تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
گنجینه عکس ارزشی
و آدرس
www.antidajjal.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما و بعد از تایید مدیر
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
اى مهربان؛ بگذار تا
در ميان ستارههاى شب و تنهايى شب با تو سخنى داشته باشم؛ بگذار تا از درد جدائيت كه
با غيبتت همه تكيهگاه مظلومان ازبينرفته بنالم؛ پيش از تو آب معنىِ دريا شدن نداشت
ولى مىدانم كه با حضورت در ميان مردم هر قطره آب معنى يك دريا را مىدهد و حتى گياهانى
كه با نبودنت اجازه زيبا شدن نداشتند ولى با تو گلستان مىشوند؛ اما افسوس كه بوى غيبتت
به مشام تنهاييم مىرسد!
اى آقاى من؛ شنيدهام
كه با نماز خواندن شماست كه خورشيد جان مىگيرد و با هر نفس شماست كه روشنتر مىشود!
آخر از حريم كدامين بهارى كه عاشقانت با شنيدن نامت به قامت سبزت مىايستند و قلبهايشان
را به سوى شما روانه مىسازند؛ من مىدانم كه دل شما مانند دريا پاك است، پس چرا اى
سرور امّت، ظهورت را تجلّى نمىكنى؟! طوفانهاى دريا براى شما حباب است؛ پس آخر چرا
ما را در اين سرزمين آفتاب، چشمانتظار گذاشتهايد؟! روييدن خورشيد از خاك، معناى وجود
تو را مىدهد و بهار را در نام شما مىجويم. عزيز دلم! چه شبها و روزها كه نام تو را
بر زبان جارى مىساختم و به يادت هميشه دلم آهنگ انتظار را مىنوازد و با پاى برهنه
در جادههاى انتظار قدم برمىدارم.
گلدستههاى مسجد جمكران
در خيال رسيدن نام زيبايت به گوششان در اوج آسمان دعا مىخوانند و گنبد جمكران در زير
آسمان غمآلود دلهاى عاشقان چشمانتظار، كبوتر تو مىباشد! عاشقانى كه به مسجدجمكران
مىآيند، سر بر ديوار جمكران مىگذارند و با چشمانى اشكبار تو را ياد مىكنند و با
دل سوختهشان شما را صدا مى زنند. خوب مىدانم كه مرا نيازى به گفتن اين حرفهاى غمگين
نيست، چرا كه شما در چشمهايتان روشنايى است كه اينها را مىبينيد. اى منتهاى مهربانى!
هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانيههارا به خاطر ديدنت مىشمارند؛ چرا كه
همه هفته به اميد جمعه مىمانيم و هنگامى كه جمعه فرامىرسد زمين و زمان بوى تو را
مىدهد؛ امّا غروب جمعه دلم را مىشكند و هنگامى كه جمعه مىرود دلم مىگيرد، چرا كه
روزى كه وعده دادهاى كه خواهم آمد بدون تو سپرى مىشود!
اى محبوب دلها!
تمام هستىام را خاك
قدمت مىكنم تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى -چرا كه تو آفتاب يقينى، كه اميد فرداها
هستى، تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گلسرخ مىمانى و نرم و سبز و لطيفى تو معنى كلمات
آسمانى- هستيى كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعامىكند.
اى تجسّم مهربانى!
غيرت آفتاب و جلوه زيبايى
ماه تو را توصيف مىكنند و نفس آب تو رامعنى مىكند و نبض خورشيد تو را وصف مىكند.خوب
مىدانم كه تو مىآيى؛ آرى تو مىآيى همانطور كه وعده كردهاى و آنگاه است كه انتظار
را از لغتنامهها پاك خواهيم كرد.
اى مولا و سرور ما!
وقتى كبوتران سبكبالى را مىبينم كه در سرزمين مقدّس طوى شلمچه بر بالاى نخلهاى بىسر
امّا نستوه، آشيانهاى از گلياس دارند غبطه مىخورم؛ به آن كبوترى كه فرق سرش جداست
يا آن كه پهلوشكسته است، به آن كبوترى كه جگرش از زهر پارهپاره، است به كبوترى كه
پروبالش قطعهقطعه است و جاى زخمهاو زخم روى زخمهاو جاى پاى سماسبها بر روى پيكر
مطهّرش به اندازه آيات قرآن است. به او كه دانست كه را بشناسد، عمرش را در يافتن چه
صرف كند، گوهر درونىاش را چگونه حافظ بوده و آن را بپروراند و در اين راه از كه بايد
مدد بجويد و او شناخت و به نداى حسين دلش كه سرمىداد «هل من ناصر ينصرني؛ كيست كه
مرا يارى كند» لبّيك گفت و با زلالى اشك، دلى را مصفّا ساخت كه هر روز پنجبار با كمال
افتخار دربارگاه دوست لطيفانه هنگامه قنوت آن را با دستهاى نيازمندش تقديم به مهربانش
مىنمود. و از او طلب وصال مىكرد تاآنكه
با نداى (يا أيَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إلى ربّك راضيةً مَّرْضِيَة
فادْخُلي في عِبَادِي وادْخُلي جَنَّتي) براى آنكه مرگ با عزّت را به زندگى با ذلّت
نفروشد. سرخفام گلگونه معطّر از گلاب عشق به حسين و احبابالحسين جام وصال را از دست
سرورش نوشيد اينان هر روز به ما مىگويند:
به ما گفتند بايد رفت
رفتيمشما مانديد بعد از ما چه
كرديد
اى عزيز ما، يوسف زهرا؛
شكوههايم را از ظلم به نفسم بشنو و مرهمى از ايمان و اخلاص بر آن بگذار كه بارگاهت
شفاخانه و نگاهت درمانست.
آقا جان وقتى به وجود،
افكار، اعمال و نيّات خود مىانديشم مىبينم كه متأسّفانه تا بحال درپويشِ زندگىام؛
در بيابان دنيوىام؛ رقص فريبنده سراب را در پيش چشمان خويش باور نكردهام؛ مايه حيات
را نجستهام، بلكه دل درگرو هوس نهادهام.
اى عزيز دل ما، آنقدر
اين وجود آلوده گشته كه از ابراز گناه در پيش بارگاه مطهّر مهربانتر از پدر و مادر،
خجالت مىكشم، شرم دارم از اينكه به او كه هميشه خير و صلاحم را مىخواهد بگويم خوشبختىام
را و زندگى زيبايم را در نافرمانى او جستهام.
آقا جان! شكر كه زمانى
بر اين عيب بزرگ خويش كه همان آلودگى به گناه و سبكانگاشتن گناه است آگاه شدم كه كار
از كار نگذشته است وبهارى در پيش است، بهار دلها، ضيافتى در پيش است، مهمانى خدا و
خدا اين سفره پربركتش را درپيشروى همه بندگانش مىگسترد.
آقا جان! تو امام مايى،
نور چشم مايى، تو تأويل جاء الحقّى، تو بقيّةاللّهى، تمام افتخار ما اينست كه مولايى
چون تو داريم، تويى كه هستى عالم وجود بر محور تو مىچرخد. تو دادرس همه مستضعفان عالمى،
چه آنان كه نفس خود را ضعيف و ظلم به نفس كردهاند و چه آنان كه در دنيا ضعيف انگاشته
شدهاند.
مولاى ما! نفس مسيحاى
تو شفاست.
بحمد اللّه والمنّه
ز راه رأفت و رحمت
درِ ديگر نمىجويم ره
ديگر نمىدانم
عزيز دل زهرا، دست توسّل
به سوى تو دراز مىكنم تا انشاءاللّه براى ورود به بهارى سبز، بهار قرآن آماده شوم
و از ضيافت الهى در كسب فضايل انسانى مستفيض گردم و اين محقّق نخواهد شد مگر اينكه
غبار آينه دل و فكرم و آلودگى گناه از صفحه شفّاف ضميرم را با توبهاى خاشعانه و آگاهانه
و با اشكى به زلالى باران رحمت حق پاك گردانم كه تا رذايل است فضايل رشد نخواهد كرد.
تا انشاءاللّه در روز محشر، محضر آقا اباعبداللّهعليه السلامكه به خاطر احياى اسلام و تسليم در برابر فرامين
حق و محو ريشههاى فساد و خودبينى و نفسپرستى و زنده ساختن روح زلال توبه و روح لطيف
لحظات سوز و اشك و انابه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى و پاكى و طهارت دلها از رذايل
گناه و آراستن آن به فضايل اخلاق و ايجاد زمينه براى اين اهداف قطعهقطعه شد و رأس
مطهّرش بر بالاى نيزهها گشت، سرافكنده نباشم، آقا جان آرزويم اين است كه به كلام اميرالمؤمنينعليه
السلامعمل كنم؛ يعنى بگذارم و بگذرم، ببينم
و دلنبندم، چشم بيندازم و دلنبازم كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت و آنقدر نور اخلاص
در دلم روشنىبخش باشد كه صوت قرآن تو را كه از غروب خون رنگبقيع به گوش مىرسد با
گوش جان بشنوم و عاشقانه بگويم:
روز را با يادت شب مىكنم
و هر شب منتظرت هستم. در تاريكى شبهاى ظلمانى، منتظر شنيدن صداى گامهايت درپس كوچههاى
انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم كه خود نيز منتظر است.
قريب1165 سال است كه شيعيان، اين مظلومان هميشه تاريخ،
انتظار آمدن لحظهاى را مىكشند، انتظار آن لحظه كه عطر و بوى خوش محمّدىصلّى اللّه
عليه و آله سراسر جهان را يكبار ديگر معطر كند. انتظار آن لحظهاى كه خاطره مظلوميّت
زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظهاى كه در آن طنين: «أين
الطالب بدم المقتول بكربلاء» زمين و آسمان را فرامىگيرد.
در آن لحظه نوگل نرگس
و اميد شيعه از راه مىآيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، كولهبار سفر «انتظار»
را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران
چشم به راه است بيرون مىآورد. مىدانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظهاى كه در
زمين و آسمان بانگ: «أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنينانداز شود. منتظر لحظهاى
كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم
إن كنتم مؤمنين)»، منتظر لحظهاى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق
يابد. منتظر لحظهاى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آلمحمّدصلّى
اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.
در پس اين قرنها چشمانم
به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.
هر صبح جمعه سراغت را
از باد صبا مىگيرم، نشانى از كوى آشناى تو مىپرسم، اما باد صبا چون هميشه پاسخى ندارد.
آه كه غروب جمعه چه دلگير است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باريدن دارد. هفتهاى ديگر
نيز بىگل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقتفرساست: «عزيزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى
ولاأسمع لك حسيسا ولانجوى».
همه شب منتظرت هستم
تا اگر شبى گذرت به كوچه دلمان افتاد واز روى كرم، گوشه چشمى به كوچه تاريك دل ما
كردى و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم.
شبها را به اين اميد
روز مىكنم و روزها را به اين اميد شب كه تو بيايى. بيايى و دلهاى زخمخوردهمان را
مرهم گذارى.
ديگر روزهاى هفته برايم
معنا ندارد، تنها به جمعه مىانديشم، اى كاش هر روز جمعه بود و جمعهاى معطر نزديك
جمعه «موعود»، جمعهاى پر از عطر اقاقىها، جمعهاى به عطر خوش محمّدى [صلّى اللّه
عليه و آله] ، جمعهاى سرخ و حسينى[عليه السلام]
، جمعهاى سفيد به پاكى دل منتظران عاشق و جمعهاى سبز به سبزى «جمعه حضور».
تأثير عوامل اجتماعى
و اقتصادىو سياسى در تفكرات دينى
پرسش:
عوامل اجتماعى و اقتصادى
و سياسى در تفكرات و عقايد دينى و اعتقاد به ظهور مهدى چه اثرى داشته است؟
پاسخ:
از ديدگاه جهان بينى
الحادى همه امور و حوادث را بايد به علل تاريخى و مادى نسبت داد.
اما از ديدگاه جهان
بينى دينى از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آن چه اصيل و حق است منبع آن وحى و
دعوت انبيا و درك فطرى خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحى و نبوت
مى شود.
از نظر اين ديدگاه همه
راه هاى انحرافى و افكار مضرّ معلول علل مادى و تاريخى و اغراض شخصى و نقص فرهنگ اجتماعى
و تربيتى است و عقائد دينى مأخوذ از وحى و نبوت همه اصيل و واقعى هستند و زمينه اى
در فطرت بشر دارند.
تاريخ و گذشت زمان و
علم بشر و علل مادى آن ها را به وجود نمى آورد. بلكه منشأ اعتقاد به امورى چون مبدأ
رسالت انبيا و امامت ائمه (عليهم السلام) و همه عقايد حقه عقل و فطرت انسانى و وحى
عن الله است.
بر اين اساس حتى در
پيدايش اعتقاد به ظهور مهدى منجى(عليه السلام) هيچ عامل اجتماعى يا اقتصادى يا سياسى
مؤثر نبوده و نيست. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسمانى و رهنمودها و اخبار و
سخنان شخص حضرت خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله وسلم)و حضرت اميرالمؤمنين و سائر
ائمه (عليه السلام)است.
گرچه دعاوى دروغين در
مورد مهدويّت بر اساس مقام پرستى و غرض هاى سياسى بوده است. مع ذلك از تحليل و شناختن
ريشه اصلى بروز اين دعاوى و ظهور مدعيان دروغين به اين واقعيت هم مى رسيم كه يك حقيقت
مسلّمى در كار بوده كه اين دعاوى و تحريفات در اطراف آن پيدا شده و دست آويز اشخاصى
قرار گرفته است.
چنانكه در اصل اعتقاد
به خدا و وحى و نبوت مى بينيم كه يك واقعيت هاى وجود دارد و زمينه قبول آن ها هم در
دل مردم موجود است كه افرادى فرصت طلب از اين امر سوء استفاده كرده در طول تاريخ ادعاى
خدايى يا پيامبرى كرده اند.
و مسأله مهدى (عليه
السلام) نيز ـ چون از طرف خود پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مطرح شده و صحابه از
آن حضرت شنيده و بازگو كرده اند ـ يك واقعيّتى است كه مورد قبول همه بوده است.
به همين خاطر مورد سوء
استفاده قرار گرفته است و افرادى آن را براى اغراض مختلف ـ كه در اغلب سياسى بوده است
ـ دستاويز قرار داده اند.
اگر مسأله مهدويّت واقعيت
نداشت، افرادى اين همه در اطراف آن به تحريف دست نمى زدند، پس اين سوء استفاده ها خود
اين مطلب را ثابت مى كنند كه اين مسأله به عنوان يك واقعيت مورد پذيرش همه بوده است.
حوادث ممكن است بشر
را به حقايق راهنمايى كند، همان طور كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن موحد بزرگ، با
استفاده از حوادث خداشناسى را به مردم آموخت.
آن حضرت چون شب شد ستاره
اى را ديد، اول گفت: اين است پروردگار من. ولى چون ستاره غروب كرد گفت:
(لا اُحِبُّ الآفِلينَ)(
[9] ).
]«غروب كنندگان را دوست
ندارم!».[.
با استفاده از اين حادثه
طلوع و غروب ستاره حضرت ابراهيم(عليه السلام) مردم را تعليم مى دادند به اين كه ستاره
نمى تواند خدا باشد.
پس از آن ماه طلوع و
غروب مى كند و از اين حادثه نيز نتيجه مى گيرد كه ماه هم خدا نمى تواند باشد.
سپس آفتاب طلوع و غروب
مى كند و از آن هم به همان ترتيب نتيجه مى گيرد.
بدين وسيله از همه عقايد
شرك آلود بيزارى مى جويد و مردم را به خالق جهانيان راهنمايى مى كند.
پس حوادث مى توانند
انسان را به حقايق برسانند، اما حقايق اعتقادى را نمى توان معلول حوادث دانست.
بلى اين را مى توان
گفت كه: گذشت زمان موجب تقويت اعتقاد مردم به آل على (عليه السلام)و رسوخ تفكر شيعى
در دل هاى آن ها شد. اما اگر كسى بگويد تشيع و غيبت امام (عليه السلام) به مرور زمان
مطرح و تكميل شده است اين حرف صحيح نيست چون دليل هاى زيادى كه به آن ها در بحث هاى
قبلى اشاره شد اين نظر را تكذيب مى نمايد.
كسى نمى تواند بگويد
اخبار ائمه (عليه السلام) كه همه را از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل فرموده
اند، همه ساختگى مى باشند چرا كه تمامى آن ها علاوه بر تواتر به همراه خود قرينه هاى
خارجى دارند، در حقيقت مثل خبر از شهادت عمار مى باشند كه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله وسلم)فرمود:
«تقتلك الفئة الباغية»(
[10] ).
]«تو را گروه ستم كار
خواهد كشت».[
كسى نمى تواند بگويد
بعد از اين كه عمّار به دست معاويه و لشكرش شهيد شد اين حديث جعل گرديد. يعنى حديث،
معلول آن حادثه است. چرا كه قبل از اين واقعه اين روايت را صحابه نقل مى كردند. همين
طور است مسأله امامت ائمه (عليهم السلام) كه از زبان سه نفر از آن ها يعنى على و امام
حسن و امام حسين (عليهم السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند:
تعداد ائمه دوازده نفر
است( [11] ) كه آخرين آن ها هم نام من است( [12] ) و در خارج همچنين واقع شده است.
با اين حال كسى نمى تواند ادعا كند كه اين احاديث ساختگى مى باشند و بعد از وقوع اين
امور ساخته شده اند.
***
[9] ـ سوره انعام (6)، آيه 76.[10] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 123.
[11] ـ مدرك پيشين، ج 36، ص 286، ح 106.[12] ـ مدرك پيشين، ص 368، ح 233.
درديست انتظار كه درمان
آن تويىاين درد تلخ بى تو
مداوا نمىشود
سلام بر تو كه اميد
آسمانهاى غريبى و پناه قلبهاى بىپناه!
از پشت پنجرههاى سوخته
و آفتابخورده به آن سوى كرانههاى نيلگون خيره شدهام و به تو فكر مىكنم. تويى كه
از هزاران عشق و اميد والاترى. تويى كه آموزگار دشتستان عشقى. تويى كه رمز رسيدن به
اوج خدايى. تويى كه شهدى به شيرينى يك دعايى و دفترچه خاطرات صبايى. تويى كه بر زخم
سرخ شقايق دوايى و بر آلاله دل شفايى. تويى كه تفسيرى از قامت سبزههايى و تويى كه
معشوقى و باصفايى. بىصبرانه در انتظارت نشستهايم تا بيايى و با دستان ابراهيمگونهات
بتهاى زور و تزوير را در بتكده نوين بشرى درهمكوبى و ننگها و نيرنگها را از جامعه
بزدايى. اى سفير ثانيههاى عبور: بيا و سوار بر صاعقهها، كوچهباغ ديدههايمان را
چراغانى كن. بيا و به مابياموز كه چگونه فضاى
دستانمان را پناه نسترنهاى غريب كنيم و به ما بياموز كه چگونه مرهم زخمهاى پرستو
باشيم و دلمان را سنگصبور بلبل كنيم. بيا و به ما بياموز كه چگونه تكهاى از سرزمين
عشق را ميان گامهاى قنارىها قسمت كنيم و چگونه با محبّت خانه بسازيم و يك اتاقش را
به ياسهاى خوشبو دهيم. ما سرشار از حسّى غريبيم كه: خواهى آمد. تو كه آدينهاى سبزپوشى
و مظهر امّيد نيلوفران خاكى.
نگاه كن! نگاه كن و
ببين كه ذوالجناح عدالت تنهاست. كجاست ذوالفقار كه هنوز هم دشمنان از برق نگاهش به
خود مىپيچند. تو را به جان هر چه عاشق توست قسم! قدم بگذار روى كوچههاى قلب ويرانمان.
ما در حسرت ديدار چشمانت روبه پايانيم.
خداكندكهبدانىچقدرمحتاجستنگاهخستهمنبهدعاىچشمانت
چه مىشود كه صدايم
كنى به لهجه موجبه لحن نقرهاى و
بىصداى چشمانت
برگرد و غيبتت را به
پايان بر!
تا نيايى بغضِ فضا برطرف
نمىشود. تو بىآنكه فكر غربت چشمان ما باشى، نمىدانيم چرا، تا كى، براى چه؟ ولى رفتى
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مىباريد!
و بعد از رفتنت تا حال
آسمان چشمانمان خيس باران شد.
آيا امام جعفر صادق(عليه
السلام) بنيان گزار مذهب تشيع است، يا تبيين و تشريح كننده آن؟
پاسخ:
امام صادق (عليه السلام)
تفكر اصيل شيعى را ـ كه چه بسا افرادى از دوستان و محبّان اهل بيت(عليهم السلام) آن
را چنانكه بايد نشناخته بودند ـ به همگان شناساند وى با تأسيس آن مدرسه بزرگ علمى مردم
را با حقايق اسلام راستين ـ كه با پيروى از على (عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام)تحقق
مى يابد ـ آشنا ساخت، در حالى كه در دوره هاى قبل از حضرت صادق (عليه السلام) زمينه
گسترش معارف در حدى كه در عصر آن حضرت بود فراهم نشده بود.
اين بدان معنا نيست
كه امام جعفر صادق (عليه السلام) بنيان گزار تفكر شيعى هستند، چون همان گونه كه پيش
از اين يبان شد، تفكر شيعى در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به طور منسجم و
مشخص بود و احاديث متواتر و ارشادات روشن گرانه نبى اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم)
كم و كيف آن را مشخص كرده بود و گذشت زمان و وقوع حوادث در تكميل آن هيچ گونه دخالتى
نداشت، البته اين امور در تبليغ و ترويج و تنظيم آن در دوره هاى بعدى به ويژه در عصر
امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) مؤثر بودند و حتى خود اين حوادث، حقانيت اين
تفكر را در مقابل تفكر مخالفان هرچه بيشتر آشكار كرد.
يكى از علل پيروزى تفكر
شيعى در مسأله امامت اين بود كه مردم در دوره حاكميت بنى اميه اعمال و رفتارهايى را
از مدعيان جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مشاهده كردند كه با هيچ يك از احكام
و اصول اسلامى همخوانى نداشت.
اين كار حتى سبب شورش
مردم عليه آن ها در موارد مختلفى شد، گرچه اين شورش ها اغلب به واسطه توسل به زور شكست
خورد و حكومت بنى اميه در ظاهر ادامه پيدا كرد، ولى در كل اين حوادث سبب شد كه زمينه
رسوخ و گسترش تفكر شيعى در دل هاى مردم فراهم شود.
آيا زياد بودن لقب هاى
امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به خاطر زيادى ويژگى هاى ذاتى و روحى و جسمى او است و يا
اين امر ناشى از بزرگى كارهاى اصلاحى او مى باشد؟
پاسخ:
از روايات استفاده مى
شود كه نام هاى مبارك امام دوازدهم (عليه السلام)عبارتند از: قائم، مهدى، غايب و حجت.
به علاوه احاديث مختلف از آن حضرت با عناوينى چون: حجة الله، خليفة الله و القائم هم
ياد شده است و علت زياد بودن لقب هاى آن حضرت همان دو جهتى است كه به آن اشاره شده
است، البته در ميان اين القاب بعضى مشهورترند.
ممكن است اوضاع و احوال
در يك زمان موجب توجه بيشتر مردم به يكى از اين لقب ها و يا صفات بشود و يا جنبه خاصى
از مسأله بيشتر مطرح گردد، در نتيجه سخن رانان و نويسندگان و يا شاعران آن لقب يا جنبه
خاص را بيشتر مورد توجه قرار دهند، نظير اسماء الحسنى خداوند متعال كه شرايط و احوال
شخصى يا عمومى مردم موجب مى شود كه به يكى از آن اسم ها مثلا اسم «الشّافى» يا «السّلام»
يا «الحافظ» يا «الرّازق» بيشتر توجه داشته باشند و خدا را با آن اسم بخوانند، اما
اين بدان معنى نيست كه سائر اسماء الحسنى وجه تسميه ندارند.
بنابر اين هر يك از
اسم ها و القاب امام زمان (عليه السلام) به يكى از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارند
و از اغلب آن ها در رواياتى كه اصل مسأله امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده اند ياد
شده است، يعنى آن حضرت حتى سال ها قبل از آن كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين
نام ها و لقب ها مشهور بوده اند.
و در اين جهت كه امام
دوازدهم همان حضرت مهدى و حضرت مهدى همان امام دوازدهم است، عالمان بزرگ اهل تسنن با
شيعه موافقت دارند و از همين رو افرادى مثل ابو داود ـ مؤلف كتاب سنن ـ اخبار امامان
دوازده گانه را در كتاب «المهدى» روايت كرده است كه در القاب آن حضرت، به موعود انبيا
بودن و حَسَب و نَسَب او اشاره مى شود.
اختلاف در تاريخ ولادت
حضرت مهدى صاحب الزمان (عليه السلام)كه به گفته بعضى مطابق با عدد حروف نور است ـ
256 ـ ولى بر حسب بعضى روايات در سال 255 هجرى واقع شده است اين چگونه قابل توجيه است؟
غيبت آن حضرت در چه سالى واقع شده است؟
پاسخ:
اختلاف در اين گونه
امور به اصل موضوع ضرر نمى زند و شبهه اى پيش نمى آورد.
در تاريخ ولادت بيشتر
رجال و شخصيت هاى تاريخى اين گونه اختلافات وجود دارد بلكه در خيلى از موارد تاريخ
ولادت و وفات آن ها نامعلوم است.
اختلاف در تاريخ ولادت
حضرت صاحب الامر(عليه السلام) از اختلافى كه در تاريخ ولادت بعضى از ائمه و شخص پيغمبر(صلى
الله عليه وآله وسلم) وجود دارد كم تر است.
قول معتبر سال 255 هـ
، ق است كه فضل بن شاذان نيشابورى ـ كه از محدّثين بزرگ و هم زمان حضرت امام حسن عسكرى(عليه
السلام)مى باشد ـ روايت كرده است و واسطه او شخصيّتى مثل جناب «محمد بن على بن حمزة
بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابى طالب» (عليهما السلام)است( [1] ).
و امّا غيبت حضرت صاحب
الامر(عليه السلام) :
از همان موقع ولادت
به طور متعارف همگان اذن تشرّف به زيارت ايشان را نداشتند و پدر بزرگوارشان فقط اصحاب
و شيعيان خاص را از سعادت زيارت آن يگانه فرزند عزيز و «كلمة الله باقيه» بهره مند
مى فرمودند، شروع غيبت صغرى كه آغاز دوره امامت آن حضرت هم بوده است در همان روز شهادت
حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) يعنى سال دويست و شصت هجرى واقع شده است.
مطلبى كه در اين جا
لازم به تذكر است اين كه: طرح مسأله غيبت امام در زمان وقوع آن براى شيعيان و معتقدان
به امامت مسأله غير منتظره اى نبوده است، چون پيش از آن در روايات زيادى به آن اشاره
شده بود و مردم مى دانستند كه حضرت صاحب الامر (عليه السلام)داراى دو غيبت است ـ غيبت
كوتاه به نام صغرى و قصرى و غيبت طولانى به نام غيبت كبرى و طولى ـ .
خبر مفصل آن در كتاب
ها و اصول شيعه كه قبل از ولادت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) تأليف شده بودند به
طور كامل ذكر شده بود.
پرتوی شبح، جدیدترین بمبافکن بدونسرنشین
این اولینبار در تاریخ هواپیماهای اس.سی.ای است که میزبان پرنده دیگری غیر از شاتلها شدهاند. این سفر برای حمل جنگنده فانتوم-ری (پرتوی شبح) جهت آغاز پروازهای آزمایشی انجام شده است.
این عکس که چند روز پیش گرفتهشده، یک جنگنده فانتوم-ری بیسرنشین را سوار بر یک بوئینگ 747 اصلاحشده ناسا که برای حمل شاتلها تغییرکاربری داده شده، نشان میدهد.
به گزارش نیوساینتیست، این اولینبار در تاریخ 33 ساله هواپیماهای حامل شاتل یا به اختصار «اس.سی.ای» است که میزبان پرنده دیگری به جز شاتلها شده اند. در خلال این پرواز 50 دقیقهای سیستمهای اس.سی.ای توسط یک هواپیمای دیدبانی کنترل میشد تا سفر 2897 کیلومتری جنگنده فانتوم-ری به پایگاه هوایی ادواردز در کالیفرنیا با موفقیت به پایان برسد و این جنگنده برای انجام یکسری پروازهای آزمایشی با استفاده از توان خودش آماده شود.
این جنگنده همراه با بخش اتصال آن به شاتل که به صورت اختصاصی طراحی و ساختهشده روی هم 13608 کیلوگرم وزن دارد که به شکل قابلملاحظهای کمتر از وزن 99790 کیلوگرمی شاتلها است.
سرعت کروز یا ثابت گشتزنی فانتوم-ری که به خوبی استتار خواهد شد، 988 کیلومتربرساعت خواهد بود. پرواز در ارتفاع عملیاتی 12,192 متری انجام خواهد شد. نیروی هوایی ظرف مدت 6 ماه و طی 10 مرحله آزمایش پرواز، فناوریهای تازهای را در این جنگنده بررسی خواهد کرد.
این جنگنده احتمالا میتواند مأموریتهای گوناگونی را از جمله جاسوسی، تجسس، شناسایی و هر عملیات دیگری که بتواند دفاع هوایی دشمن را در هم بشکند اجرا کند. از دیگر قابلیتهای فانتوم-ری حمله الکترونیک، تعقیب و گریز و سوختگیری هوایی خودکار عنوان شده است.
تیرماه گذشته نیز انگلستان جنگنده بمبافکن تارانیس را با تواناییهایی مشابه رونمایی کرد.
باید با علم و بصیرت منتظر امام زمان(عج) باشیم زیرا امام حسین(ع) را منتظرانش کشتند.
نگهداشتن دین و ایمان در آخرالزمان مثل نگهداشتن ذغال گداخته در کف دست است.
__________________
آدرس جديد سايت:
antidajjal.ir
antidajjal1404@gmail.com