▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

بود، در انگلستان پايگذاری شد. سپس در كشورهای ديگر لژهای بزرگ برپا شد. در قرن هجدهم گروهي از كساني كه هيچگونه وابستگي با صنف بنا نداشتند ولي سازمان پنهاني آنها را پسنديده بود، به دستگاه فراماسونری وارد شده و رسوم و آيين های آنرا پذيرفتند و چندی نگذشت كه دستگاه جمعيت بناها به دستگاه فراماسونری امروز بدل شد و كمي بعد شاخه های آن در اغلب كشورهای اروپا برپا شد. اعضای اين دستگاه بيشتر اعيان و اشراف و بازرگانان و ثروتمندان بودند، كه هر يك به منظور خاصی عضو دستگاه می شدند تا با ياری همديگر به مقصود خود برسند. پنهانی بودن سازمان و همچنين شعارهای اخلاقی و خيرخواهانه آن و اصل همياری در سازمان نيز گروهی را جذب مي كرد. اعضا يكديگر را با نشانه های ويژه می شناختند و می بايست يكديگر را ياری كنند . در سده هجدهم و نوزدهم دستگاه فراماسوني رونق فراوان يافت وبين اعضاي آن پادشاهان و سياستمداران وصاحبان نفوذ يافت مي شدند، ازجمله جورج واشنگتن (نخستين رئيس جمهور آمريكا) گوته (شاعر آلماني) ، ادوارد هفتم (پادشاه انگلستان) وعده ي ديگري از افراد سرشناس ديگر كشورها عضويت اين دستگاه را داشتند.

اگرچه فراماسونري را اغلب يك نهاد مسيحي انگاشته اند، اما چنين نيست ولي بسياري از عناصر ديني را در اصول عقايد خود دارد. آموزه هاي آن اخلاق، و نيكوكاري و پيروي از قانونِ سرزمين را با هم جمع مي كند. درخواست كننده ي عضويت مي يابد بالغ و «مؤمن» به «وجود باري تعالي» و جاودانگي روح باشد. برخي از لژها به داشتن پيشداوريهاي ضد يهود، ضد كاتوليك و ضد سياه متهم شده اند. اكثر لژها در اكثر كشورها به سه درجه عمده تقسيم شده اند: شاگرد‏‏‏، يار (رفيق)حرفه اي ، استاد . در بسياري از لژها درجه ها بسيار است، يعني هر يك از سه درجه ي اصلي به چندين درجه تقسيم مي شود.

در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم شعبه هاي دستگاه فراماسونري در كشورهاي خاورميانه (مانند تركيه ومصر و ايران ) هم برپا شد، ولي لژها و انجمنهاي فراماسوني در اين كشورها بزودي وسيله اي براي پيشرفت سياستهاي استعمار اروپائي، بويژه استعمار بريتايا واقع شد. در زمان ناصرالدين شاه ميرزا ملكُم خان دستگاه فراماسونري را در ايران بر پا كرد و قصد او اين  بود كه عده اي از مخالفان رژيم استبداد را گرد آورد و استفاده سياسي از آن جمعيت بكند. مردم اين انجمن پنهاني را «فراموشخانه» ناميدند، زيرا كساني كه عضو آن مي شدند پيمان بسته بودند كه هر چه مي بينند و مي شنوند فراموش كنند و باز نگويند. دستگاه فراماسونري ميرزا ملكم خان به دليل مخالفت حكومت وقت چندان دوام نيافت و ناصرالدين شاه دستور سركوبي آن را داد؛ ولي پس از آن شعبه اي از فراماسونري انگليسي و فرانسوي در ايران تشكيل شد و بعدها با گرد آمدن گروه بزرگي از صاحبان قدرت و نفوذ در تشكيلات فراماسونري ، اين دستگاه در گرداندن كارها و برآوردن مقاصد سياستهاي استعماري نقش بزرگي يافت. 

دانشنامه سياسي. ص241

 

حقيقت آن است كه شالوده «فراماسونري جديد» در قرن هيجدهم ميلادي توسط صهيونيست ها نهاده شد و به اعتراف خود آنان، سازمانهاي فراماسونري را براي تضعيف ملت ها و سلطه بر ايشان ايجاد كردند. در پروتكل يهود در باره « سازمان مخفي يهود » يا « فراماسونري» آمده است.

« ما در مقابل خود نقشه اي داريم كه روي آن مسير خطرناكي تعيين شده و با طي اين مسير خطرناك بايستي آثار چند قرن ديگران را منهدم سازيم. براي تهيه وسايلي كه ما را به مقصود نايل سازند، بايد از بي غيرتي و بي ثباتي افراد اجتماع و عدم اطلاع افراد به شرايط زندگي راحت و آسوده استفاده كرد... چه كسي ميتواند يك قدرت مخفي را از بين ببرد ؟ اين قدرت مخفي، قدرت ماست.فراماسونري خارجي فقط به منظور مخفي نگاه داشتن نقشه هاي ماست و شعاع و طرز اجراي اين قدرت مخفي و محل اجراء آن براي هميشه بر ملت ها پوشيده است.»

دليل ديگر كه ماهيت صهيونيستي سازمان فراماسونري جهاني را آشكار مي كند، سرودهاي رسمي ماسون هاست كه در مراسم افتتاح لژها وساير تشريفات  مخصوص، همراه با موزيك خوانده مي شود. اين سرود ها همگي از تورات اخذ شده كه طي بارها «يهوه صبايوت» را خداوند آدميان شناخته  و همه مردم را «گوسفندان مرتع او» لقب داده است:

اي تمامي روي زمين

خداوند را باشادي عبادت نمائيد

و به حضور او با ترنم بيائيد

بدانيد كه يهوه خداست

او ما را آفريد

ما قوم او هستيم و گوسفندان مرتع او.

در مراسم تنصيب، خطيب تنصيب كننده، قسمت 123 از مزاميز داوود را مي خواند:

اينك چه خوش و دلپسند است كه برادران به يكدلي باهم ساكن شوند. مثل روغن نيكوبر است كه به ريش فرود مي آيد. يعني به ريش هارون كه به دامن ردايش فرو مي آيد. و مثل شبنم حرمون است كه بر كوههاي صهيون فرو مي آيد. زيرا در آنجا يهوه بركت خودرا فرموده است.  يعني حيات را تا ابدالآباد.

اعضاي فراماسونري نيز در در كشورهاي اسلامي با صهيونيست ها هم آواز شده و با شادي و شعف اين گونه سرودها را ميخوانند.

مرحوم محيط طباطبائي در اين باره مي نويسد: « به فرض اينكه سوگند به خداي اسرائيل و توسل به يهوه و ايلويهيم براي مسيحيان به اعتبار اينكه تورات كتاب ديني معتبر ايشان است و هنوز بيش از عهد جديد رفع نيازمنديهاي ايشان را مي كند، اثري مأنوس و إنشاء مزامير داوود در كليسا همچون كنيسه معمول باشد‍؛ براي مسلمانان كه تورات و زبور و انجيل را پس از نزول قرآن منسوخ و غير قابل پيروي مي دانند  و به خداي يگانه و عادلي اعتقاد دارند كه پروردگار جهانيان يا رب العالمين است   و در ميان بني اسرائيل و بني اسماعيل و يا اسرائيل و اردن با مصر و سوريه تفاوتي نمي گذارد، توسل به يهوه صبايوت خداي اختصاصي اسرائيل كه با هيچ قوم و ملت و خلق ديگري نظر عنايت بلكه حق توجه ندارد، مخالف اساس اعتقاد ديني ايشان است.

علاوه بر اين اشكال عقيده اي كه در اين توسل  تشبث به خداي خاص بني اسرائيل وجود دارد، مشكل تازه قضيه در دلالت لفظ اسرائيل بر مفهوم جديدي غير از مصداق ديرين معهود از اين كلمه است و آن كشوري و دولتي جديد متشكل از يهوديان آلماني و روسي مهاجر در سرزمين فلسطين است كه اينك به نام اسرائيل معروف شده است.

كثرت اتصال و اختصاص اين مفهوم سياسي و اعتباري جديد به لفظ اسرائيل، ديگر براي خداي اسرائيل در ذهن مردم عصر ما جز خداي دولت اسرائيل مفهومي ندارد  كه آن هم مانند ستاره شش پر ديگر مهر و محبت و طلسم نيكبختي دعا نويسي نيست، بلكه نشان رسمي اين كشور نوزاد شمرده مي شود. در اين صورت توسل به خداي اسرائيل در روزي كه ديگر مردم روي زمين از اين كلمه مفهوم قوم مظلوم و آواره اي را در نميابند كه از ستم مسيحيان در رنج و عذاب  باشد، بلكه دلالت بر مفهوم حكومتي نو ظهور دارد كه به سعي انگليس و آمريكا در قلب عالم به اسلام پديد آمده و با جنك و تصرف اراضي مسلمانان، اثبات وجود مي كند...»

اصل اساسي پروتكل يهود كه عامل تدوين آن « سازمان فراماسونري » است، زدودن دين از جوامع بشري مي باشد. صهيونيسم سرٍٍٍّ موفقيت خود را در اين مسأله مي داند و مي كوشد كه اين مهم را به انجام رساند. آنان مي گويند:

«از همين نظر لازم است كه ما ايمان به مذهب را ريشه كن نمائيم... و به جاي آن ارقام محاسبات و موضوعات مادي را جايگزين سازيم... تا تمام ملل در صدد منافع خصوصي خود بر آمده و براي اغراض شخصي مبارزه نموده و توجه اي به دشمن مشترك خود نداشته باشند» .

شعار آزادي، برابري و برادري كه تكيه كلام فراماسونرهاست در حقيقت سخن صهيونيسم است كه آن را براي فريب ملل در دهان «بادران ماسوني » نهاده و تا كنون سود فراواني از آن برده و خواهند برد. « زماني كه نوبت حكومت ما فرا رسد تكيه كلام خود يعني عبارت آزادي، مساوات و برادري  را عوض نخواهيم كرد بلكه مقصود خودمان را با الفاظي از قبيل «حق آزادي» و «وظيفه مساوات» و «هدف برادري» ادا خواهيم كرد و در نتيجه تمام حكومتها را به استثناي حكومت خودمان از بين خواهيم برد ... ما جاه طلبي ها و حرص و آز انتقام بي رحمانه و كينه را منحصر به خود مي كنيم. ما هستيم كه با ترور همه جا را احاطه مي كنيم ...»

در واقع سرّمگويي كه فراماسونري جهاني سعي در كتمان آن دارد، همان «زورگويي» است كه خود آن را «مكر و تزوير» معني  كرده اند و در به كار گيري آن صبر و حوصله به خرج مي دهند و مي گويند:« با اين وسيله ما به مقاصدي نا ئل مي شويم كه مستقيماً وصول به آنها امكان پذير نيست و اين سياست اساس فراماسونري ما را كه ديگران به اصول آن پي نبرده اند، تشكيل مي دهد.»

بنا براين فقط زور مي تواند در سياست موفق باشد، به ويژه اگر توأم با استعداد فطري و رهبري قوم بني اسرائيل باشد و به همين جهت شدت و خشونت اصل مسلم فريب و تزوير، بنيان فراماسونري را تشكيل مي دهد. مهمترين راه براي پيشرفت«سياست تزوير» سرّ نگهداريست و هرگز گفتار يك سياست مدار نبايد با عمل او مطابق باشد! ماسونهاي صهيونيست بايد بكوشند كه هر چه بيشتر نفاق را درمزرعه دلهاي ملل بپاشند و در عين حال آنان را به آزادي، مساوات و برادري مژده دهند :

«كلمات آزادي و مساوات و برادري كلماتي هستند كه به وسيله آنها مأمورين ما ـ فراماسونرها ـ عده بسياري را با شوق و شعف به زير بيرق ما فرا خواندهاند و در عين حال اين كلمات در حكم كرمهايي هستند كه ريشه راحتي و آسايش كليه ملل غير يهودي را خورده و فاسد كرده است... خواهيد ديد كه همين كلمات، فتح و پيروزي ما را فراهم خواهد نمود...»

امروز بدون هيچ شك و شبه ای هر توطئه استعمارگرانه و هر دسيسه استثماري توسط سازمانهاي فراماسونري ـاين دست پروردگان صهيونيسم ـ طراحي شده و به اجرا در مي آيد، اما اين امور چنان ماهرانه و مخفيانه انجام مي گيرند كه ملتها از آنها بوئي  نمي برند. صهيونيسم خود اقرار دارد كه:«اگر اغتشاشي روي دهد معناي آن اين است كه ما احتياج به مشوب نمودن امنيت عمومي داريم تا در نتيجه قدرت بيشتري به دست آوريم و اگر توطئه اي ظهور كند، رئيس اين توطئه قطعاَ يكي از خادمين وفادار ما خواهد بود. بديهي است كه هيچ كس جز ما در تعقيب كارهاي فراماسونري نيست و ما هستيم كه هدف نهايي خود را مي دانيم...»

جالب آنكه صهيونيسم به اين «خادمين وفادار» هم رحم نمي كند و پيشاپيش تكليف آنها را نيز معين كرده است:

«در موقع ضرورت موجبات مرگ فراماسونرها را فراخم ميسازيم و اين طور وانمود مي كنيم كه آنها بر اثر بيماري معمولي جان سپرده اند!»   

مفاسد فراماسونري و نقش آن در انحراف زن و نسل جوان

گرچه همواره سازمان فراماسونري سعي در پنهان كاري  و انكار زشتي ها واعمال شنيع خود داشته اما كوشش آنان بي فايده بوده است زيرا از همان ابتدا – 1720 ميلادي – دست آنان رو شد و همه دانستند كه ماسونها اشخاصي كافر و ناپاكند كه از هيچ گونه فسق و فجور إبا نمی كنند و از سري بودن جمعيت استفاده مي كنند و گردهم جمع شده و ننگ آورترين اعمال را مرتكب مي شوند.

به همين جهت بسياري از مردم هميشه و در همه جا سعي كرده اند كه اسرار اين فرقه را افشا كرده و طشت رسوايي آنان را از بام بيندازند.

در عيد ميلاد مسيح (ع) به سال 1737 شاعري فرانسوي درباره فساد ماسونها سروده است:

از تمام نقاط كشور ما

اين جماعت سقراط مآب به طرز ننگيني بيرون آمدند

با شور و غوغا‏، طفلي فرياد زد:

اين دسته كيستند؟

به او جواب داده شد: اينها فراماسونرها هستند

كه اگر ما اينجا نبوديم ،

دستي به سر و گوش تو مي كشيدند!

در مهد فراماسونري يعني انگلستان هم مردم به ماسونها خوشبين نبودند  زيرا جسته و گريخته شواهدي عليه اعمال غير انساني آنان در دست داشتند. از نظر بسياري، فراماسونها به «فرقه ژوزوئيت» شبيه بودند. در فاصله بين سالهاي 1723 و 1730 كتاب ساموئل پريچار به نام بطون ماسوني انتشار يافت و سه بار تجديد چاپ گرديد كه در آن پرده از روي بسياري از اعمال فراماسونها برداشت. كتاب كشف راز بزرگ فراماسونها نيز دست به افشاگري زد و نفرت عموم مردم را نسبت به ماسونها برانگيخت.مدح مستي دائم نام كتاب ديگري بود كه منتشر گرديد و چگونگي دائم الخمر بودن فراماسونرها و مقاصد ايشان را بيان داشت.

بسياري از مردم جهان هنوز در اين توهم به سر مي برند كه اعضاي فراماسونري افرادي پاكدامن و تحصيل كرده  مي باشند، ولي مهمتر از همه اينكه در اين ادوار يك تغيير فاحش در انتخاب اعضاي فراماسونري و اسم نويسي آنها به عمل آمد، به اين معني كه تا تاريخ مزبور در لژها فقط صاحبان منصب و مقام و نجبا، آرتيست ها ، نويسندگان، خطباء و بورژواهاي بزرگ و كوچك راه داشتند  و از اين پايه تنزل نمي كرد. ناگهان در سال 1787، نيز طبقه اراذل و اوباش كوچه گرد قاچاقچي و راهزن و قاتل و جاني كه همه از اين راه امرار معاش مي كردند، داخل فراماسونها شدند.

اسماعيل رائين مي نويسد:

موقعي كه نگارنده مشغول نگارش اين كتاب [فراموشخانه و فراماسونري در ايران] بودم، به اتفاق خان ملك ساساني به ديدن يكي از درباريان سابق كه جدش و پدرش و حتي اقوامش جزو فراماسونري و فراموشخانه بودند و خود اونيز از نويسندگان و سرمايه داران بنام است، رفتيم. وقتي از او درباره فراموشخانه و اعمال شنيع و زشتي كه آنجا انجام مي شد، پرسيديم با كمال صراحت گفت: در آنجا اعمال شنيع و زشتي صورت مي گرفت.

به هر حال فراماسونري در سراسر جهان به بدنامي مشهور بوده و هست. از همان ابتدا مردم شاهد بودند كه بزرگان فرقه ماسوني چگونه درفساد غوطه مي خوردند. مردم مي ديدند كه سرور بزرگ فراماسوني از سال 1747 تا 1752 لردبايرون است. او لقب «بايرون بيعار» داشت و مشهور بود كه از اوان جواني به عمل شنيع همجنس بازي مي پرداخت. او مدت هفت سال در رأس فراماسوني قرار داشت، در حالي كه مردم انگليس وي را از زشت كارترين افراد و رجال كشور مي دانستند. او در يكي از مجالس شرابخواري، بدمستي را به جايي رساند كه يكي از اقوام خود را كشت...

برخلاف آنچه كه ماسونها در قانون اساسي خود اظهار مي دارند  و مي گويند كه زنان را در فرقه خود نمي پذيرند، عملاً از عنصر زن به عنوان وسيله اي موثر در پيشبرد مقاصد خويش بهره مي برند. آنان خود اعتراف كرده اند كه « ...در يك قسمت از امور عمال و شاگردان مكتب ما  و در قسمت تفريحات زنهاي ما جواني – نسل جوان ملل – آنها را تباه مي كنند» .

فراماسونهاي اروپا مجامع لهو و لعب  خود را در لژ  تشكيل مي دهند و در اين گونه مراسم كه به نام مهماني سفيد مشهور است زنان نقش اساسي را به عهده  دارند. با شواهدي كه نويسندگان كتب درباره  فراماسونري ارائه مي دهند، معلوم مي گردد  كه محافل ماسوني  از زنان نيز ثبت نام و آزمايش به عمل مي آمده  و از آنجا كه داوطلبين ورود به فراماسونري در حين آزمون مي بايست عريان باشند، مي توان به رذالت و پستي اخلاقي ماسونها پي برد.

«آلمراس مولف تاريخ جديد كاگيلوسترو – ژوزف بالسامو – نوشته است كه پيروان اناث از ميان آرتيست ها، رقاصه ها، دهاقين و ساير زناني كه كمتر پاي بند خرافات بودند، تركيب مي يافت و به طور
......................................... ............................................. ............................................... ........................................

.............................................. .................................

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 9 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com