می‌فرمودند

وقتی كه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پایانی حیات را می‌گذراندند ـ و اغیار و جاسوسان پس از اطمینان از تأثیر زهر در جسم ایشان منزل حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ را ترك كرده بودند ـ حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ نزد پدرشان حاضر گردیدند تا ایشان را در نوشیدن دارو كمك نماید و ظرفی را كه در دست گرفته و می‌خواستند بنوشند نگه دارند؛ زهر فوق‌العاده قوی بود و رعشه‌ای در دو دست مبارك حضرتش حادث گردیده بود كه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نمی‌توانستند ظرف دارو را بنوشند؛ چرا كه ظرف به دندانهایشان می‌خورد.

این ملاقات آخرین دیدار و آخرین عهد بود. حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ پس از آن دنیا را بدرود گفتند و پاك فرزند عزیزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و مسائل زندگی یتیم گذاردند؛ در پناه محافظت همیشگی خدا و حمایت حق كه هرگز از بین نمی‌رود.

دسته اوّل:

در اینجا به برخی از روایات که دوران کودکی امام مهدی(عج) را نقل نموده اند اشاره میکنیم:

1. بانوی بزرگوار حضرت«حكیمه» عمه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ كه در هنگام تولد حضرت مهدی ـ علیه الصلاه و السلام ـ حاضر بود و پس از آن ماجرا نیز چندین بار حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ را زیارت نمود.

2. نسیم، كنیز حضرت عسكری ـ علیه السّلام ـ ، او می‌گوید: یك شب (به روایتی ده شب) پس از تولد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ بر ایشان وارد شدم. درمحضرشان عطسه كردم. به من فرمود: «یَرْحَمُكِ الله» من از این سخن شادمان گردیدم. سپس به من فرمودند: آیا بشارتی در مورد عطسه به تو بدهم؟ عرض كردم: آری ای مولای من. فرمودند: «عطسه » تا سه روز انسان را از مرگ در امان می‌دارد.»[1]

3. جماعتی از یاران حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ . از ابوغانم خادم روایت شده است كه گفت:امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را فرزندی به دنیا آمد كه وی را «محمّد » نامیدند. آن حضرت فرزندشان را در روز سوم به یاران خویش نمایاندند و فرمودند:«این صاحب شما پس از من است و خلیفه من بر شما. او همان قائمی است كه به انتظار او گردن می‌كشند و هنگامی كه زمین از جور و ظلم آكنده گردد ظهور كرده آن را از عدل و داد پر خواهد ساخت.»[2]

4. تقریباً ‌چهل مرد حضرتش را زیارت نمودند؛ آن هنگام كه پدرش حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ وی را به آنان نشان داده فرمودند: « این، امام شما پس از من است و خلیفه من بر شما.»

5. شیخ بزرگوار«احمد‌بن‌اسحاق‌قمی اشعری». وی می‌گوید:

«بر حضرت ابومحمد حسن‌بن‌علی ـ علیهماالسّلام ـ وارد شدم. در نظر داشتم از ایشان راجع به جانشینشان سؤال كنم. حضرتش ـ بدون آن كه من سؤالی كرده باشم ـ ابتدا به سخن كرده فرمودند: ای احمد‌بن‌اسحاق! خدای تبارك و تعالی از زمانی كه حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ را خلق فرمود، زمین را از حجتی كه از سوی خود بر مردم معین می‌كند، خالی نگذارده است و تا روز قیامت نیز خالی نخواهد گذارد. به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع می‌نماید و به واسطه او باران را فرو می‌فرستد و به سبب او بركات زمین را خارج می‌گرداند.»

سؤال كردم: ای پسر پیامبر، امام و خلیفه پس از شما كیست؟

حضرت به سرعت برخاسته به اندرون رفتند سپس بیرون آمدند؛ در حالی كه كودكی را كه چهره‌اش مانند ماه شب چهارده و سنش در حدود3 سال بود بر دوش گرفته بودند. پس به من فرمودند:«ای احمد‌بن‌اسحاق، اگر نزد خدا و حجّت‌های او گرامی نمی‌بودی، این فرزندم را به تو نشان نمی‌دادم. او هم نام رسول خدا و هم كنیه اوست. وی همان كسی است كه زمین را از عدل و داد پر می‌كند؛ همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.

ای احمد‌بن‌اسحاق، مَثَل او در این امت مثل خضر است و ذوالقرنین. سوگند به خدا كه آن چنان غیبتی خواهد داشت كه در آن غیبت، هیچ كس از هلاكت نجات نیابد؛ مگر آن كس كه خدای عزّوجلّ وی را در اعتقاد به امامت او ثابت دارد و به دعاكردن برای تعجیل در فرجش توفیق دهد.»

عرض كردم: مولای من، آیا نشانه‌ای هست ك قلب من با آن آرامش یابد؟ در این هنگام كودك شروع به سخن گفتن به زبان عربیِ‌فصیح نمود و فرمود:«من بازمانده خدا در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنان او؛ بعد از این دیگر از من اثری مجوی، ای احمد‌بن‌اسحاق.»[3]

احمد‌بن‌اسحاق گوید: خوشحال و شادمان برگشتم، وقتی فردا شد مجدّداً‌به محضر حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ شتافتم و به ایشان عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، شادمانی من به خاطر منّتی كه بر من نهادید، زیاد گردید. اما سنت جاریه‌ای كه در او از خضر و ذوالقرنین است، چیست؟

فرمودند:«طولانی شدن غیبت، ای احمد.»

عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، آیا غیبت وی به طول خواهد انجامید؟

فرمودند:«آری، سوگند به پروردگارم؛ تا آن جا كه بیشتر معتقدان به وی از اعتقاد به او برمی‌گردند و هیچ كس(بر این امر) باقی نمی‌ماند مگر آن كس كه خدای تعالی از او بر ولایت ما پیمان گرفته و در قلبش ایمان را ثبت نموده و وی را به روحی از سوی خود تأیید فرموده باشد. ای احمد‌بن‌اسحاق، این امری از امور خداست وسرّی از اسرار او و غیبی از علم غیب خدا؛ آن چه را به تو دادم بگیر و از شكركنندگان باش تا در بالاترین درجات بهشت با ما باشی.»[4]

6. یعقوب‌بن‌منقوش. او می‌گوید:«بر حضرت ابومحمد حسن‌بن‌علی ـ علیهماالسّلام ـ داخل شدم. بر سكویی در منزل نشسته بودند و سمت راستشان اطاقی بود كه پرده‌ای آن را پوشانده بود. از ایشان سؤال كردم:

ای آقای من، چه كس صاحب این امر خواهدبود؟ فرمود:«پرده را بردار.»

پرده را برداشتم. كودكی را دیدم كه قامتش پنج وجب بود و به نظر می‌رسید كه حدوداً هشت یا ده ساله باشد. پیشانی‌‌ای گشاده، صورتی سفید، چشمانی درخشنده داشت. ستبر دست و خمیده‌ زانو بود. خالی بر گونه راستش و موهایی برآمده در جلوی سرش دیده می‌شد. آن كودك آمد و بر روی پای حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نشست.

حضرت عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«این، صاحب شماست.» آنگاه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ برخاستند كه بروند. حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«فرزندم، تا زمانی معین شده به داخل برو.» آن حضرت وارد اتاق گردید و من مشغول نظاره او بودم.

سپس حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«ای یعقوب، بنگر چه كسی در داخل اتاق است؟ من داخل شدم ولی كسی را ندیدم.»[5]

________________________________________

[1] . كمال الدین، ج2، ص 430؛ غیبت شیخ طوسی ص 139.

[2] . كمال الدّین، ج2، ص431.

[3] . انسان از اثر تفحص می‌نماید تا آنكه مؤثّر را بیابد؛ ولی وقتی مؤثّر را یافت، دیگر انگیزه‌ای برای تفحص از اثر نخواهد داشت. ممكن است مراد حضرت از این جمله كه «پس از این، از من اثری مجوی ای احمد‌بن‌اسحاق» این باشد كه تو امامت را یافته‌ای و لذا لزومی ندارد كه دنبال علامت و نشانهائی بگردی كه افراد شكّاك به دنبال آنها می‌گردند.

[4] . قبلاً گفتیم كه علم غیب مسأله‌ای است و اطلّاع بر علم غیب مسأله‌ای دیگر.

[5] . كمال الدّین، ج2، ص437. سيد محمد كاظم قزويني ـ امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور، ص203

منبع : انديشه قم

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خصایص حضرت مهدی (عج)

در این مقاله بر آنیم که خصوصیات و ویژگیهایی را که خداوند به حضرت ولی عصر (علیه السلام) اختصاص داده به اختصار ذکر کنیم.

۱ـ نور و درخشندگی آن حضرت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و أله و سلم) در حدیث معراج فرمود: نور مهدی (علیه السلام) در میان انوار سایر ائمه مانند ستاره‌های درخشان بود در میان سایر ستارگان.

۲ـ در روز ولادت أن حضرت دو ملک آن، بزرگوار را به سراپرده عرش بردند وحق تعالی به او فرمود: مرحبا به تو أی بنده من!

۳- جمع شدن بین کنیه و اسم رسول خدا در حضرتش.

۴ـ او آخرین وصی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)و اخرین حجت خدا در زمین است.

۵ـ حضرت مهدی از همان کودکی در انظار خیلی به چشم نمی‌خورد و برای پرورش یافتن به عالم قدس سپرده شد و همواره در مجالست و مؤآنست ارواح قدسی و ملکوتی بود.

۶ـ هیچگاه با کفار و منافقین و فساق بخاطر تقیه مجالست و مدارا ننموده و تا کنون دست هیچ ظالمی به دامانش نرسیده.

۷ـ بیعت احدی از جباران و ستمگران بر گردن حضرتش نیست

۸ ـ در کتب آسمان و اخبار شب معراج خداوند تبارک و تعالی او را با القابی ذکر کرده و نام او را نبرده است. که این مطلب عظمت و علوّ و درجه آن امام را می‌رساند.

۹ـ ظهور آیات و نشانه‌های آسمانی و زمینی قبل از ظهور حضرت مهدی (علیه‌السلام).

۱۰ـ هم زمان با ظهورش ندایی از آسمان به اسم آن حضرت شنیده می‌شود که همه اهل زمین این ندا را می‌شنوند.

۱۱ـ حرکت افلاک و سیارات و اجرام آسمانی کند می‌شود به طوری که روزها طول می‌کشد سالها طولانی می‌گردد.

۱۲ـ ظاهر شدن مصحف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) که بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همه قرآن را با شأن نزول و تأویلات بدون هیچ تغییر و تبدیلی جمع آوری کردند.

۱۳ـ جن ملک حضرتش را یاری می‌کند و در رکاب حضرت به مبارزه و دفاع می‌پردازند.

۱۴ـ گردش روز و شب و گذشت زمان در قوت و نیروی حضرت و شکل و شمایل او هیچ تأثیری نگذارد چنانکه وقتی ظهور کند در صورت جوانی سی ساله باشد.

۱۵ـ وحشت و نفرت و هراس از میان مردم و موجودات زنده برداشته می‌شود و مهر و محبت و امنیت وآرامش بر کل زمین سایه می‌افکند.

۱۶ـ عده‌آی از مردگان و اموات در زمان حضرت زنده می‌شودند و حضرت مهدی (علیه‌السلام) را یاری می‌کنند.

۱۷ـ زمین گنجها و ذخایر خود را در اختیار حضرتش قرار می‌دهد و سپرده‌ها و ذخایر را از خود خارج کند.

۱۸ـ باران و گیاه و درختان و میوه‌ها و همه نعمتهای زمین زیاد می‌شود به طوری که زمین چهره‌ای متفاوت و زیبا پیدا می‌کند.

۱۹ـ عقلها به برکت وجود آن حضرت کامل شود و کینه و حسد از دلها کوچ می‌کند، سینه مؤمنان پر از علم و معرفت می‌شود.

۲۰ـ قوت و نیروی غیر متعارف و مضاعف در اصحاب آن حضرت به گونه‌ای که هر کدام از آنها سالیان درازی عمر کنند و هر یک از آنان قدرت چهل مرد را به تنهایی داشته باشند و ضعف و سستی از بدنهای ایشان رفته باشد.

۲۱ـ مردم به واسطه نور چهره دلربای حضرت مهدی (علیه‌السلام) از نور آفتاب و ماه بی نیاز می‌شوند.

۲۲ـ پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با آن حضرت است.

۲۳ـ زره حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فقط بر بدن شریف حضرت مهدی (علیه‌السلام) اندازه و موزون است.

۲۴ـ برداشته شدن تقیه و خوف از کفار به طوری که مؤمنین و شیعیان می‌توانند بغض و برائت خود را از دشمنان ائمه آزادانه ابراز کنند.

۲۵ـ حضرت مهدی (علیه‌السلام) بر تمام زمین حکومت می‌کند و حکمش در تمامی این کره خاکی نافذ است.

۲۶ـ پر شدن تمام زمین از عدل و داد چنانکه در بیشتر آیات و اخباری که درباره حضرت مهدی (علیه‌السلام) است این وعده به چشم می‌خورد که زمین پر از عدل و داد شود.

۲۷ـ حضرت مهدی (علیه‌السلام) در زمان حکومتش در بین مردم به علم امامت حکم می‌کند و از کسی بینه و شاهد بر مدعایش نمی‌خواهد.

۲۸ـ اجرا شدن احکام مخصوصی که تا زمان آن حضرت اجرا نشده است مثل آنکه حضرتش پیرمرد زناکار و مانع الزکاه را به قتل می‌رساند.

۲۹ـ آشکار شدن تمامی مراتب علوم و معارف به گونه‌ای که حضرت صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: علم بیست و هفت حرف است و تمامی آنچه را که پیامبران آورده‌اند دو حرف از علم بوده و مردم نشناختند غیر از این دو حرف را و هنگامی که قائم ما (علیه‌السلام) خروج کند بیست و پنج حرف دیگر را آشکار نماید [و در بین مردم پراکنده کند].

۳۰ـ برای اصحاب و یاران آن حضرت شمشیرهایی از آسمان آورده می‌شود.

۳۱ـ حیوانات و وحوش از اصحاب حضرت اطاعت می‌نماید.

۳۲ـ جاری شدن و دو نهر در پشت [مرکز فرماندهی حضرت] کوفه، یکی از آب و دیری از شیر، به گونه‌ای که هر تشنه‌ای را سیراب و هر گرسنه‌ای را سیر گرداند.

۳۳ـ حضرت عیسی (علیه‌السلام) از آسمان نازل گردد و پشت سر حضرت مهدی صلوات الله علیه نماز گذارد و حضرتش را یاری فرماید.

۳۴ـ دجال لعین که وجودش عذابی الهی است بدست امام زمان (علیه‌السلام) کشته می‌شود.

۳۵ـ شیطان با ذلت و خواری به دست حضرت مهدی (علیه‌السلام) یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) کشته می‌شود.

منبع:www.sibtayn.com
نقل از راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

خاطراتي از توجه امام راحل به امام زمان (عج) 


شما دعا کنيد

زمان شاه بود که پدرم شهيد شد. بعد که رفتيم پيش امام، گفتند: پدرت شهيد شده.

يک دفعه ديگر هم که پيش امام رفتيم از ايشان پرسيدم آقا امام زمان کي مي آيند؟ امام روي سرم دست کشيده و گفتند: «شما دعا کنيد، شما دعا کنيد». 1

*******

در جشن نيمه شعبان حضور يافتند

در مورخه دوشنبه 58/4/18 ساعت ده شب بود که امام بدون اطلاع قبلي به خيابانهاي قم که مردم به مناسبت جشن نيمه شعبان آنها را آذين بسته بودند، آمدند و در شهر گردش کردند. پس از آن در مجلس جشني که ساکنان خيابان چهارمردان برپا کرده بودند شرکت فرمودند.2

*******

سعي کن دعاي عهد را بخواني

يکي از چيزهايي که امام در روزهاي آخر به من توصيه مي کردند خواندن دعاي عهد بود. ايشان مي گفتند: «صبح ها سعي کن اين دعا را بخواني، چون در سرنوشت دخالت دارد».3

*******

چهل روز دعاي عهد مي خواندند

امام حتي در موقعي که در بيمارستان بستري بودند از انس با کتاب مفاتيح الجنان غافل نبودند. پس از رحلت جانگداز ايشان که مفاتيحشان را از بيمارستان به بيت منتقل مي کرديم متوجه شديم امام در مفاتيح خود در کنار دعاي شريف عهد که آن را يک اربعين مي خواندند، تاريخ شروع راهشت شوال نوشته اند.4

*******

مگر حضرت صاحب(علیه السلام) به من خلاف مي فرمايد؟

يکي از فضلاي مشهد... به نقل از يکي از دوستانشان تعريف مي کردند، در نجف اشرف خدمت امام بوديم، صحبت از ايران به ميان آمد، من گفتم: اين چه فرمايشهايي است که در مورد بيرون کردن شاه از ايران مي فرماييد؟ يک مستأجر را نمي شود بيرون کرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه مملکت را بيرون کنيد؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شايد عرض مرا نشنيده اند لذا سخنم را تکرار کردم. امام... فرمودند: ...چه مي گويي؟ مگر حضرت بقيه الله امام زمان، صلوات الله عليه، به من (نستجيرُبالله) خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود.5

*******

شايد از طرف امام زمان(علیه السلام) باشد

روز 22 بهمن که امام فرمان دادند مردم در خيابانها بريزيند چون ما مملکت نظامي نداريم. اين جريان را به مرحوم آيت الله طالقاني اطلاع دادند، در آنجا من در خدمت ايشان بودم. آيت الله طالقاني از منزلشان به امام در مدرسه علوي تلفن زد و مدت يک ساعت يا نيم ساعت با امام صحبت کردند،... آيت الله طالقاني مرتب به امام عرض مي کنند آقا شما ايران نبوديد، اين نظام پليد است، به صغير و کبير ما رحم نمي کند، شما حکمتان را پس بگيريد. و مرتب شروع کردند از پليدي و ددمنشي نظام گفتن تا شايد بتوانند موضع امام را تغيير بدهند، تا ايشان اين فرماني را که راجع به ريختن مردم به خيابانها داده اند پس بگيرند. برادران يک مرتبه متوجه شدند آقاي طالقاني گوشي را زمين گذاشته و به حالت متأثر رفت و در گوشه اتاق نشست. برادران که اين گونه ديدند بعد از لحظاتي خدمت ايشان رفتند... به مرحوم آيت الله طالقاني اصرار کردند که جريان چه بود؟ ايشان گفتند: هر چه به امام عرض کردم، حرف مرا رد کردند و وقتي ديدند من قانع نمي شوم فرمودند: «آقاي طالقاني، شايد اين حکم از

طرف امام زمان باشد»اين را که از امام شنيدم دست من لرزيد و با امام خداحافظي کردم چون ديگر قادر نبودم که حتي پاسخ امام را بدهم.6

پی نوشت ها :

1. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 1، ص 203

2. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج3، ص 40

3. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 42

4. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3 ص 43

5. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 157

6. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 158       منبع:برداشتهايي از سيره امام خميني(ره)

نقل از راسخون

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) می فرمایند : 

لاتقوم الساعه حتى یقوم القائم الحق منّا و ذلک حین یأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو على الثلج فانّه خلیفه اللّه عزّوجلّ و خلیفتى.(1)

روز قیامت فرا نمى رسد مگر آنکه از بین ما قائم حقیقى قیام نماید. و آن قیام، زمانى خواهد بود که خداى عزّوجلّ او را اجازه فرماید. هرکس پیرو او باشد نجات مى یابد و هرکه از فرمانش تخلّف ورزد، هلاک مى شود. اى بندگان خدا ! خدا را، خدا را; بر شما باد که به نزدش آیید اگرچه بر روى یخ و برف راه روید. زیرا او خلیفه خداى عزّوجلّ و جانشین من است.

**************

امیرالمؤمنین على (علیه السلام) می فرمایند :

قال للحسین(علیه السلام) : التاسع من ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل، قال الحسین (علیه السلام)فقلت: یا امیرالمؤمنین و إنّ ذلک لکائن؟ فقال (علیه السلام): اى و الذى بعث محمداً بالنبوه و اصطفاه على جمیع البریّه و لکن بعد غیبه و حیره لاتثبت فیها على دینه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین أخذ اللّه میثاقهم بولایتنا و کتب فى قلوبهم الایمان و ایّدهم بروح منه.(2)

امام علی(علیه السلام) به امام حسین (علیه السلام) فرمودند: نهمین فرزند تو اى حسین! قیام کننده به حق و آشکار سازنده دین و گستراننده عدالت است.

امام حسین (علیه السلام) گویند: پرسیدم: یا امیرالمؤمنین! آیا حتماً چنین خواهد شد؟

فرمودند: آرى! قسم به کسى که حضرت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم)را به پیامبرى بر انگیخت و او را بر تمام خلایق برگزید، چنین خواهد شد، امّا بعد از غیبت و حیرتى که در آن کسى ثابت قدم بر دین نمى ماند مگر مخلصین و دارندگان روح یقین آنان که خداوند نسبت به ولایت ما از آنان پیمان گرفته و ایمان را بر صفحه دل شان نگاشته و با روحى از جانب خود تأیید فرموده است.

**************

حضرت زهرا (علیها السلام) می فرمایند:

قال لى رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) أبشرى یا فاطمه، المهدىّ منک.(3)

رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: اى فاطمه! ترا بشارت باد به اینکه حضرت مهدى (علیه السلام) از نسل توست.

**************

امام حسن مجتبى (علیه السلام) فرمودند:

ما منّا احدٌ اِلاّ ویقع فى عنقه بیعه لطاغیه زمانه اِلاّ القائم الّذى یصلّى روح اللّه عیسى بن مریم خلفه فان اللّه عزّوجلّ یخفى ولادته و یُغیّب شخصه لئلاّ یکون لأحد فى عنقه بیعه.(4)

هیچ یک از ما اهلبیت نیست مگر آنکه بیعتى از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت قائم که عیسى بن مریم، روح اللّه پشت سر او نماز مى گذارد. خداوند ولادت او را مخفى مى دارد و شخص او را از دیدگان، غایب مى گرداند، تا بیعت هیچ کس را بر گردن نداشته باشد.

**************

امام حسین (علیه السلام) می فرمایند:

منّا اثنا عشر مهدیّاً اوّلهم امیرالمؤمنین على بن ابیطالب(علیه السلام)و آخرهم التاسع من ولدى و هو الامام القائم بالحق. یحیى اللّه به الأرض بعد موتها و یظهر به دین الحق على الدین کلّه و لو کره المشرکون.(5)

دوازده هدایت شده هدایتگر از بین ما هستند، اولین آنان امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (علیه السلام) و آخرین آنان، نهمین فرزند من است که پیشواى قیام کننده به حق خواهد بود، خداوند به وسیله او زمین را پس از موات شدنش زنده مى کند و به دست او دین حق را بر تمامى ادیان پیروز مى سازد، اگرچه مشرکان را ناخوشایند باشد.

**************

امام زین العابدین (علیه السلام) می فرمایند:

إن للقائم منّا غیبتین، احداهما أطول من الأخرى... فیطول أمرها حتى یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلایثبت علیه اِلاّ من قوى یقینه و صحّت معرفته و لم یجد فى نفسه حرجاً ممّا قضینا و سلّم لنا اهل البیت.(6)

براى قائم ما دو غیبت هست. یکى از آن دو طولانى تر از دیگرى است... و آن قدر طول خواهد کشید که اکثر معتقدین به ولایت، از او دست خواهند کشید. در آن زمان کسى بر امامت و ولایت او ثابت قدم و استوار نمى ماند مگر آن که ایمانش قوى، و شناختش درست باشد و در نفس خویش نسبت به حکم و قضاوت ما هیچ گرفتگى و کراهتى احساس نکند و تسلیم ما اهلبیت باشد.

**************

امام باقر (علیه السلام) می فرمایند :

راوى گوید از امام (علیه السلام) در باره آیه شریفه فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس تکویر: ۱۵ و ۱۶ سئوال کردم. فرمود: هذا مولود فى آخر الزمان. هو المهدى من هذه العتره. تکون له حیره و غیبه، یضلّ فیها اقوام و یهتدى فیها أقوام. فیاطوبى لک إن أدرکته و یا طوبى لمن أدرکه.(7)

مراد این آیه، مولودى در آخر الزمان است که همان مهدى از این خاندان است. او را حیرت و غیبتى هست که در آن گروههایى گمراه شوند و گروههایى دیگر هدایت پذیرند. خوشا به حال تو اگر او را درک کنى و خوشا به حال هرکسى که او را درک کند.

**************

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند :

إنّ لصاحب هذا الامر غیبه، فلیتّق اللّه عبد و لیتمسّک بدینه.(8)

همانا براى صاحب این امرغیبتى هست، پس بنده خدا در آن دوران باید تقواى الهى پیشه کند و به دینش چنگ زند.

**************

امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند:

صاحب هذا الامر، هو الطرید الوحید الغریب الغائب عن أهله الموتور بأبیه.(9)

صاحب این امر ـ حضرت مهدى (علیه السلام) ـ رانده شده، تنها، غریب، غائب و دور از اهل و خونخواه پدر خویش مى باشد.

**************

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند :

... و بعد الحسن ابنه الحجّه القائم المنتظر فى غیبته، المطاع فى ظهوره، لو لم یبق من الدنیا اِلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیملأها عدلا کما ملئت جوراً.(10)

و بعد از امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرزندش حضرت حجّت قائم، امام خواهد بود آن کس که در دوران غیبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد خدا همان روز را چنان طولانى کند که قیام فرماید و زمین را از عدالت پر کند چنانکه از ستم پر شده باشد.

**************

امام جواد (علیه السلام) می فرمایند :

در باره اینکه چرا حضرت مهدى (علیه السلام)منتظَر نامیده مى شود فرمودند:

إن له غیبه یکثر ایامها و یطول امدها فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزئ به الجاحدون و یکذَّب فیها الوقاتون و یهلک فیها المستعجلون و ینجو فیها المسلّمون.(11)

او را غیبتى هست که زمانش زیاد است و پایانش به طول مى انجامد. پس مخلصین چشم انتظار قیام او مى مانند و شک کنندگان به انکار او بر مى خیزند و منکرین به استهزاى او مى پردازند و تعیین کنندگان وقت ظهور مورد تکذیب قرار مى گیرند و عجله کنندگان در آن هلاک مى شوند و تسلیم شدگان نجات مى یابند.

**************

امام على النقى (علیه السلام) می فرمایند :

اذا غاب صاحبکم عن دار الظالمین، فتوقّعوا الفرج.(12)

زمانى که صاحب و امام شما از دیار ستمگران غایب گشت، چشم انتظار فرج باشید.

**************

امام حسن عسکرى (علیه السلام) می فرمایند :

المنکر لولدى کمن اقرّ بجمیع أنبیاء اللّه و رسله ثم انکر نبوّه محمد رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) و المنکر لرسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) کمن انکر جمیع الانبیاء لأن طاعه آخرنا کطاعه اوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا.(13)

کسى که فرزندم ـ مهدى (علیه السلام) ـ را انکار کند مانند کسى است که تمام پیامبران و رسولان الهى را قبول داشته باشد، اما نبوت حضرت محمد رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم)را انکار کند. و انکار کننده رسول اللّه مانند کسى است که همه انبیاء را انکار نماید. چون اطاعت آخرین امام ما به منزله اطاعت اولین امام است و منکر آخرین امام ما به منزله منکر اولین امام است.

پي نوشت ها :

1. بحارالانوار ج ۵۱ ص ۶۵.

2. مدرک پیشین ص ۵۱.

3. منتخب الاثر صفحه ۱۹۲.

4. کمال الدین و تمام النعمه جلد ۱ باب ۲۹ صفحه ۳۱۶.

5. مدرک پیشین ص ۳۱۷.

6. مدرک پیشین ص ۳۲۳ و ۳۲۴.

7. مدرک پیشین ص ۳۳۰.

8. مدرک پیشین ۳۴۳.

9. مدرک پیشین ۳۶۱.

10. مدرک پیشین صفحه ۳۷۲ ـ عیون اخبار الرضا.

11. بحارالانوار ج ۵۱ ص ۱۵۸ ـ کمال الدین صفحه ۳۷۸.

12. کمال الدین جلد ۲ باب ۳۷ ـ صفحه ۳۸۰.

13. مدرک پیشین باب ۳۸، صفحه ۴۰۹.

منبع:کتاب امامت، غیبت، ظهور، انتشارات مسجد مقدّس جمکران
نقل از راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 الف) همپاى قرآن:

این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) در سفارش مشهور خویش فرمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً(1) و بدین سان بر همپایى و همراهى خاندان خویش سلام اللّه علیهم با قرآن کریم، تأکید نمود، دلالت بر این دارد که در زمان ما، کتاب خدا قرآن کریم جز در کنار مهدى آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) که یگانه ذخیره و باقیمانده این دودمان پاک است، کتاب هدایت انسانها نتواند بود و از گمراهى و سرگردانى مردم، جلوگیرى نتواند کرد.

و نیز اینکه رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لایفترقان حتى یردا على الحوض(2) با توجه به اینکه در این عصر، وصایت و وراثت حضرت على(علیه السلام) در همه مقامات ولایتى و شئونات هدایتى اش تنها از آن حضرت مهدى (علیه السلام)مى باشد، بر چنین همراهى و همپایى و معیّتى، بین او و قرآن نیز دلالت دارد.

ب) شریک قرآن:

همه ائمه بزرگوار، شرکاء قرآن کریم شمرده شده اند(3) چنانکه بطور ویژه در یکى از زیارتهاى مخصوصه حضرت مهدى (علیه السلام) با تعبیر السلام علیک یا شریک القرآن از ایشان یاد شده است.

ج) تلاوت کننده و ترجمان قرآن:

از آن رو که تلاوت آیات کتاب خدا بهترین وسیله انس باخداست، و براى مقرّبان درگاه حق هیچ لذّتى بالاتر از خواندن قرآن و تدبّر در آن نیست، حضرت مهدى (علیه السلام) که در این دوران والاترین درجات انس و بالاترین مقامات قرب الى اللّه را داراست، شایسته ترین کسى است که به عنوانِ یا تالِىَ کتابِ اللّه و ترجمانَه(4) مى تواند مورد خطاب قرار گیرد.

د) قرائت کننده و تفسیرگر قرآن:

براى قرائت و تفسیر قرآن کریم چه کسى شایسته تر از حضرت مهدى(علیه السلام)است که در این زمان چراغ هدایت و حامل علوم قرآن و نگاهبان گنجینه دانش الهى و حافظ سرّ خدا تنها اوست و امانات نبوّت و ودیعت هاى رسالت در این عصر تنها به او سپرده شده است؟( 5 ) اوست که قرآن را چونان که پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و على (علیه السلام)قرائت مى کردند، قرائت مى کند و آنچنان که خداى محمد و على (علیهما السلام)مى پسندد و مقرر فرموده است، تفسیر مى نماید.

السلام علیک حین تقرء و تبیّن(6).

چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن***به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

هـ ) تعلیم دهنده احکام قرآن:

... صاحب الزّمان و مُظهر الایمان و مُلقِّن احکام القرآن...( 7)

سلام خدا بر صاحب الزمان و آشکار کننده ایمان و تلقین و تعلیم دهنده احکام قرآن.

و) احیاگر قرآن:

در آخر الزمان که سنّت هاى قرآنى به فراموشى سپرده شده و بسیارى از معارف این کتاب الهى از سوى کژ اندیشان به تحریف و تبدیل کشیده شده و حیات و حیات آفرینى آیاتش، در حصار جهل و هوس دنیا پرستان نادیده گرفته شده است، مهدى (علیه السلام)مى آید تا احیاگر این معجزه جاوید باشد و اسلام و مسلمین را در پرتو انوار فروزان آن جانى تازه بخشد.

اللهمّ جدّد به ما امتحى من دینک و أحىِ به ما بُدّلَ من کتابک و أظهر به غُیّر من حکمک.(8)

خدایا از دینت آنچه به نابودى گراییده بوسیله او تجدید فرما. و از کتابت آنچه دگرگونى و تبدیل پذیرفته بوسیله او احیا کن. و از احکامت آنچه را که تغییر یافته بوسیله او آشکار گردان.

پي نوشت ها :

1. کنزل العمال ج ۱ ص ۴۴ ـ مسند احمد بن حنبل ج ۵ ـ ص ۸۹ و ۱۸۲: من در بین شما دو ودیعت گرانبها باقى مى گذارم تا زمانى که به آن دو چنگ زده باشید هرگز گمراه نخواهید شد.

2. ینابیع الموده صفحه ۹۰: على(علیه السلام) با قرآن است و قرآن باعلى است، هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا آن زمان که در حوض کوثر بر من وارد شوند.

3. زیارت جامعه از ملحقات مفاتیح الجنان: السلام علیکم ائمّه المؤمنین... و عباد الرحمن و شرکاء القرآن...

4. مفاتیج الجنان، زیارت آل یس ـ روایت شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) ـ .

5. تعابیرى برگرفته از زیارت جامعه مندرج در زیارت سوم از ملحقات مفاتیح الجنان.

6. مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.

7. بخشى از زیارت سلام اللّه الکامل التام در استغاثه به حضرت صاحب الزمان(علیه السلام).

8. صلوات ابوالحسن ضرّاب اصفهانى، وارد شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) در اعمال روز جمعه.

منبع:www.sibtayn.com
نقل از راسخون

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 گل نرگس

عضو ثابت

تشکر از اینکه انجمنی را به موضوع مهدویت ختصاص دادید.
چگونه وجود مقدس امام عصر (عج) را در زندگی احساس کنیم؟
این سوال را برای کسانی می پرسم که مادیات را بیش از معنویات بها می دهند.

زمان دانشجویی ، استاد خیلی باصفایی داشتیم ، یه بار یکی از دوستان این سوال را از ایشون پرسید، استادمون اینطور جواب دادند:

" هر روز صبح زیر آسمون رو به قبله بایست و سه بار بگو : السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

جواب سلام واجب است ، پس مطمئن باشید آقا جواب سلامتون را می دهند و خوشا به حال آن کسی که اقا به ایشون سلام کنند ، اثر این سلام را در زندگیتون حتما می بینید ، یکی از اثراتش برکت هست. "

مدتها از این صحبت می گذره و اما من حتی یک کلمه از حرفهای استادم را فراموش نکردم.

valayat

عضو ثابت

پس من هم دست به سینه ام می گذارم و عرضه می دارم

السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه

آقا جان به جان مادرت زهرا سلام الله علیها
یه گوشه چشمی
توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

ممنون از راه کارتون

طاها

کارشناس پاسخگوي کلام

به یاد امام مهدی (عج)

شهر کنعان را خشکسالی و قحطی فرا گرفته بود، و فرزندان یعقوب برای سومین مرتبه، بار سفر بستند و روانه مصر شدند.

در این سفر، برخلاف سفرهای گذشته، نوعی شرمساری روح آنان را آزار می‌داد، زیرا در سفر گذشته، سابقه آنان نزد عزیز مصر، آسیب دید و اینان گروهی بدنام معرفی شدند. شاید برخی آنان را به عنوان «گروه سارقان کنعان» می شناختند.

از سوی دیگر، این نوبت، متاع بسیار اندکی برای معاوضه با گندم و سایر مواد غذیی به همراه آورده‌بودند و از دست دادن بنیامین‌ـ در سفر گذشته‌ـ و ناراحتی جان افزای پدر، غم آنان را افزون کرده بود.

در میان انبوه مشکلات و ناراحتی‌هی جانکاه، تنها جمله آخر پدر که فرمود: «از رحمت خدا مایوس نباشید».* مایه تسلّی خاطر آنان بود.

فرزندان یعقوب با تمامی این مشکلات بریوسف واردشدند. در این هنگام، با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند

و گفتند: «یا یها العزیز مَسَّنا وَاَهْلنا الضّرّ وَجئنا بِبضاعة مزجاة فَأَوف لَنا الکیل وَتَصََّدق عَلَینا انّ اللّهَ یجْزِی المُتَصدِّقین؛

ای عزیز، به ما و خانواده ما رنج بسیار (قحطی، ناراحتی و بلا) رسیده است و سرمایه اندک و بی ارزشی همراه آورده‌یم [با ین حال به کرم و بزرگواری تو تکیه کرده‌یم] پیمانه ما را به تمام و کمال پُرکن و برما منّت بگذار و تصدّق کن که خداوند بخشندگان و کریمان را دوست دارد».(سوره یوسف، یه 88)

این حالت فرزندان یعقوب‌(ع) یادآور خاطره‌ی است:

علاّمه ایت‌اللّهی نقل می‌فرمود که: در اوّلین سفر حجّ که با پدر پیرم مشرف شده بودم، صبح روز دوازدهم ذیحجه، بری اعمال حجّ به مکّه آمدیم،

در برگشت به جهت ازدحام جمعیت، ماشین تا مسجد «خیف» بیشتر نیامد و چون تا خیمه‌ها راه زیاد بود و پدرم ناتوان از راه رفتن و به جهت انجام اعمال حجّ، بسیار خسته و درمانده شده بود، به دنبال وسیله‌ی بری رفتن به خیمه بودم که در ضمن به حضرت مهدی‌(عج) نیزمتوسّل شدم و حضرت را با جمله «یا صاحب الزمان أغثنی» می‌خواندم.

در همین موقع با چشمی اشکبار یه مبارکه سوره یوسف را ـ که قرآن از زبان برادران یوسف، زمانی که در تنگنا سخت زندگی قرار گرفته بودند، بیان می‌کندـ تکرار می‌کردم: «یا یها العزیز مسّنا وأهلنا الضّرّ وجئنا ببضاعةٍ مزجاةٍ فأوف لنا الکیل وتصدّق علینا انّ اللّه یجزی المتصدّقین».

پدرم نیز وقتی چنین وضعیتی را دید، شروع به استغاثه کرد و با ذکر «یا ابا‌صالح ادرکنی» شروع به گریه کرد و به تصور اینکه راه را گم کرده‌ام، از حضرت می‌خواست که راه را به ما نشان‌دهد.

لحظاتی نگذشت که دیدم دو نفر با لباس عربی آمدند و مرا با اسم صدا زدند و فرمودند: علاّمه! با ما بیا.

من چند لحظه درنگ کردم، فرمودند: نترس! با ما بیا. حرکت کردم و چند دقیقه بعد، کنار خیمه بودم.

پرسیدم: شما اهل کجا هستید؟ فرمود: مدنی هستیم. گفتم: از سادات «نخاوله» هستید؟ فرمودند: خیر. سؤالات دیگری هم کردم و بعد تعارف کردم که به خیمه تشریف بیاورید تا بیشتر درخدمت شما باشیم. فرمودند: ان شاء اللّه در مدینه مرا می‌بینید.

قابل ذکر است سید بن طاووس می‌گوید: وقتی به آن بزرگوار ـ حضرت مهدی(عج)‌ـ خطاب می‌کنی، پس از تقدیم سلام زیارتی را که با سلام الله الکامل آغاز می‌شود بخوان و بگو: یا ایها العزیز. ترجمه کشف المحجة (فانوس)، ص231.

sara9556

عضو صميمي

 

عزيز موعودي!

حال كه فرصت يافتم تا كلامي از سر سوز و درد براي تو بنگارم، بگذار حواشي را رها كنم و بگويم آنچه كه وجودم را به آتش كشيده است...

دوست عزيز موعودي!

بارها و بارها با خود گفته و نوشته‌ام كه: اي كاش هر كس تنها يك قدم برمي‌داشت، و اين اي كاش وجودم را مي‌سوزاند.

شايد بگويي يك قدم چه اثري دارد؟ و آنگاه مي‌گويم دوباره ببين و باز بينديش... اگر من و تو و تمام موعوديان هر كدام تنها و

تنها يك قدم برمي‌داشتيم، آن يك قدم‌ها ديگر تنها نبودند. هزاران و شايد ميليون‌ها قدم مي‌شدند.

اگر هر كدام ما همت كنيم تا مطلب كتابي درباره آقا را به يك دوست بياموزيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و تنها يكي از اعضاي خانواده را بيش از پيش با امام زمان(ع) آشنا كنيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و براي سامان دادن به زندگي يك خانوادة شيعه فقير تلاش كنيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و تنها براي آشنايي يك كودك 4 تا 10 ساله با يوسف زهرا(س) بنويسيم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و از يكي از هواهاي نفساني خود به احترام مولا دست بشوييم...

اگر هر كدام ما همت كنيم و هر هفته يا هر ماه دو ركعت نماز توسل به ولي عصر(ع) بخوانيم و از فتن آخرالزمان به آن عزيز پناه ببريم...

اگر هر كدام ما براي برپايي يك مجلس جشن يا عزاي آل الله در طول سال وقت و نيرو صرف كنيم...

و اگر هر كدام از ما يك قدم برداريم... خيلي چيزها عوض خواهد شد.

ديگر ما همان جوان قبل نخواهيم بود...

آن زمان ديگر ارتباط با مولايمان به شكل ديگري خواهد بود...

و بيش از پيش براي او خواهيم بود...

پس بيا و همت كن... بيا تا با هم،‌ هر كدام يك قدم براي او و به سوي او برداريم... آنگاه خواهيم ديد كه ديگر قدم‌هامان در ظل

عنايت و لطف او ادامه خواهد يافت.

او مهربان‌ترين مولاست... او كريم‌ترين مولاست...

قدم اول را بايد ما برداريم؛ گرچه يقين داريم كه آن قدم‌ها جز به نظر او نخواهد بود.

celyanic

عضو صميمي

1 . همونطوری که دوست خوبمون فرمودن ، هر روز به حضرت سلام بدیم ، معنا نداره که به کسی که نیست سلام بدی ، پس حتماً بودنش رو احساس میکنی و مطمئن باش جواب سلام میشنوی

2 . برای سلامتیشون صدقه بندازیم ، همونطوری که برای بقیه عزیزانمون اینکار رو میکنیم ، تذکر اینکه ایشون تحت حفاظت خاص خداوند هستن و این صدقه یعنی ما خودمون رو بیمه حضرت میکنیم ، در هر صورت اخلاص در این کار حرف اول رو میزنه!

3 . براشون دعا کنیم ، تا ببینیم وقتی برامون دعا میکنن چه اتفاقاتی رو تجربه میکنیم ! هر روز مداوم

4 . باهاشون مشورت کنیم ، تا اون حدی که همیشه اولین انتخابون برای مشورت ایشون باشن و اگه سراغ شخص دیگری هم میریم ایشون فرستاده باشن ! ( خیلی مهمه ، حضورشون رو باور میکنی ، عمیقاً ، مخصوصاً زمانی که از جواب های بی نقصشون بهره مند بشی )

5 . تو هر مسئله ای چه کوچیک و چه بزرگ به ایشون توسل کنیم ، حتی تو آب خوردن ، تو راه رفتن ، تو بیدار شدن ، تو خوابیدن و . . . توسل زیاد باب ارتباط های خاص رو باز میکنه !

6 . ازشون چیز هایی رو بخوایم که میدونیم خوشحالشون میکنه !

مثلاً توفیق اعمال عبادی خاص ، توفیق توحید و معرفت واقعی ، توفیق خدمت گذاری به ساحتشون ، حتی توفیق اینکه صحبت کردنمون برای تبلیغ نام ایشون باشه !

7 . خودمون رو بهشون بچسبونیم !!!!!

هر روز متذکر بشیم که اگه از در این خونه جدامون کنن ، هیچ جای دیگه ای نداریم ! هر روز بهشون بگیم و بخوایم که از تقصیرهامون بگذرن

8 . سعی کنیم نام فراموش شده شون رو این طرف و اونطرف زنده کنیم ، هیچ جایی از این قضیه نترسیم ، خدا میدونه چی گیرمون میاد !!!!

فقط میخوام بگم ، ایمان داشته باشیم هر جایی که نامی از ایشون زنده کنیم ، مطمئناً تو اون لحظه توجهات خاص ایشون به ماست و یقین داشته باشیم لبخندی بر لب های مبارکشون نشوندیم ، و آیا زیبا تر از این میتونیم بخوایم ؟؟؟؟

9 . هر روز چندین دقیقه باهاشون درد دل کنیم ، چرا ؟ چون هم دل خودمون سبک میشه ، و مهمتر اینکه هم ایشون از تنهایی و غربت در میاد ، فکر کنید همه بچه شیعه ها روزی چندین دقیقه با حضرت درد دل کنن . . . . چی میشه ؟؟؟!!!

10 . مطمئناً انجام واجبات و ترک محرمات و سعی در مستحبات ایشون رو خوشحال میکنه !

بسه دیگه حالا فعلاً همین ها رو داشته باشیم تا اگه لیاقت داشتیم حضرت بقیه اش رو ، خودشون بهمون یاد بدن!

و نهایتاً اینکه

رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود

رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

تکرار ، تکرار ، تکرار

باید اتصال دائمی باشه ، نه مقطعی !!!!!

منبع : گفتگوي ديني

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3131

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀


پاسخ: برنامه حضرت مهدی(ع) با برنامه پیامبران و سایر پیشوایان یك تفاوت كلی دارد و آن این كه برنامه وی قانونگذاری نیست، بلكه یك برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است. به این معنی كه او مأموریت دارد تمام اصول تعالیم اسلام را در جهان پیاده كند و اصول عدالت و دادگری و حق و حقیقت را در میان جامعه بشری بگستراند.

روشن است كه پیاده شدن چنین برنامة انقلابی جهانی، كه به وسیله آن اصول عدالت و دادگری و حقّ و حقیقت در میان همه مردم جهان گسترش یابد، به شرایط و مقدّماتی نیاز دارد كه تحقق آنها جز با مرور و تكامل همه جانبه اجتماع ممكن نیست; برخی از آن مقدمات عبارتند از:

1. آمادگی روحی

در درجه نخست باید مردم جهان برای اجرای این اصول، تشنه و آماده گردند و تا زمانی كه در مردم جهان تقاضایی نباشد، «عرضه» هر نوع برنامه مادّی و معنوی مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه و تقاضا نه تنها در نظام زندگی اقتصادی حكمفرماست، بلكه مشابه این نظام در عرضه برنامه‌های معنوی و اصول اخلاقی و مكتب‌های سیاسی و انقلابی نیز حاكم می‌باشد و تا در اعماق دل مردم ـ برای این نوع امور ـ تقاضا و درخواستی نباشد، عرضه آن با شكست رو به رو شده و كاری از پیش نخواهد رفت.

امام باقر(ع) می‌فرماید: «روزی كه قائم آل محمّد(ص) قیام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان می‌گذارد، در پرتو آن خردها را جمع می‌گرداند و شعور آنان به حد كمال می‌رسد».1

البتّه گذشت زمان و شكست قوانین مادّی و پدید آمدن بن‌بست‌های جهانی و كشیده شدن بشریّت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به این حقیقت واقف خواهد ساخت كه اصول و قوانین مادّی و سازمان‌های به اصطلاح بین المللی، نه تنها نمی‌توانند مشكلات زندگی را حل كنند و عدالت را در جهان حكمفرما سازند، بلكه همین خستگی و یأس، مردم دنیا را برای پذیرش یك انقلاب بنیادی مهیّا و آماده می‌سازد و می‌دانیم كه این موضوع نیاز به گذشت زمان دارد تا تجربه‌های تلخ زندگی ثابت كند كه تمام نظامات مادّی و سازمان‌های بشری در اجرای اصول عدالت و احقاق حق و برقراری امنیّت و آرامش، عاجز و ناتوان می‌باشند و سرانجام باید بر اثر یأس و نومیدی، این تقاضا در مردم گیتی برای تحقّق چنان آرمان الهی پدید آید و زمینه برای عرضه یك انقلاب جهانی به وسیله یك مرد الهی و آسمانی، از هر نظر مساعد گردد.2

امام باقر(ع) می‌فرماید: «روزی كه قائم آل محمّد(ص) قیام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان می‌گذارد، در پرتو آن خردها را جمع می‌گرداند و شعور آنان به حد كمال می‌رسد».

2. تكامل علوم و فرهنگ‌های انسانی

از سوی دیگر برای برقرار ساختن یك حكومت جهانی بر اساس عدل و داد، نیاز فراوان به پیشرفت علوم و دانش‌ها و فرهنگ‌های اجتماعی و مردمی است كه آن نیز بدون پیشرفت فكری و گذشت زمان، ممكن و میسّر نمی‌گردد.

برقراری حكومت جهانی كه در پرتو آن، در سراسر جهان عدل و داد و قانون حكومت كند و همه مردم جهان از كلیه مزایای فردی و اجتماعی اسلامی بهره‌مند گردند بدون وجود یك فرهنگ پیشرفته در كلیّه شؤون بشری امكان پذیر نیست و هرگز بدون یك فرهنگ كامل، جامه عمل به خود نمی‌پوشد. این نیز احتیاج به گذشت زمان دارد.

3. تكامل وسایل ارتباط جمعی

از سوی دیگر، چنین حكومتی به وجود وسایل كامل ارتباط جمعی نیاز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احكام و اصول انسانی را از طرق مختلف در مدّت كوتاهی به مردم جهان اعلام كند. این امر نیز بدون تكامل صنایع انسانی و گذشت زمان محقق نمی‌شود.

4. پرورش نیروی انسانی

از همه اینها گذشته ، پیشبرد چنین هدفی و پی‌ریزی چنان انقلابی، به یك نیروی فعّال و سازنده انسانی نیاز دارد كه در واقع ارتش انقلاب جهانی را تشكیل می‌دهد. تشكیل چنین ارتشی و به وجود آمدن چنین افراد پاكباخته و فداكاری، كه در راه هدف و حقیقت از همه چیز بگذرند، به گذشت زمان نیاز دارد.

اگر در برخی از روایات می‌خوانیم كه فلسفه طولانی شدن غیبت امام زمان، همان امتحان و آزمایش مردم است، ممكن است ناظر به همین نكته باشد; زیرا امتحان و آزمایش در منطق اسـلام به معنی آزمـون‌های معمولی و كشف امور پنهانی نیست; بلكه مقصود از آن پرورش روحیّات پاك و پدید آوردن حداكثر ورزیدگی در افراد می‌باشد.3

مجموع این جهات چهارگانه4 نیاز به این دارد كه زمان قابل ملاحظه‌ای بگذرد و جهان از بسیاری جهات پیش برود; و آمادگی روحی و فكری برای پذیرش حكومت جهانی بر اساس حقّ و عدالت در مردم پدید آید; آنگاه این برنامه با وسایل و امكانات خاصّی در سطح جهانی وسیله حضرت مهدی ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف ـ پیاده گردد و این است گوشه‌ای از فلسفه غیبت طولانی امام(ع).

نویسنده : حضرت آیت الله سبحانی

منبع : گروه دین و اندیشه تبیان

________________________________________

[1] . كافی:1/25، كتاب العقل، ح21.

[2] . یكی از نشانه‌های روشن قیام امام زمان كه احادیث اسلامی همگی بر آن اتّفاق دارند این است كه سراسر اجتماع بشری را جور و ستم و تعدّی و بیدادگری فرا می‌گیرد و ابرهای یأس و نومیدی زندگی جامعه انسانی را تیره می‌سازد و در حقیقت فشار ظلم و تعدّی آن چنان بر دوش آنان سنگینی می‌كند كه انسان را برای پذیرش انقلاب دیگر، انقلابی عمیق و بنیادی به دست توانا و نیرومند یك مرد الهی آماده می‌سازد.

[3] . تمام آزمونهای الهی كه درباره پیامبران و اولیای وی انجام می‌گیرد برای همین منظور است. اگر خدا ابراهیم را با تكالیف و وظایف سنگینی آزمود، چنان كه می‌فرماید: «وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلماتٍٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (سوره بقره، آیه 124) برای همین هدف بوده است تا این رادمرد الهی به قدری در كوران حوادث قرار گیرد كه در صلابت و استقامت به صورت فولاد آب دیده درآید.

[4] . مجموع این جهات چهارگانه را می‌توان در امور زیر خلاصه نمود: 1. تكامل روحی، 2. تكامل فرهنگی، 3. تكامل وسایل ارتباط جمعی، 4. تشكیل یك ارتش انقلاب جهانی از یك جمعیت پاكباخته و فداكار.

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

aseman

عضو آشنا

یا اینکه اگر بلند نشویم بی احترامی به ایشان کرده ایم یا بلند شدن ما نشانه احترام است

چرا امام زمان چرا برای بقیه امامان بلند نمی شویم وقتی نامشان گفته می شود

یا اینکه فقط وقتی نام قائم گفته می شود باید بلند شد یا در کل هر وقت نام ایشان گفته می شود باید بلند شد

حالا چرا نام قائم که گفته می شود برای این نام بلند می شوند علتش چیست

گمنام

همکار علمی انجمن کلام

جود دو روایت، دلیل چنین كاری است كه یكی، قول امام و دیگری، فعل امام است. امام صادق(ع) فرموده است: «فلیقم و لیطلب من الله تعجیل فرجه؛ پس بایستد و از خدا تعجیل فرج را طلب كند»(منتخب الاثر، ص641).
درباره امام رضا(ع) نقل شده است: «وضع الرضا یده علی رأسه و تواضع قائماً و دعی له بالفرج؛ امام رضا(ع) دستش را بر روی سرش قرار داد و متواضعانه ایستاد و برای فرج او دعا كرد»(منتخب الاثر، ص640).
از این دو روایت، معلوم می‌شود هنگام برده شدن نام امام زمان(ع) باید برخاست و برای حضرت دعا كرد. البته در روایت اول برخاستن را ویژه زمانی می‌داند كه لقب قائم ذكر شود و فقط بلند شدن و دعا كردن را می‌رساند. اما روایت دوم، لقب خاص را نمی‌رساند، بلكه هرگاه یادی از امام شود، باید برخاست و دعا كرد و نیز علاوه بر این در روایت دوم دست روی سر نهادن نیز بیان شده است.
امام صادق(ع) سبب این كار را فرموده است: «زیرا غیبت ایشان طولانی است و چون رأفت امام به كسانی كه دوستش دارند، زیاد است، هركس او را به این لقب ـ كه اشاره به دولت ایشان دارد و حسرت بر غربت ایشان را می‌رساند ـ یاد كند، امام به او نظر می‌كند و از جمله چیز‌هایی كه نشان تعظیم است، برخاستن بنده هنگام نگاه كردن مولا به او است.(منتخب الاثر، ص641).
از این روایت معلوم می‌شود، برخاستن، نشان تعظیم و احترام و بزرگ شمردن امام است و در مورد روایت دوم نیز هر چند كلام امام نیست، اما برداشت راوی ـ به عنوان كسی كه حاضر در مجلس است ـ همین تواضع است. راوی می‌گوید: «وتواضع قائماً» یعنی برای تواضع، امام به پا خاست. پس برای بزرگ شمردن امام و كوچك انگاشتن خود، چنین عملی انجام می‌شود

aseman

عضو آشنا

 

یه سوال دیگه مطرح می شود ایا واجب است یا مستحب و اینکه اگه بلند نشم به ایشان بی احترامی کردم

گمنام

همکار علمی انجمن کلام

بر همه ارادتمندان حضرت مهدی علیه السلام لازم است که به هنگام شنیدن نام ها و القاب آن حضرت، بویژه
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است .
بر شیعیان واجب است که خود را بر اطاعت امام بر حق و انتظار فرج او ملتزم سازند و برای یاری نمودنش مهیا باشند .
نام مبارک «قائم » از جا برخیزند و نسبت به امام خود ادای احترام کنند .
روایت شده است که روزی در مجلس حضرت صادق علیه السلام نام مبارک حضرت صاحب الامر علیه السلام برده شد، امام ششم به منظور تعظیم و احترام نام آن حضرت از جای خود برخاسته قیام فرمود .
همچنین نقل شده است: زمانی که «دعبل خزاعی » قصیده معروف خود در وصف اهل بیت، علیهم السلام، را در پیشگاه امام رضا علیه السلام می خواند، آن امام با شنیدن نام حضرت حجت علیه السلام از جای برمی خیزد، دست خود را به نشانه تواضع بر سر می گذارد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا می کند .
برخاستن به هنگام شنیدن نام امام مهدی علیه السلام می تواند به معنای اعلام آمادگی برای یاری و نصرت آن حضرت و همچنین اعلام درک حضور و شهود آن حضرت باشد

روشن

کارشناس پاسخگوي کلام

بلند شدن به احترام افراد از نماد های احترام و تکریم و تعظیم برای اشخاص بلند مرتبه است و انجام این عمل با شنیدن نام خاص حضرت یعنی " قائم " یکی از سنت هاییه که بین شیعیان اون حضرت وجود داره و هم روایت در این باره هست و هم اینکه ائمه ما وقتی نام خاص حضرت مهدی (عج )آورده شده چنین کاری انجام داده اند.
اما اینکه واجبه یا مستحب ...
واجب عقلی میتونه باشه !
یعنی عقل حکم میکنه وقتی خبر این مسئله بهمون رسیده و معصوم هم این کار رو انجام داده خوب ما هم انجام بدیم.

مخالف

عضو آشنا

 

چرا برای معصومین دیگرتون چنین احتراماتی قائل نیستید یعنی ارزش و مقام آنها کمتر بوده است؟

دلایلی همين که آوردید تماما دلایل نقلی بود ایا دلیل عقلی هم برای این کارهاتون دارید یا تقلید می باشد ؟

کاوه

مدیر انجمن تاريخ

با سلام و تشکر از مخالف گرامی
بلند شدن یا دست گرفتن در هنگام بردن نام خاص حضرت مهدی علیه السلام سنتی بوده که از ائمه به ما رسیده است . نخست امام رضا علیه السلام زمانی که نام مبارک حضرت مهدی و لقب خاصشان برده شد از جا برخاست و دست بر سر مبارکش قرار داد پس ما این مساله را از ائمه آموخته ایم و درباره دیگران از ائمه ،چنین حالتی از خود این ائمه دیده نشده است .
با تشکر

 

صدیق

مدير انجمن كلام

 

سلام دوست عزیز


 

در خصوص این سؤال، علاوه بر نکاتی که دوستان و کارشناسان محترم اشاره نمودند نکاتی دیگر و از زوایه ای دیگر، قابل طرح است در این مجال، اجمالاً به چند نکته اشاره می کنیم:

 

اولاً؛ ارزش و احترام و جایگاه همۀ امامان معصوم (ع) به یک قدر و اندازه است، "کلهم نور واحده" همه این بزرگواران یک نور و حقیقت واحدند. و طبق آیات قرآن (آیۀ تطهیر و آیۀ اطاعت و ...) و توصیه نبی مکرم اسلام نسبت به اهل بیت (ع) شأن و مقام امامان (ع) برابر بوده و در میزان اطاعت و محبت و احترام به ایشان به یک اندازه توصیه شده است.(1) پس اگر تفاوتی در میزان احترام و ابراز محبت ما نسبت به ایشان دیده می شود مربوط به عملکرد حود ماست که بسته به سطح معرفتی افراد نسبت به این ذوات مقدسه متفاوت است. نه اینکه درجات و مراتب ایشان از لحاظ عصمت و شأن و مرتبه متفاوت بوده و یا اسلام احترام و اکرام و ابراز محبت به برخی از این بزرگواران را تخصیص کرده باشد.

البته نباید از برخی فضائل و مناقبی که برخی امامان ما واجد آن بوده اند و به همین دلیل چهرۀ ایشان، در تاریخ، از ویژگی و برجستگی خاصی برخوردار شده و همین امر، موجب شناخت و معرفت بیشتری در بین شیعیان گردیده غافل ماند، نظیر فضیلت های بخصوص و منحصر بفرد صدیقۀ طاهره (س)، فضیلت های خاص الخاص امیر مؤمنان علی (ع)، قیام تاریخی و خونین اباعبدالله الحسین (ع) و ...

ثانیاً؛ بی شک، بدلیل حساسیت مسأله و اهمیت ویژه ای که اقدام و عمل برخی امامان (ع) در آن مقطع زمانی حساس، بسته به شرایط زمانی خویش داشته، و نیز رسالت سنگینی را در احیاء دین بدوش می کشیده اند. از اینرو کانون توجه و تأیید و تأکید امامان دیگر قرار گرفته و ایشان برای زنده نگه داشتن پیام های آن حرکت حقیقت مدارانه، در اذهان و دلهای مؤمنان و انتقال آن به نسل های آینده به هر مناسبتی یاد آن را بزرگ داشته اند.(2)نظیر، غربت و مظلومیت علی (ع)، غصب خلافت، ظلم و تعدی به صدیقۀ طاهره، قیام عاشورای اباعبدالله الحسین (ع) و اسارت امام سجاد و کاروان عاشورا ...

مسألۀ امام عصر (عج)، غیبت صغری و کبرای ایشان و رسالت مهم و سرنوشت ساز آن بزرگوار نیز از همین مصادیق است که بدلیل اهمیت بسیار آن، کانون توجه سایر امامان (ع) قرار گرفته و این امر به شناخت و معرفت بیشتر مردم نسبت به ایشان منجر شده که در نوع مواجهه و ارتباط گیری و توسل و عشق ورزی و ابراز محبت به ایشان بسا تأثیر گذار بوده است.

ثالثاً؛ طبق آموزه های دینی، امام عصر (عج) اگر چه اکنون در پس پردۀ غیبت است اما واسطۀ فیض الهی در زمین بوده و چون خورشیدی، که از پشت ابرها همۀ عالم را از فیض وجود خویش بهره مند می سازد، از پس پردۀ غیبت، جهان و جهانیان را از نور عالمتاب خویش مستفیض می نماید. و این روح انتظار و احساس نیاز، به تنهائی کافی است که موجب علقه و انس و الفت و ارتباط شدید تری بین ایشان و مؤمنان گردد.

رابعاً بلند شدن برای حضرت قائم به صرف شنیدن نام مبارک ایشان، علاوه بر دستور و توصیه و یا سنتی از جانب ائمۀ معصومین (ع)، می تواند از این جهت نیز باشد که چون شیعیان در زمان غیبت حضرت را حاضر و ناظر بر خویش می دانند و با وجود اینکه آنحضرت از منظر ایشان غایب است اما بر شیعیان خویش عنایت دارد از اینرو نظیر آنکه به محض ورود بزرگی و یا در حضور آن بزرگ به رسم ادب و احترام می ایستند. با شنیدن نام مبارک حضرت، احساس حضور نموده و به احترام بپامی خیزند.

و یا می تواند، بلند شدن برای قائم (عج)، علاوه بر احترام، نوعی اظهار آمادگی و استواری شیعیان برای قیام و ظهور حضرت حجت باشد. و نوعی رفتار خاص برای ترویج روح انتظار در بین منتظران و جامعۀ دینی و یا نوعی تبلیغ روانی و تزریق ناامیدی علیه دشمنان دین و مکتب و معاندان، به این معنا که منتظران حضرت قائم (عج) آماده و استوار و پا در رکاب حضرت اند.

در پایان گفتنی است: در حقیقت آنها که اهل معنا و معرفتند و به کلام "کلهم نور واحده" اعتقاد عمیق و استواری دارند بدلیل شناخت کامل نسبت به شأن و رتبۀ این ذوات مقدسه، برای همۀ ایشان احترام و اکرام یکسانی قائلند اگر چه ممکن است به دلیل تبلیغ و ترویج اقدام و رسالت مهم احدی از امامان (ع) این عشق و محبت در بیرون بروز و ظهور بیشتری داشته باشد. که این مسأله، بسته به شرایط و اهمیت موضوع در هیچ قاموسی ناپسند نیست. هم دلیل و حجت شرعی و هم عقلی دارد.

پاورقی

1. اشاره به حدیث ثقلین (کتاب الله و عترتی اهل بیتی)، اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که مصادیق آن امامان معصومند را در کنار قرآن و حق آنها را هم سنگ قرآن معرفی می کند.

2. البته این مطلب که هر امامی اگر در شرایط زمانی امام دیگر قرار می گرفت، همان اقدامی را در پیش می گرفت که امام همان زمان، بدان عمل نمود، حجتی دیگر، بر بیانی است که اشارت نمودیم. (کلهم نور واحدة) مثلاً اگر امام حسین (ع) هم در شرایط امام حسن (ع) بود صلح را اختیار می نمود و بالعکس.

منبع : گفتگوي ديني

http://www.askdin.com/showthread.php?t=855

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

در اين روزها، نويسندگان زيادي اقدام به مشخّص كردن زمان ظهور امام زمان(ع) كرده‌اند. اين خود، نشان‌دهندة اشتياق و لحظه‌شماري مردم براي زودتر تحقّق يافتن بشارت‌هاي نبوي(ص) است كه طبق آن، صفحات تاريخ دگرگون مي‌شود و جهت حركت بشريّت را از ستم و بي‌عدالتي به سمت عدالت و دادپروري تغيير مي‌دهد. اين کار، يا از عشق زيادشان به حضرت بقيّـةالله(ع) سرچشمه مي‌گيرد يا از ناآگاهي آنها از حقايق واقعي.

حقيقتي كه بايد بدان توجّه داشت، اين است كه ائمة اهل‌بيت(ع) با وجود آنكه بسيار، از امام مهدي(ع) سخن گفته و ويژگي‌هاي دوران ايشان و نشانه‌هاي ظهورش را برشمرده‌اند، امّا از بيان زمان ظهور خودداري كرده و حتّي مردم را از مشخّص كردن زمان خاصّي براي ظهور ايشان، نيز نهي كرده‌اند. امامان(ع) به ما دستور داده‌اند، هر كس را که از زمان ظهور خبر مي‌دهد، تكذيب كنيم، زيرا زمان ظهور يكي از اسرار الهي است كه خداوند بزرگ، با حكمتي، آن را از مردم پوشيده و پنهان نگاه داشته است.

در زير برخي نمونه‌هاي توقيت و تعيين كردن زمان ظهور را بيان مي‌كنيم:

1. عبد محمّد حسن، در كتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخي احاديث اهل‌بيت(ع) و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مي‌نويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانوية 2008 م. ظهور مي‌كند». او در كتاب خود، به برخي نشانه‌هاي پيش از ظهور و زمان روي دادن آن اشاره مي‌كند. از جمله:

ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش بسيار زياد باران؛

ـ 21 جولاي 2007، روز جمعه،‌ روز خروج سفياني؛

ـ 4 اكتبر 2007، شب جمعه در شب قدر، صيحه و نداي آسماني با صداي جبرئيل؛

ـ 19 دسامبر 2007، كشتار كوفه به دست سفياني؛

ـ 3 ژانويه 2008، كشته شدن نفس زكيّه در مكّه؛

ـ 24 ژانويه 2008، خسف بيداء؛

ـ اوّل اكتبر 2008، نزول حضرت عيسي(ع)؛

ـ 17 اكتبر 2008، فتح قدس.

2. جابر البلوشي، در کتاب خود: «ظهور الامام المهدي(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ قرآينة» ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس علم اعداد و حروف و با توجّه به آيات قرآن دانسته است. او بسياري از حوادث ظهور و وقت وقوع آن را بيان كرده است، از جمله:

ـ 2010 م، ترسيم مرزهاي هميشگي اسرائيل، خروج آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها از عراق؛

ـ 2014 م، يك سيارة بزرگ به زمين برخورد مي‌كند و باعث به وجود آمدن طوفان‌ها، زمين‌لرزه‌ها و سيل‌هاي زيادي در تاريخ 21/3/2014 مي‌شود؛

ـ 1436 ق. خروج سفياني، خراساني و يماني؛

ـ 2018 م، نزول حضرت مسيح(ع)؛

ـ 2019 خداوند ايالات متّحدة آمريكا را با دو طوفان و با يك سيارة كوچك (شهاب سنگ) نابود و ويران مي‌كند.

3. فارس فقيه، در جزوه‌اي که تحت عنوان «أنت الان في عصر الظّهور؛ تو، اکنون در عصر ظهوري» تهيه كرده، نام شخصيّت‌هاي دوران ظهور مانند خراساني، يماني، شعيب بن صالح و ... را مشخّص كرده، برخي از شخصيّت‌هاي كنوني را با آن تطبيق داده و آنها را يماني، خراساني و... دانسته است. وي همچنين جزوة ديگري به نام «جميع الأديان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة اديان مي‌گويند اكنون دوران ظهور است» منتشر کرده است.
 

4. ماجد المهدي، صاحب كتاب «بدأ الحرب الأمريكية ضدّ الإمام المهدي(ع)» در مورد تعيين زمان ظهور در فصلي از آن نوشته است: «آيا تعيين كردن زمان ظهور مبارك ايشان، حرام و نهي شده است؟ روايت‌ها و عقل اين را نفي مي‌كند». او سپس به بررسي موضوع تعيين زمان ظهور مي‌پردازد و مي‌گويد: «حتّي دشمنانمان، از نزديك بودن زمان ظهور، آگاه هستند در حالي كه ما مي‌خواهيم با دلايل واهي و نادرست، سر خود را مانند کبک زير برف كنيم».2
 

5. سيّد محمد علي طباطبايي در كتاب خود: «مائتان و خمسون علامة؛ دويست و پنجاه نشانه»، زمان‌هايي را به عنوان سال ظهور مشخّص كرده است و در فصل يازدهم آن، براساس محاسبة ابجدي زمان ظهور، گفته است: «اينها تنها مي‌تواند يك احتمال باشد».3
 

6. سيّد حسين حجازي نويسندة كتابي با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قريب؛ آماده باشيد، ظهور نزديك است»، نوشته است: «بدون اينكه تاريخي براي فرج تعيين كنيم، با مطالعة اين كتاب و پس از تأمل، انديشه و درنگ به اين نتيجه مي‌رسيم كه زمان ظهور نزديك است و به طور دقيق‌تر بايد بگوييم كه حتّي سالمندان ما هم بايد آروزي ديدار مولايمان را در زمان حيات خود داشته باشند».
 

تعيين كردن زمان ظهور يا نشانه‌هاي آن، در بين اهل سنّت نيز مصاديقي داشته است؛ ازجمله:
 

7. احمد عبدالله زكي عميش5 در مصر، در كتاب خود: «إنّ المهدي المنتظر علي قيد الحياة؛ مهدي منتظر در قيد حيات است» 12 دليل ذكر كرده كه براساس آن، مهدي موعود اسلامي، در قيد حيات است. او در كتاب خود، سال 1430 ق. را سال قيام مهدي(ع) مي‌داند. وي گفته است حداكثر تا سال 1430 ق. مهدي امين خروج مي‌كند.6

8. بسّام نهاد جراد، در فلسطين، در كتابي تحت عنوان: «زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمية» مسئلة نابودي اسرائيل را در سال 2022 م. با ظهور امام مهدي(ع) مرتبط مي‌داند.

دلايل تعيين كنندگان زمان ظهور:
 

تعيين‌کنندگان وقت ظهور هيچ‌گونه ايرادي براي تعيين زمان ظهور نمي‌بينند، نه حرمتي و نه هيچ‌گونه نهي‌اي. آنها مي‌گويند:

1. احاديث و روايات شريفه‌اي كه تعيين زمان ظهور را نهي مي‌كنند، عام و مطلق نيستند، بلكه منظور آنها تكذيب كساني است كه توقيت را به اهل‌بيت(ع) نسبت مي‌دهند و درحقيقت، توقيت منسوب به ايشان(ع) به دروغ را نهي كرده است. يعني كساني كه زماني براي ظهور تعيين مي‌كنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة خود را به اهل‌بيت(ع) نسبت دهند، دروغ‌گو هستند، زيرا امامان(ع) در گذشته، زماني براي آن مشخّص نكرده‌اند و در آينده نيز زماني را تعيين نمي‌كنند.

2. روايتي وجود دارد كه ثابت مي‌كند ائمّة اهل‌بيت(ع)‌ زمان ظهور را بيان كرده‌اند،
خداوند بداء پيش آورده و زمان ظهور را تغيير داده است. به عنوان مثال، در روايتي آمده است: «ابوحمزة ثمالي گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه حسين(ع) كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال 140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن مي‌گوييم شما آن را منتشر و فاش مي‌كنيد و پرده و نقاب را برمي‌داريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زماني را معين نفرموده است. ابوحمزه مي‌گويد: در مورد آن با امام جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اين‌گونه بوده است».8 اين روايت روشن و صريح است و همان‌گونه كه ماجد المهدي مي‌گويد، اگر توقيت و تعيين زمان ظهور، حرام يا ممنوع بود، آيا امكان دارد معصومي مرتكب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟
 

3. روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) نقل شده كه مردم را از نام‌گذاري يا نام بردن امام زمان(ع) نهي مي‌كند و از روايات مختلف درمي‌يابيم كه حتّي بردن نام امام مهدي(ع) نيز ممنوع و نهي شده و از نظر شرعي حرام است9. جدا از اين، يك روايت وجود دارد كه افرادي را كه در ميان مردم نامي بر او مي‌گذارند لعن كرده است. با توجّه به اين مطالب، بايد گفت همة ما ملعون هستيم زيرا ما شب و روز نام‌هايي را براي ايشان به كار مي‌بريم. در گردهم‌آيي‌ها، بر منبر مسجدها و حسينيه‌ها و در اينترنت، چه كسي از ما نام شريف ايشان را نمي‌داند؟!

حال، ما چگونه مي‌توانيم اين احاديث را با احاديث و روايات زيادي از اهل‌بيت(ع) كه نام امام مهدي(ع) را ذكر كرده‌اند، در كنار هم بگذاريم؟ و حتّي يك حديث اهل‌بيت از پيامبر(ص) نقل كرده‌اند كه نام دوازده امام بعد از خودشان را ذكر كرده است. با خواندن اين حديث متوجّه مي‌شويم كه نام امام مهدي(ع) «م‌ح‌م‌د» بن امام حسن عسکري است و با توجّه به اين، توقيت را نيز مي‌توان از اين باب دانست و آن را جايز شمرد.

4. شيخ كليني در كتاب «الكافي» هشت باب را به صاحب‌الزّمان(ع) اختصاص داده كه ششمين باب تحت عنوان «مكروه بودن توقيت» است. كليني در اين باب، دو خبر از امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفي مسئلة توقيت ظهور امام ذكر كرده امّا چرا تعيين زمان ظهور را مكروه دانسته است، نه حرام؟ ماجد المهدي سؤال مي‌كند: چرا شيخ كليني اين باب را تحت عنوان مكروه بودن توقيت آورده نه حرام و ممنوع بودن توقيت؟

نهي توقيت؛ روايات و عقل
 

برخي ادّعا مي‌كنند که تعيين زمان ظهور امام(ع) امكان‌پذير است. با پژوهش و بررسي ادلّة شرعي و عقلي، در مي‌يابيم كه نهي توقيت از جمله اموري است كه در بسياري از اخبار و روايات بر آن تأكيد و توصيه شده است که اعلام زمان ظهور، امري الهي است. از برخي اخبار اين‌گونه دريافت مي‌شود كه هر كس زماني براي ظهور آن حضرت معين كند، در حقيقت در علم خداوند شريك شده است امّا بايد دانست، حكمت الهي چنين اقتضا كرده كه زمان ظهور ناشناخته و نامعلوم و از مردم پوشيده باشد؛ همانند امور ديگر مانند شب قدر يا زمان مرگ. علّت نهي توقيت يا تعيين و مشخّص كردن روز ظهور، به وجود حكمتي الهي و اسرار زيادي باز مي‌گردد كه سيره و زندگي‌نامة ايشان را در بر گرفته است، مانند مسئلة غيبت. با توجّه به اين، از نظر نگارنده راز اصلي توقيت، اين است كه از امور غيبي است. به همين دليل، ما در ادامة اين پژوهش در شماره‌هاي بعدي سعي مي‌كنيم برخي از حكمت‌ها و دلايل نهي توقيت و راز پوشيده نگاه داشتن زمان ظهور را براي خوانندگان گرامي، روشن سازيم.

مجتبي الساده

مترجم: سيّد شاهپور حسيني

ماهنامه موعود شماره109

پي‌نوشت‌ها:

1. پژوهش ارائه شده در اوّلين كنفرانس علمي در مورد امام مهدي(ع) كه مركز الدراسّات التخصيصيـ في الامام المهدي(ع) در تاريخ 22 تموز 2007 در نجف اشرف آن را برگزار كرد.

2. اين پژوهش در تاريخ 10/12/2006 در سايت شبكة هجر الثقافية منتشر شد.

3. مائتان و خمسون علامـ، ص 184.

4. استعدوا فان الظهور قريب، ص 8.

5. منبع و انديشمند مصري، دارندة مدرك ليسانس مطالعات اسلامي و زبان عربي، دانشكدة دارالعلوم، دانشگاه قاهره.

6. كتاب المهدي المنتظر علي قيد الحيا، مراجعه كنيد دليل دهم.

7. مراجعه كنيد كتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل التوقيت للظهور المبارك محرم أو منهي عنه؟؟ الروايات و العقل ينفي هذا؛ ماجد المهدي، پايگاه اينترنتي شبكه هجر الثقافية تاريخ 10/12/2006

8. غيبـ نعماني، ص 197، غيبـ طوسي، ص 287، المعجم الموضوعي لأحاديث المهدي، ص 767.

9. سيّد محمّد حسيني شيرازي در كتاب خود تحت عنوان الامام المهدي(ع) گفته است: گفته شده ذكر نام ايشان در زمان غيبت جايز نيست، امّا سخن غير متيقني است زيرا شرايط سياسي زمان امام عسكري(ع) و پس از آن، اجازه ذكر نام شريف ايشان را نمي‌داد زيرا عبّاسيان و امثال اينها، تلاش مي‌كردند ايشان را از يادها ببرند و ايشان را به قتل برسانند و تصوّر مي‌كردند مي‌توانند نور خداوند را خاموش كنند. امّا ظاهراً ذكر نام ايشان در اين زمان جايز است. هرچند تمام حكمت‌هاي عدم ذكر نام ايشان در آن زمان براي ما روشن نشده است جدا از اين، در مورد حرمت نام‌گذاري و حرمت ذكر نام شريف ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور اين است كه ذكر نام ايشان جايز است و حرمت نام‌گذاري مربوط به زمان غيبت صغرا است و آن هم علل داشته كه ما آن را ذكر كرديم. به نظر ایشان، آن‌گونه كه در موسوعة الفقه، ج 93، كتاب المحرمات، ص 198 آمده: تسميّة امام غايب(ع)، به نام م‌ح‌م‌د، ظاهراً نام بردن از ايشان با اين نام حرام نيست، قول به حرام بودن آن مشكل است هر چند احتياط در ترك آن است.

10. كمال‌الدّين، ص440.

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 27 / 8 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com