▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

سخنى با معشوق آسمانى   زهرا قاسمى

 

اى مهربان؛ بگذار تا در ميان ستاره‏هاى شب و تنهايى شب با تو سخنى داشته باشم؛ بگذار تا از درد جدائيت كه با غيبتت همه تكيه‏گاه مظلومان ازبين‏رفته بنالم؛ پيش از تو آب معنىِ دريا شدن نداشت ولى مى‏دانم كه با حضورت در ميان مردم هر قطره آب معنى يك دريا را مى‏دهد و حتى گياهانى كه با نبودنت اجازه زيبا شدن نداشتند ولى با تو گلستان مى‏شوند؛ اما افسوس كه بوى غيبتت به مشام تنهاييم مى‏رسد!

 

اى آقاى من؛ شنيده‏ام كه با نماز خواندن شماست كه خورشيد جان مى‏گيرد و با هر نفس شماست كه روشنتر مى‏شود! آخر از حريم كدامين بهارى كه عاشقانت با شنيدن نامت به قامت سبزت مى‏ايستند و قلبهايشان را به سوى شما روانه مى‏سازند؛ من مى‏دانم كه دل شما مانند دريا پاك است، پس چرا اى سرور امّت، ظهورت را تجلّى نمى‏كنى؟! طوفانهاى دريا براى شما حباب است؛ پس آخر چرا ما را در اين سرزمين آفتاب، چشم‏انتظار گذاشته‏ايد؟! روييدن خورشيد از خاك، معناى وجود تو را مى‏دهد و بهار را در نام شما مى‏جويم. عزيز دلم! چه شبها و روزها كه نام تو را بر زبان جارى مى‏ساختم و به يادت هميشه دلم آهنگ انتظار را مى‏نوازد و با پاى برهنه در جاده‏هاى انتظار قدم برمى‏دارم.

 

گلدسته‏هاى مسجد جمكران در خيال رسيدن نام زيبايت به گوششان در اوج آسمان دعا مى‏خوانند و گنبد جمكران در زير آسمان غم‏آلود دلهاى عاشقان چشم‏انتظار، كبوتر تو مى‏باشد! عاشقانى كه به مسجدجمكران مى‏آيند، سر بر ديوار جمكران مى‏گذارند و با چشمانى اشكبار تو را ياد مى‏كنند و با دل سوخته‏شان شما را صدا مى زنند. خوب مى‏دانم كه مرا نيازى به گفتن اين حرفهاى غمگين نيست، چرا كه شما در چشمهايتان روشنايى است كه اينها را مى‏بينيد. اى منتهاى مهربانى! هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانيه‏هارا به خاطر ديدنت مى‏شمارند؛ چرا كه همه هفته به اميد جمعه مى‏مانيم و هنگامى كه جمعه فرامى‏رسد زمين و زمان بوى تو را مى‏دهد؛ امّا غروب جمعه دلم را مى‏شكند و هنگامى كه جمعه مى‏رود دلم مى‏گيرد، چرا كه روزى كه وعده داده‏اى كه خواهم آمد بدون تو سپرى مى‏شود!

 

اى محبوب دلها!

 

تمام هستى‏ام را خاك قدمت مى‏كنم تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى -چرا كه تو آفتاب يقينى، كه اميد فرداها هستى، تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گل‏سرخ مى‏مانى و نرم و سبز و لطيفى تو معنى كلمات آسمانى- هستيى كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعا  مى‏كند.

 

اى تجسّم مهربانى!

 

غيرت آفتاب و جلوه زيبايى ماه تو را توصيف مى‏كنند و نفس آب تو رامعنى مى‏كند و نبض خورشيد تو را وصف مى‏كند.خوب مى‏دانم كه تو مى‏آيى؛ آرى تو مى‏آيى همانطور كه وعده كرده‏اى و آنگاه است كه انتظار را از لغتنامه‏ها پاك خواهيم كرد.

 

پس اى تمام زيبايى!

 

بيا تا براى هميشه فريادرس عاشقان موعود باشى.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درد دل با محبوب   انسيه طبقى - خوى

 

اى مولا و سرور ما! وقتى كبوتران سبكبالى را مى‏بينم كه در سرزمين مقدّس طوى شلمچه بر بالاى نخلهاى بى‏سر امّا نستوه، آشيانه‏اى از گل‏ياس دارند غبطه مى‏خورم؛ به آن كبوترى كه فرق سرش جداست يا آن كه پهلوشكسته است، به آن كبوترى كه جگرش از زهر پاره‏پاره، است به كبوترى كه پروبالش قطعه‏قطعه است و جاى زخم‏هاو زخم روى زخم‏هاو جاى پاى سم‏اسبها بر روى پيكر مطهّرش به اندازه آيات قرآن است. به او كه دانست كه را بشناسد، عمرش را در يافتن چه صرف كند، گوهر درونى‏اش را چگونه حافظ بوده و آن را بپروراند و در اين راه از كه بايد مدد بجويد و او شناخت و به نداى حسين دلش كه سرمى‏داد «هل من ناصر ينصرني؛ كيست كه مرا يارى كند» لبّيك گفت و با زلالى اشك، دلى را مصفّا ساخت كه هر روز پنج‏بار با كمال افتخار دربارگاه دوست لطيفانه هنگامه قنوت آن را با دستهاى نيازمندش تقديم به مهربانش مى‏نمود. و از او طلب وصال مى‏كرد تا  آنكه با نداى (يا أيَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إلى ربّك راضيةً مَّرْضِيَة فادْخُلي في عِبَادِي وادْخُلي جَنَّتي) براى آنكه مرگ با عزّت را به زندگى با ذلّت نفروشد. سرخ‏فام گلگونه معطّر از گلاب عشق به حسين و احباب‏الحسين جام وصال را از دست سرورش نوشيد اينان هر روز به ما مى‏گويند:

 

به ما گفتند بايد رفت رفتيم               شما مانديد بعد از ما چه كرديد

 

اى عزيز ما، يوسف زهرا؛ شكوه‏هايم را از ظلم به نفسم بشنو و مرهمى از ايمان و اخلاص بر آن بگذار كه بارگاهت شفاخانه و نگاهت درمانست.

 

آقا جان وقتى به وجود، افكار، اعمال و نيّات خود مى‏انديشم مى‏بينم كه متأسّفانه تا بحال درپويشِ زندگى‏ام؛ در بيابان دنيوى‏ام؛ رقص فريبنده سراب را در پيش چشمان خويش باور نكرده‏ام؛ مايه حيات را نجسته‏ام، بلكه دل درگرو هوس نهاده‏ام.

 

اى عزيز دل ما، آنقدر اين وجود آلوده گشته كه از ابراز گناه در پيش بارگاه مطهّر مهربانتر از پدر و مادر، خجالت مى‏كشم، شرم دارم از اينكه به او كه هميشه خير و صلاحم را مى‏خواهد بگويم خوشبختى‏ام را و زندگى زيبايم را در نافرمانى او جسته‏ام.

 

آقا جان! شكر كه زمانى بر اين عيب بزرگ خويش كه همان آلودگى به گناه و سبك‏انگاشتن گناه است آگاه شدم كه كار از كار نگذشته است وبهارى در پيش است، بهار دلها، ضيافتى در پيش است، مهمانى خدا و خدا اين سفره پربركتش را درپيش‏روى همه بندگانش مى‏گسترد.

 

آقا جان! تو امام مايى، نور چشم مايى، تو تأويل جاء الحقّى، تو بقيّةاللّهى، تمام افتخار ما اينست كه مولايى چون تو داريم، تويى كه هستى عالم وجود بر محور تو مى‏چرخد. تو دادرس همه مستضعفان عالمى، چه آنان كه نفس خود را ضعيف و ظلم به نفس كرده‏اند و چه آنان كه در دنيا ضعيف انگاشته شده‏اند.

 

مولاى ما! نفس مسيحاى تو شفاست.

 

بحمد اللّه والمنّه ز راه رأفت و رحمت

 

درِ ديگر نمى‏جويم ره ديگر نمى‏دانم

 

عزيز دل زهرا، دست توسّل به سوى تو دراز مى‏كنم تا ان‏شاءاللّه براى ورود به بهارى سبز، بهار قرآن آماده شوم و از ضيافت الهى در كسب فضايل انسانى مستفيض گردم و اين محقّق نخواهد شد مگر اينكه غبار آينه دل و فكرم و آلودگى گناه از صفحه شفّاف ضميرم را با توبه‏اى خاشعانه و آگاهانه و با اشكى به زلالى باران رحمت حق پاك گردانم كه تا رذايل است فضايل رشد نخواهد كرد. تا ان‏شاءاللّه در روز محشر، محضر آقا اباعبداللّه‏عليه السلام  كه به خاطر احياى اسلام و تسليم در برابر فرامين حق و محو ريشه‏هاى فساد و خودبينى و نفس‏پرستى و زنده ساختن روح زلال توبه و روح لطيف لحظات سوز و اشك و انابه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى و پاكى و طهارت دلها از رذايل گناه و آراستن آن به فضايل اخلاق و ايجاد زمينه براى اين اهداف قطعه‏قطعه شد و رأس مطهّرش بر بالاى نيزه‏ها گشت، سرافكنده نباشم، آقا جان آرزويم اين است كه به كلام اميرالمؤمنين‏عليه السلام  عمل كنم؛ يعنى بگذارم و بگذرم، ببينم و دل‏نبندم، چشم بيندازم و دل‏نبازم كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت و آنقدر نور اخلاص در دلم روشنى‏بخش باشد كه صوت قرآن تو را كه از غروب خون رنگ‏بقيع به گوش مى‏رسد با گوش جان بشنوم و عاشقانه بگويم:

 

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن

 

به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستانی جالب در مورد حسادت

در زمان يكی از خلفا ،

مرد ثروتمندی غلامی خريد . از روز اولی كه او را خريد ، مانند يك غلام با

او رفتار نمی‏كرد ، بلكه مانند يك آقا با او رفتار می‏كرد . بهترين غذاها

را به او می‏داد ، بهترين لباسها را برايش می‏خريد ، وسائل آسايش او را

فراهم می‏كرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏كرد ، گوئی پرواری‏

برای خودش آورده است . غلام می‏ديد كه اربابش هميشه در فكر است ، هميشه‏

ناراحت است . بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه زيادی هم‏

به او بدهد . يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و گفت : من‏

حاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم ، ولی می‏دانی برای چه‏

اينهمه خدمت به تو كردم ؟ فقط برای يك تقاضا ، اگر تو اين تقاضا را

انجام دهی هر چه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بيش از اين هم‏

به تو می‏دهم ولی اگر اين كار را انجام ندهی من از تو راضی نيستم . غلام‏

گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت می‏كنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من‏

حيات دادی . گفت : نه ، بايد قول قطعی بدهی ، می‏ترسم اگر پيشنهاد كنم ،

قبول نكنی. گفت:هر چه می‏خواهی پيشنهاد كنی بگو ، تا من بگويم"بله".

وقتی كاملا قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه دريك موقع و جای خاصی كه من دستور می‏دهم ، سر مرا از بيخ ببری . گفت :

آخر چنين چيزی نمی‏شود . گفت : خير ، من از تو قول گرفتم و بايد اين كار

را انجام دهی . نيمه شب غلام را بيدار كرد ، كارد تيزی به او داد ، و با

هم به پشت بام يكی از همسايه‏ها رفتند . در آنجا خوابيد و كيسه پول را به‏

غلام داد و گفت : همينجا سر من را ببر و هر جا كه دلت می‏خواهد برو . غلام‏

گفت : برای چه ؟ گفت : برای اينكه من اين همسايه را نمی‏توانم ببينم .

مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقيب يكديگر بوديم و او از من‏

پيش افتاده و همه چيزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد می‏سوزم ،

می‏خواهم قتلی به پای او بيفتد و او را زندانی كنند . اگر چنين چيزی شود ،

من راحت شده‏ام . راحتی من فقط برای اين است كه می‏دانم اگر اينجا كشته‏

شوم ، فردا می‏گويند جنازه‏اش در پشت بام رقيبش پيدا شده ، پس حتما

رقيبش او را كشته است ، بعد رقيب مرا زندانی و سپس اعدام می‏كنند و

مقصود من حاصل می‏شود ! غلام گفت : حال كه تو چنين آدم احمقی هستی ، چرا

من اين كار را نكنم ؟ تو برای همان كشته شدن خوب هستی . سر او را بريد ،

كيسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پيچيد . آن مرد همسايه را

به زندان بردند ، ولی همه می‏گفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه‏

خودش كه اين كار را نمی‏كند ، پس قضيه چيست ؟ معمائی شده بود . وجدان‏

غلام او را راحت نگذاشت ، پيش حكومت وقت رفت و حقيقت را اينطور

گفت : من به تقاضای خودش او را كشتم . او آنچنان در حسد می‏سوخت كه‏

مرگ را بر زندگی ترجيح می‏داد . وقتی مشخص شد قضيه از اين قرار است ،

هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد كردند . پاورقی:1 سوره شمس ، آيات 9 و 10.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جمعه حضور   اهواز

 

مهدى جان!

 

روز را با يادت شب مى‏كنم و هر شب منتظرت هستم. در تاريكى شب‏هاى ظلمانى، منتظر شنيدن صداى گامهايت درپس كوچه‏هاى انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم كه خود نيز منتظر است.

 

قريب  1165 سال است كه شيعيان، اين مظلومان هميشه تاريخ، انتظار آمدن لحظه‏اى را مى‏كشند، انتظار آن لحظه كه عطر و بوى خوش محمّدى‏صلّى اللّه عليه و آله سراسر جهان را يكبار ديگر معطر كند. انتظار آن لحظه‏اى كه خاطره مظلوميّت زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظه‏اى كه در آن طنين: «أين الطالب بدم المقتول بكربلاء» زمين و آسمان را فرامى‏گيرد.

 

در آن لحظه نوگل نرگس و اميد شيعه از راه مى‏آيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، كوله‏بار سفر «انتظار» را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بيرون مى‏آورد. مى‏دانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظه‏اى كه در زمين و آسمان بانگ: «أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنين‏انداز شود. منتظر لحظه‏اى كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين)»، منتظر لحظه‏اى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق يابد. منتظر لحظه‏اى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آل‏محمّدصلّى اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.

 

در پس اين قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.

 

هر صبح جمعه سراغت را از باد صبا مى‏گيرم، نشانى از كوى آشناى تو مى‏پرسم، اما باد صبا چون هميشه پاسخى ندارد. آه كه غروب جمعه چه دل‏گير است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باريدن دارد. هفته‏اى ديگر نيز بى‏گل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقت‏فرساست: «عزيزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولاأسمع لك حسيسا ولانجوى».

 

همه شب منتظرت هستم تا اگر شبى گذرت به كوچه دل‏مان افتاد واز روى كرم، گوشه چشمى به كوچه تاريك دل ما كردى و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم.

 

شبها را به اين اميد روز مى‏كنم و روزها را به اين اميد شب كه تو بيايى. بيايى و دلهاى زخم‏خورده‏مان را مرهم گذارى.

 

ديگر روزهاى هفته برايم معنا ندارد، تنها به جمعه مى‏انديشم، اى كاش هر روز جمعه بود و جمعه‏اى معطر نزديك جمعه «موعود»، جمعه‏اى پر از عطر اقاقى‏ها، جمعه‏اى به عطر خوش محمّدى [صلّى اللّه عليه و آله] ، جمعه‏اى سرخ و حسينى  [عليه السلام] ، جمعه‏اى سفيد به پاكى دل منتظران عاشق و جمعه‏اى سبز به سبزى «جمعه حضور».

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تأثير عوامل اجتماعى و اقتصادى  و سياسى در تفكرات دينى

پرسش:

 

عوامل اجتماعى و اقتصادى و سياسى در تفكرات و عقايد دينى و اعتقاد به ظهور مهدى چه اثرى داشته است؟

پاسخ:

 

از ديدگاه جهان بينى الحادى همه امور و حوادث را بايد به علل تاريخى و مادى نسبت داد.

 

اما از ديدگاه جهان بينى دينى از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آن چه اصيل و حق است منبع آن وحى و دعوت انبيا و درك فطرى خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحى و نبوت مى شود.

 

از نظر اين ديدگاه همه راه هاى انحرافى و افكار مضرّ معلول علل مادى و تاريخى و اغراض شخصى و نقص فرهنگ اجتماعى و تربيتى است و عقائد دينى مأخوذ از وحى و نبوت همه اصيل و واقعى هستند و زمينه اى در فطرت بشر دارند.

 

تاريخ و گذشت زمان و علم بشر و علل مادى آن ها را به وجود نمى آورد. بلكه منشأ اعتقاد به امورى چون مبدأ رسالت انبيا و امامت ائمه (عليهم السلام) و همه عقايد حقه عقل و فطرت انسانى و وحى عن الله است.

 

بر اين اساس حتى در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدى منجى(عليه السلام) هيچ عامل اجتماعى يا اقتصادى يا سياسى مؤثر نبوده و نيست. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسمانى و رهنمودها و اخبار و سخنان شخص حضرت خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله وسلم)و حضرت اميرالمؤمنين و سائر ائمه (عليه السلام)است.

 

گرچه دعاوى دروغين در مورد مهدويّت بر اساس مقام پرستى و غرض هاى سياسى بوده است. مع ذلك از تحليل و شناختن ريشه اصلى بروز اين دعاوى و ظهور مدعيان دروغين به اين واقعيت هم مى رسيم كه يك حقيقت مسلّمى در كار بوده كه اين دعاوى و تحريفات در اطراف آن پيدا شده و دست آويز اشخاصى قرار گرفته است.

 

چنانكه در اصل اعتقاد به خدا و وحى و نبوت مى بينيم كه يك واقعيت هاى وجود دارد و زمينه قبول آن ها هم در دل مردم موجود است كه افرادى فرصت طلب از اين امر سوء استفاده كرده در طول تاريخ ادعاى خدايى يا پيامبرى كرده اند.

 

و مسأله مهدى (عليه السلام) نيز ـ چون از طرف خود پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مطرح شده و صحابه از آن حضرت شنيده و بازگو كرده اند ـ يك واقعيّتى است كه مورد قبول همه بوده است.

 

به همين خاطر مورد سوء استفاده قرار گرفته است و افرادى آن را براى اغراض مختلف ـ كه در اغلب سياسى بوده است ـ دستاويز قرار داده اند.

 

اگر مسأله مهدويّت واقعيت نداشت، افرادى اين همه در اطراف آن به تحريف دست نمى زدند، پس اين سوء استفاده ها خود اين مطلب را ثابت مى كنند كه اين مسأله به عنوان يك واقعيت مورد پذيرش همه بوده است.

 

حوادث ممكن است بشر را به حقايق راهنمايى كند، همان طور كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن موحد بزرگ، با استفاده از حوادث خداشناسى را به مردم آموخت.

 

آن حضرت چون شب شد ستاره اى را ديد، اول گفت: اين است پروردگار من. ولى چون ستاره غروب كرد گفت:

 

(لا اُحِبُّ الآفِلينَ)( [9] ).

 

]«غروب كنندگان را دوست ندارم!».[.

 

با استفاده از اين حادثه طلوع و غروب ستاره حضرت ابراهيم(عليه السلام) مردم را تعليم مى دادند به اين كه ستاره نمى تواند خدا باشد.

 

پس از آن ماه طلوع و غروب مى كند و از اين حادثه نيز نتيجه مى گيرد كه ماه هم خدا نمى تواند باشد.

 

سپس آفتاب طلوع و غروب مى كند و از آن هم به همان ترتيب نتيجه مى گيرد.

 

بدين وسيله از همه عقايد شرك آلود بيزارى مى جويد و مردم را به خالق جهانيان راهنمايى مى كند.

 

پس حوادث مى توانند انسان را به حقايق برسانند، اما حقايق اعتقادى را نمى توان معلول حوادث دانست.

 

بلى اين را مى توان گفت كه: گذشت زمان موجب تقويت اعتقاد مردم به آل على (عليه السلام)و رسوخ تفكر شيعى در دل هاى آن ها شد. اما اگر كسى بگويد تشيع و غيبت امام (عليه السلام) به مرور زمان مطرح و تكميل شده است اين حرف صحيح نيست چون دليل هاى زيادى كه به آن ها در بحث هاى قبلى اشاره شد اين نظر را تكذيب مى نمايد.

 

كسى نمى تواند بگويد اخبار ائمه (عليه السلام) كه همه را از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل فرموده اند، همه ساختگى مى باشند چرا كه تمامى آن ها علاوه بر تواتر به همراه خود قرينه هاى خارجى دارند، در حقيقت مثل خبر از شهادت عمار مى باشند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

 

«تقتلك الفئة الباغية»( [10] ).

 

]«تو را گروه ستم كار خواهد كشت».[

 

كسى نمى تواند بگويد بعد از اين كه عمّار به دست معاويه و لشكرش شهيد شد اين حديث جعل گرديد. يعنى حديث، معلول آن حادثه است. چرا كه قبل از اين واقعه اين روايت را صحابه نقل مى كردند. همين طور است مسأله امامت ائمه (عليهم السلام) كه از زبان سه نفر از آن ها يعنى على و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند:

 

تعداد ائمه دوازده نفر است( [11] ) كه آخرين آن ها هم نام من است( [12] ) و در خارج همچنين واقع شده است. با اين حال كسى نمى تواند ادعا كند كه اين احاديث ساختگى مى باشند و بعد از وقوع اين امور ساخته شده اند.

 

*   *   *

[9] ـ سوره انعام (6)، آيه 76.[10] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 123.

[11] ـ مدرك پيشين، ج 36، ص 286، ح 106.[12] ـ مدرك پيشين، ص 368، ح 233.

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

انتظار خورشيد  

مريم عقلايى - زينب عباسى

 

درديست انتظار كه درمان آن تويى                 اين درد تلخ بى تو مداوا نمى‏شود

 

سلام بر تو كه اميد آسمان‏هاى غريبى و پناه قلب‏هاى بى‏پناه!

 

از پشت پنجره‏هاى سوخته و آفتاب‏خورده به آن سوى كرانه‏هاى نيلگون خيره شده‏ام و به تو فكر مى‏كنم. تويى كه از هزاران عشق و اميد والاترى. تويى كه آموزگار دشتستان عشقى. تويى كه رمز رسيدن به اوج خدايى. تويى كه شهدى به شيرينى يك دعايى و دفترچه خاطرات صبايى. تويى كه بر زخم سرخ شقايق دوايى و بر آلاله دل شفايى. تويى كه تفسيرى از قامت سبزه‏هايى و تويى كه معشوقى و باصفايى. بى‏صبرانه در انتظارت نشسته‏ايم تا بيايى و با دستان ابراهيم‏گونه‏ات بتهاى زور و تزوير را در بتكده نوين بشرى درهم‏كوبى و ننگها و نيرنگها را از جامعه بزدايى. اى سفير ثانيه‏هاى عبور: بيا و سوار بر صاعقه‏ها، كوچه‏باغ ديده‏هايمان را چراغانى كن. بيا و به ما  بياموز كه چگونه فضاى دستانمان را پناه نسترن‏هاى غريب كنيم و به ما بياموز كه چگونه مرهم زخم‏هاى پرستو باشيم و دلمان را سنگ‏صبور بلبل كنيم. بيا و به ما بياموز كه چگونه تكه‏اى از سرزمين عشق را ميان گامهاى قنارى‏ها قسمت كنيم و چگونه با محبّت خانه بسازيم و يك اتاقش را به ياس‏هاى خوشبو دهيم. ما سرشار از حسّى غريبيم كه: خواهى آمد. تو كه آدينه‏اى سبزپوشى و مظهر امّيد نيلوفران خاكى.

 

گوش كن! گوش كن صداى العطش خاك را، كوير تشنه است. گوش كن صداى دلهاى خسته را، عاشقان منتظرند.

 

نگاه كن! نگاه كن و ببين كه ذوالجناح عدالت تنهاست. كجاست ذوالفقار كه هنوز هم دشمنان از برق نگاهش به خود مى‏پيچند. تو را به جان هر چه عاشق توست قسم! قدم بگذار روى كوچه‏هاى قلب ويرانمان. ما در حسرت ديدار چشمانت روبه پايانيم.

 

خدا  كند  كه  بدانى  چقدر  محتاج‏ست            نگاه  خسته  من  به  دعاى  چشمانت

 

چه مى‏شود كه صدايم كنى به لهجه موج           به لحن نقره‏اى و بى‏صداى چشمانت

 

برگرد و غيبتت را به پايان بر!

 

تا نيايى بغضِ فضا برطرف نمى‏شود. تو بى‏آنكه فكر غربت چشمان ما باشى، نمى‏دانيم چرا، تا كى، براى چه؟ ولى رفتى و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مى‏باريد!

 

و بعد از رفتنت تا حال آسمان چشمانمان خيس باران شد.

 

و بعد از رفتنت درياچه بغضى كرد.

 

«ما همه در انتظاريم، در انتظار فرجت».

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امام صادق (عليه السلام) و مذهب تشيّع

پرسش:

آيا امام جعفر صادق(عليه السلام) بنيان گزار مذهب تشيع است، يا تبيين و تشريح كننده آن؟

پاسخ:

امام صادق (عليه السلام) تفكر اصيل شيعى را ـ كه چه بسا افرادى از دوستان و محبّان اهل بيت(عليهم السلام) آن را چنانكه بايد نشناخته بودند ـ به همگان شناساند وى با تأسيس آن مدرسه بزرگ علمى مردم را با حقايق اسلام راستين ـ كه با پيروى از على (عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام)تحقق مى يابد ـ آشنا ساخت، در حالى كه در دوره هاى قبل از حضرت صادق (عليه السلام) زمينه گسترش معارف در حدى كه در عصر آن حضرت بود فراهم نشده بود.

 

اين بدان معنا نيست كه امام جعفر صادق (عليه السلام) بنيان گزار تفكر شيعى هستند، چون همان گونه كه پيش از اين يبان شد، تفكر شيعى در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به طور منسجم و مشخص بود و احاديث متواتر و ارشادات روشن گرانه نبى اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) كم و كيف آن را مشخص كرده بود و گذشت زمان و وقوع حوادث در تكميل آن هيچ گونه دخالتى نداشت، البته اين امور در تبليغ و ترويج و تنظيم آن در دوره هاى بعدى به ويژه در عصر امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) مؤثر بودند و حتى خود اين حوادث، حقانيت اين تفكر را در مقابل تفكر مخالفان هرچه بيشتر آشكار كرد.

 

يكى از علل پيروزى تفكر شيعى در مسأله امامت اين بود كه مردم در دوره حاكميت بنى اميه اعمال و رفتارهايى را از مدعيان جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مشاهده كردند كه با هيچ يك از احكام و اصول اسلامى همخوانى نداشت.

 

اين كار حتى سبب شورش مردم عليه آن ها در موارد مختلفى شد، گرچه اين شورش ها اغلب به واسطه توسل به زور شكست خورد و حكومت بنى اميه در ظاهر ادامه پيدا كرد، ولى در كل اين حوادث سبب شد كه زمينه رسوخ و گسترش تفكر شيعى در دل هاى مردم فراهم شود.

 

*   *   *

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

القاب امام دوازدهم

پرسش :

آيا زياد بودن لقب هاى امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به خاطر زيادى ويژگى هاى ذاتى و روحى و جسمى او است و يا اين امر ناشى از بزرگى كارهاى اصلاحى او مى باشد؟

پاسخ:

از روايات استفاده مى شود كه نام هاى مبارك امام دوازدهم (عليه السلام)عبارتند از: قائم، مهدى، غايب و حجت. به علاوه احاديث مختلف از آن حضرت با عناوينى چون: حجة الله، خليفة الله و القائم هم ياد شده است و علت زياد بودن لقب هاى آن حضرت همان دو جهتى است كه به آن اشاره شده است، البته در ميان اين القاب بعضى مشهورترند.

 

ممكن است اوضاع و احوال در يك زمان موجب توجه بيشتر مردم به يكى از اين لقب ها و يا صفات بشود و يا جنبه خاصى از مسأله بيشتر مطرح گردد، در نتيجه سخن رانان و نويسندگان و يا شاعران آن لقب يا جنبه خاص را بيشتر مورد توجه قرار دهند، نظير اسماء الحسنى خداوند متعال كه شرايط و احوال شخصى يا عمومى مردم موجب مى شود كه به يكى از آن اسم ها مثلا اسم «الشّافى» يا «السّلام» يا «الحافظ» يا «الرّازق» بيشتر توجه داشته باشند و خدا را با آن اسم بخوانند، اما اين بدان معنى نيست كه سائر اسماء الحسنى وجه تسميه ندارند.

 

بنابر اين هر يك از اسم ها و القاب امام زمان (عليه السلام) به يكى از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارند و از اغلب آن ها در رواياتى كه اصل مسأله امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده اند ياد شده است، يعنى آن حضرت حتى سال ها قبل از آن كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين نام ها و لقب ها مشهور بوده اند.

 

و در اين جهت كه امام دوازدهم همان حضرت مهدى و حضرت مهدى همان امام دوازدهم است، عالمان بزرگ اهل تسنن با شيعه موافقت دارند و از همين رو افرادى مثل ابو داود ـ مؤلف كتاب سنن ـ اخبار امامان دوازده گانه را در كتاب «المهدى» روايت كرده است كه در القاب آن حضرت، به موعود انبيا بودن و حَسَب و نَسَب او اشاره مى شود.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پرسش:

 

اختلاف در تاريخ ولادت حضرت مهدى صاحب الزمان (عليه السلام)كه به گفته بعضى مطابق با عدد حروف نور است ـ 256 ـ ولى بر حسب بعضى روايات در سال 255 هجرى واقع شده است اين چگونه قابل توجيه است؟ غيبت آن حضرت در چه سالى واقع شده است؟

پاسخ:

اختلاف در اين گونه امور به اصل موضوع ضرر نمى زند و شبهه اى پيش نمى آورد.

در تاريخ ولادت بيشتر رجال و شخصيت هاى تاريخى اين گونه اختلافات وجود دارد بلكه در خيلى از موارد تاريخ ولادت و وفات آن ها نامعلوم است.

 

اختلاف در تاريخ ولادت حضرت صاحب الامر(عليه السلام) از اختلافى كه در تاريخ ولادت بعضى از ائمه و شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وجود دارد كم تر است.

 

قول معتبر سال 255 هـ ، ق است كه فضل بن شاذان نيشابورى ـ كه از محدّثين بزرگ و هم زمان حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى باشد ـ روايت كرده است و واسطه او شخصيّتى مثل جناب «محمد بن على بن حمزة بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابى طالب» (عليهما السلام)است( [1] ).

 

و امّا غيبت حضرت صاحب الامر(عليه السلام) :

 

از همان موقع ولادت به طور متعارف همگان اذن تشرّف به زيارت ايشان را نداشتند و پدر بزرگوارشان فقط اصحاب و شيعيان خاص را از سعادت زيارت آن يگانه فرزند عزيز و «كلمة الله باقيه» بهره مند مى فرمودند، شروع غيبت صغرى كه آغاز دوره امامت آن حضرت هم بوده است در همان روز شهادت حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) يعنى سال دويست و شصت هجرى واقع شده است.

 

مطلبى كه در اين جا لازم به تذكر است اين كه: طرح مسأله غيبت امام در زمان وقوع آن براى شيعيان و معتقدان به امامت مسأله غير منتظره اى نبوده است، چون پيش از آن در روايات زيادى به آن اشاره شده بود و مردم مى دانستند كه حضرت صاحب الامر (عليه السلام)داراى دو غيبت است ـ غيبت كوتاه به نام صغرى و قصرى و غيبت طولانى به نام غيبت كبرى و طولى ـ .

 

خبر مفصل آن در كتاب ها و اصول شيعه كه قبل از ولادت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) تأليف شده بودند به طور كامل ذكر شده بود.

اتفاق نظر شيعه

 

در امامت حضرت صاحب الامر (عليه السلام)

 

بعد از رحلت امام حسن عسكرى (عليه السلام)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پرتوی شبح، جدیدترین بمب‌افکن بدون‌سرنشین
این اولین‌بار در تاریخ هواپیماهای اس.سی.ای است که میزبان پرنده دیگری غیر از شاتل‌ها شده‌اند. این سفر برای حمل جنگنده فانتوم-ری (پرتوی شبح) جهت آغاز پروازهای آزمایشی انجام شده است.

این عکس که چند روز پیش گرفته‌شده، یک جنگنده فانتوم-ری بی‌سرنشین را سوار بر یک بوئینگ 747 اصلاح‌شده ناسا که برای حمل شاتل‌ها تغییر‌کاربری داده شده، نشان می‌دهد.

به گزارش نیوساینتیست، این اولین‌بار در تاریخ 33 ساله هواپیماهای حامل شاتل یا به اختصار «اس.سی.ای» است که میزبان پرنده دیگری به جز شاتل‌ها شده اند. در خلال این پرواز 50 دقیقه‌ای سیستمهای اس.سی.ای توسط یک هواپیمای دیدبانی کنترل می‌شد تا سفر 2897 کیلومتری جنگنده فانتوم-ری به پایگاه هوایی ادواردز در کالیفرنیا با موفقیت به پایان برسد و این جنگنده برای انجام یک‌سری پروازهای آزمایشی با استفاده از توان خودش آماده شود.





این جنگنده همراه با بخش اتصال آن به شاتل که به صورت اختصاصی طراحی و ساخته‌شده روی هم 13608 کیلوگرم وزن دارد که به شکل قابل‌ملاحظه‌ای کمتر از وزن 99790 کیلوگرمی شاتل‌ها است.

سرعت کروز یا ثابت گشت‌زنی فانتوم-ری که به خوبی استتار خواهد شد، 988 کیلومتربرساعت خواهد بود. پرواز در ارتفاع عملیاتی 12,192 متری انجام خواهد شد. نیروی هوایی ظرف مدت 6 ماه و طی 10 مرحله آزمایش پرواز، فناوری‌های تازه‌ای را در این جنگنده بررسی خواهد کرد.



این جنگنده احتمالا می‌تواند مأموریتهای گوناگونی را از جمله جاسوسی، تجسس، شناسایی و هر عملیات دیگری که بتواند دفاع هوایی دشمن را در هم بشکند اجرا کند. از دیگر قابلیت‌های فانتوم-ری حمله الکترونیک، تعقیب و گریز و سوخت‌گیری هوایی خودکار عنوان شده است.

تیرماه گذشته نیز انگلستان جنگنده بمب‌افکن تارانیس را با توانایی‌هایی مشابه رونمایی کرد.
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 26 27 28 29 30 ... 56 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com