تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
گنجینه عکس ارزشی
و آدرس
www.antidajjal.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما و بعد از تایید مدیر
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
4- آیة259 سورة بقره در مورد«عزیر» است که روزی در مسیر خود به
دهکدة ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقف های واژگون و استخوان های پوسیده و
بدنهای ازهم گسیخته سکوت مرگ باری را به وجود آورده بود.
عزیر از الاغ پیاده شد
و زنبیل های انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیّه داد و
در بارة آن مردگان به اندیشه پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این
پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد می آیند و به صورت پیشین بر می گردند.
خداوند در این حال او را قبض روح کرد
و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال خداوند او را زنده کرد.چون عزیر زنده
شد تصور کرد که از خوابی گران بر خاسته است. پس به جستجوی الاغ و زنبیل ها و کوزة
آب پرداخت. فرشته ای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر؛ چه مدت در اینجا درنگ کرده
ای؟ گفت:یک روز و یا قسمتی از یک روز. فرشته گفت: تو صد سال در اینجا درنگ کرده
ای. در این صد سال طعام و نوشابه ات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه
استخوان هایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که خداوند چگونه آن را زنده می سازد.
عزیر تماشا می کرد و می
دید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت.
هنگامی که عزیر به شهر باز آمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم باور نکردند، پس
تورات را از حفظ خواند. آنگاه باور کردند، زیرا کسی جز او تورات را از حفظ
نداشت(27). از امیرمؤمنان(علیه السّلام) روایت شده که هنگامی که عزیر از خانه
بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر 50 ساله بود چون به خانه اش باز گشت او با همان
طراوت 50 ساله گی بود و پسرش 100 ساله بود(28).
داستان عزیر یکی از روشن ترین ادلّة
رجعت است که معصومین(علیهم السّلام) به آن استدلال نموده اند و دانشمندان شیعه در
طول چهارده قرن در کتابهای تفسیری و عقیدتی به آن استناد نموده اند.
مواردی از رجعت در عهد
امامان معصوم(علیهم السّلام) اتفاق افتاده که هفتاد مورد آن را محدّث بزرگوار
مرحوم شیخ حرّ عاملی گرد آورده است(29). فضل ابن شاذان از اصحاب امام رضا(علیه
السّلام) بیش از ده مورد از موارد رجعت در امّت اسلامی را از طریق اهل سنّت در
کتاب«ایضاح»خود نقل کرده است(30).
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و
سلّم) می فرماید: «آن چه در امّت های پیشین واقع شده، مو به مو در این امّت نیز
واقع خواهد شد»(31). از آنچه آوردیم نتیجه می گیریم:
1- رجعت در امّت های پیشین واقع شده
است.
2- آن چه در امّت های پیش واقع شود،
در امّت های اسلامی نیز واقع خواهد شد.
3- ده ها آیه از قرآن کریم از وقوع
رجعت در امّت اسلامی خبر داده است.
4- چند مورد در امّت اسلامی واقع شده
و هزاران مورد دیگر پس از قیام قائم(عج)واقع خواهد شد.
روی این بیان هر کس به قرآن و آورندة
آن ایمان داشته باشد راهی ندارد جز این که «رجعت» رانیز باور کند.
آیات دال بر رجعت
آیات متعددی بر اصل رجعت دلالت می
کند. مرحوم شیخ حرّ عاملی بیش از 60 آیه (32) و مرحوم طبرسی بیش از 70 آیه (33) را
بر رجعت تفسیر و منطبق نموده اند. مرحوم علِامه مجلسی بیش از 128 آیه از آیات قرآن
را آورده است که بر رجعت دلالت می کند و یا توسط ائمّة اهل بیت(علیهم السّلام) بر
رجعت استدلال و منطبق شده است.
این آیات به دو دسته
تقسیم می شوند:
1- آیاتی که بر وقوع رجعت در امّتهای
گذشته دلالت می کند،
2- آیاتی که از تحقّق رجعت درآینده
قبل از قیامت خبر می دهد.
قسم اوّل را در فصل قبلی توضیح دادیم
و اکنون به توضیح راجع به قسم دوم می پردازیم:
(روزى كه از هر ملتى فوجى از آنان كه
آيات ما را تكذيب مىكردندگرد مىآوريم و آنان را به صف برانند)(34).
«حشر» به معنای کوچ دادن، بیرون ساختن
از قرار گاه و ... به کار می رود.
مِن،در «مِن کُلِّ اُمَّهٍ» تبعیضیّه
و مِن «مِمَّن یُکَذِّبُ» بیانیّه است؛ یعنی از هر امّت، گروهی را محشور می کنیم
که آیات الهی را تکذیب می کردند. «بآیاتنا» مراد از آیات، مطلق آیات الهی است که
بر مبدأ و معاد دلالت میکند، از جملة آنها، انبیاء، امامان و کتب آسمانی است، یعنی
اینها از مصادیق آیات الهی که مورد انکار و تکذیب واقع شده است(35).
از مجموع این آیه چنین
استفاده می شود: روزی فرا می رسد که خداوند با قدرت بالغه و بی کران خود از هر
جمعیّتی گروهی را از جایگاهشان حرکت داده، به همین دنیا باز می گرداند و از هر
گونه آزادی عمل منع شده، مدتی برای دیدن مجازات دنیایی اعمالشان و مشاهدة گسترش
اقتدار مؤمنین نگه داشته می شوند.
بسيارى از بزرگان اين آيه را اشاره به
مساله رجعت و بازگشت گروهى از بدكاران و نيكوكاران به همين دنيا در آستانه رستاخيز
مىدانند، چرا كه اگر اشاره به خود رستاخيز و قيامت باشد، تعبير به« مِنْ كُلِّ
أُمَّةٍ فَوْجاً» (از هر جمعيتى، گروهى) صحيح نيست، زيرا در قيامت، همه محشور
مىشوند، چنان كه قرآن در آيه 47 سوره كهف مىگويد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ
نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً». (ما آنها را محشور مىكنيم و احدى را ترك نخواهم
گفت».
شاهد ديگر اين است كه قبل از اين آيه
سخن از نشانههاى رستاخيز در پايان اين جهان بود، در آيات آينده نيز به همين موضوع
اشاره مىشود، بنا بر اين بعيد به نظر مىرسد كه آيات قبل و بعد از حوادث پيش از
رستاخيز سخن گويد، اما آيه وسط از خود رستاخيز، هماهنگى آيات ايجاب مىكند كه همه
درباره حوادث قبل از قيامت باشد(36).
(و قريهاى را كه به
هلاكت رساندهايم محال است كه بازگشتى داشته باشند)(37).
«حرام»خبر برای مبتدای محذوف است و
«أنَّهُم لَا یَرجِعُون» در مقام برهان و دلیل است.
کیفیِت دلالت این آیه هم مثل آیة قبل
روشن است و غیر از رجعت، مصداق دیگری نمیتواند داشته باشد، زیرا رجوع و برگشت آنان
که به جرم گناهانشان هلاک و نابود شده اند، ممنوع و حرام اعلان شده است، معلوم است
که این رجوع و برگشت به قیامت نیست، زیرا برگشت و حشر قیامت، عمومی و همگانی است
چه در اثر عذاب هلاک شده و یا با مرگ طبیعی از دنیا رفته باشند. پس این که خداوند
بازگشت آنان را نفی میکند، یک باز گشت دیگری غیر از قیامت است که عدّه ای باز
میگردند امّا آنهایی که به واسطة عذاب الهی نابود شده اند بر نمیگردند چون نتیجة
دنیایی اعمالشان را دریافت کرده اند.
مرحوم قمی میفرماید:
این آیه از روشن ترین دلائل رجعت است، زیرا همة مسلمانان معتقد اند که تمام مردم
در قیامت بر می گردند، هلاک شده باشند یا نشده باشند. پس مراد از«لا یرجعون»رجعت
است که هلاک شدگان بر نمی گردند(38).
(ما پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگى
دنيا و در روز قيامت كه شاهدان براى شهادت بر پاى مىايستند، يارى مىكنيم)(39)
کیفیّت دلالت این آیه
بر رجعت مثل آیات قبل خیلی روشن است زیرا این وعدة الهی، در گذشته که محقق نشده
است، چون همة
انبیا به جز اندکی و همچنین مؤمنان اوصیا به دست دشمنان مظلومانه به شهادت رسیده و
بدون یاری از دنیا رفته اند«یحیی ها، ذکریا ها، حسین هاو.........»در طول تاریخ
مظلومانه به شهادت رسیده اند و هرگز یاری نشده اند در حالی که آیه میگوید: ما به
طور قطعی فرستادگان خود و مؤمنان را یاری میکنیم. بنابراین یا باید بگوییم: العیاذ
بالله خداوند خلف وعده کرده است در حالی که«إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ»
ویا بگوییم:این وعدة الهی در آینده محقق میشود. هیچ مسلمانی به فرض اوّل نمی تواند
ملتزم شود پس در آینده یاری میشوند و یاری شدن آنها مستلزم زنده شدن و رجعت انان
است.
امام صادق(علیه السّلام) فرمود: سوگند
به خداوند این آیه مربوط به رجعت است مگر نمی دانی که پیامبران زیادی در این دنیا
یاری نشده و به شهادت رسیده اند و ائمّه(علیهم السّلام) که مصداق کامل «الَّذِینَ
آمَنُوا» هستند بدون یاری به شهادت رسیده و نصرت وعده داده شده شامل حالشان نشده
است. پس این نصرت الهی در ایّام رجعت محقق می شود(40).
(مىگويند: اى پروردگار
ما، ما را دو بار ميرانيدى و دو بار زنده ساختى و ما به گناهانمان اعتراف
كردهايم. آيا بيرونشدن را راهى هست؟)(41).
این آیه در بارة اهل کفر در رستاخیز
است و بیان قول ایشان میباشد علی ابن ابراهیم از امام صادق و امام باقر(علیهما
السّلام) روایت کرده است که فرمودند این آیه در رجعت است و مخصوص طایفه ای است که
پس از مردن زنده میشوند و باز گشت می کنند آنگاه میمیرند و در قیامت زنده می
شوند(42).
پاسخ به شبهات
گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در
كتب خود بررسى كردهاند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آوردهاند كه موجب دودلى و
ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى
مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين
اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مىكنند، پاسخ خواهند داد. و ما در
اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مىشويم كه از خصوصيات خود رجعت است.
1- رجعت بازگشت از
فعلیت به قوه است.
بعضى در مقام ابطال رجعت از راه دليل
عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفتهاند: مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت
پروردگار هرگز بر هيچ زندهاى عارض نمىشود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد
كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و
چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوهاش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا
برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت
يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال.
پاسخ: چيزى كه از قوه به فعليت در آمده،
ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث
ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض
او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه
برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى
از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم
هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از
دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و
فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط
باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ
داراى آن استعداد مىشود، و دوباره به دنيا بر مىگردد، كه آن كمال را به دست
آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم
محال نيست(43) .
2- رجعت با تناسخ چه
تفاوتی دارد؟
مىگويند: عقيده تناسخ از نظريات برخى
مكاتب و مذاهب غير الهى بوده و هيچ يك از فرق اسلامى اين عقيده را نپذيرفتهاند و
از نظر فلسفى نيز اين عقيده كاملاً رد شده است. حال آيا اعتقاد به رجعت، نوعى
اعتقاد به تناسخ نيست؟
پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت
پىريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا
مىدانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر
دورهاى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس
از مرگ بار ديگر به دنيا باز مىگردد(در غالب و بدن دیگری)، و اين بازگشت مبتنى بر
كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده،
دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مىكند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده،
گرفتار حزن و اندوه مىگردد».
و امّا کسی که در رجعت شبهه وارد
میکند که رجعت از قبیل تناسخ و باطل است، فرقی بین معنای تناسخ و معاد جسمانی و
رجعت که از نوع معاد جسمانی است نمی گذارد. همانا تناسخ انتقال نفس از بدنی به
بدنی دیگر است که منفصل از بدن اوّلی است، در حالی که معاد جسمانی این گونه نمی
باشد و معنایش رجوع به خود همان بدن اوّلی است. حال اینکه اگر رجعت تناسخ باشد
زنده کردن اموات به دست عیسی(علیه السّلام) هم تناسخ است، و همچنین بعث و معاد
جسمانی هم تناسخ است(44). در حالی که معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند،
بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت
دورههاى آفرينش گفتگو نمىكنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى
قطعى مىشناسند.
3- اگر رجعت کنندگان
توبه کنند؟
مىگويند: شكى نيست كه افراد رجعت
كننده از دو گروه تشكيل مىشوند. گروه اول آنانكه دوران حيات خود را همراه با
ايمان و تقوا سپرى كردهاند و گروه دوم كسانى كه جز ناپاكى و پليدى كار ديگرى از
ايشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم كه جريانها را در برزخ از نزديك
مشاهد كرده و حقايق بر آنها آشكار شده است، پس از بازگشت به اين جهان راه توبه را
پيش خواهند گرفت. حال بايد ديد كه آيا توبه چنين افرادى پذيرفته مىشود يا نه؟ اگر
پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حكمت الهى است، زيرا دوران زندگى دنيائى ايشان به
سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعيين شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر اين
افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذيرش توبه گنهكاران تحقق نيافته است .
اين اشكال را به دو
گونه مىتوان پاسخ داد:
پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته
نمىشود،زيرا توبهاى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت
پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.
توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب
گناه مىشوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مىزنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان
شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى
- آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مىشود و نشانههاى مرگ رخ
مىنمايد- انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته
نخواهد شد. قرآن مىفرمايد:«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ
يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ
يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًاوَ لَيْسَتِ
التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ
الْمَوْتُ قَالَ إِنىِّ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ
كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا»
(جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است
كه به نادانى مرتكب كارى زشت مىشوند و زود توبه مىكنند. خدا توبه اينان را
مىپذيرد و خدا دانا و حكيم است.توبه كسانى كه كارهاى زشت مىكنند و چون مرگشان
فرا مىرسد مىگويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته
نخواهد شد. براى اينان عذابى دردآور مهيا كردهايم)(45).
شیخ مفید در این مورد
می گوید: خداوند وقتی
در زمان رجعت، کافران را برای انتقام کشیدن به دنیا باز می گرداند، توبة ایشان را
قبول نمی کند؛چنان که توبة فرعون را در حال غرق شدن قبول نکرد، با این که قرآن می
فرماید:
(فرعون)گفت: ایمان آوردم که هیچ
معبودی جز آن که فرزندان اسرائیل به گرویده اند نیست و من از تسلیم شدگانم. و
خداوند هم در جواب فرمود: اکنون؟ (توبة تو قبول نیست) در حالی که پیش از این
نافرمانی می کردی و از تبهکاران بودی. بنا بر این توبة او سودی نبخشید و چنین است
حال کفّار رجعت کننئه؛ چرا که این شبیه توبة اضطراری است و از روی میل نیست. علاوه
بر این حکمی که برای مجرم ثابت شد برای همیشه مانع قبول توبه است(46).
پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و
تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمىكنند.
توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيتها
موجب عبرت بسيارى از انسانها مىشود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز
مىدارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حقپذير كسانى نيز يافت مىشوند كه
عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى
خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح
و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد،
ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان
آلوده كردهاند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده
واقعيتها توبه نمىكنند. قرآن اين حقيقت شگفتانگيز را براى ما چنين بيان مىكند:«
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلىَ النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَ
لَا نُكَذِّبَ بَِايَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ المُْؤْمِنِينَ بَلْ بَدَا
لهَُم مَّا كاَنُواْ يخُْفُونَ مِن قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا
نهُُواْ عَنْهُ وَ إِنهَُّمْ لَكَاذِبُون»
(اگر آنها را در آن روز كه در برابر
آتش نگاهشان داشتهاند بنگرى، مىگويند: اى كاش ما را باز گردانند تا آيات
پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مؤمنان باشيم. نه، آنچه را كه از اين پيش پوشيده
مىداشتند اكنون برايشان آشكار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به
همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مىگردند. اينان دروغگويانند)(47).
بنابراين نمىتوان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق
جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد
گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى
پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه
وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مىتوان گفت كه اينگونه افراد، بعد از
بازگشت نيز همان روش را پيش مىگيرند و همان عقيده باطل را ادامه مىدهند.
4- رجعت بر خلاف سنت
عمومی الهی است
مىگويند: سنت الهى در جهان آفرينش
اين است كه انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش يابند آنگاه ديده به جهان
گشوده، پس از عمرى كوتاه يا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار ديگر در روز رستاخيز
همگان براى پاداش و كيفر زنده شوند. در اين صورت، حيات دوباره قبل از قيامت بر
خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.
پاسخ اين است كه: این نظام مشهود در
عالم دنیا، تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللی که در این جهان، بر اساس تجربه،
شناخته می شوند اسباب و علل انحصاری نیستند و شاهدش این است که در همین جهان،
پدیده های حیاتی خارق العادّه ای مانند زنده شدن بعضی از حیوانات و انسانها رخ
داده است(48). ودر حالی که اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلفناپذير
در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونهاى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به
گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد
ازمردن به همين جهان بازگشته و رفتهاند. بنابراين نمىتوان اين مسأله را يك سنت
صددرصد كلى تخلفناپذير الهى دانست.
رجعت امام حسین(علیه
السّلام) در روزگار ظهور قائم (عج)
نخستین رجعت کننده در روزگار ظهور
حضرت ولی عصر(عج)، حضرت امام حسین(علیه السّلام) است. امام صادق(علیه السّلام) می
فرماید: نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود و به روی زمین رجعت می کند، حسین
بن علی است و به قدری حکومت می کند که از کثرت سن ابروهایش روی دیدگانش می
ریزد(49). رجعت امام حسین در روزگار ظهور قائم یکی دیگر از اصول مسلم و قطعی که
شیعه بدان معتقد است این است که امام را امام غسل می دهد این برگرفته از حدیث
امام رضا(علیه السّلام) است که می فرماید: امام را جز امام غسل نمی دهد(50).
بنابراین باید یکی از امامان رجعت نموده مراسم تغسیل و خاکسپاری امام عصر(عج) را
بر عهده بگیرد که طبق روایات رسیده امام حسین(علیه السّلام) این مهم را انجام می
دهند.در تفسیر عیاشی ذیل آیه شریفه« ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ
عَلَيهِْمْ وَ أَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثرََ
نَفِيرًا»(اسراء6)
از امام صادق نقل شده
است: مقصود از زنده شدن دوباره امام حسین(علیه السّلام) و هفتاد نفر از اصحابش در
عصر امام زمان(عج)است،
در حالی که کلاه خودهای طلایی بر سر دارند و به مردم، رجعت و زنده شدن دوبارة
حضرت حسین(علیه السّلام) را اطلاع می دهند تا مومنان به شک و شبهه نیفتند و این
در حالی است که حضرت مهدی(عج)در میان مردم است.هنگامی که همه مومنان، امام
حسین(علیه السّلام) را شناختند و تایید کردند که او حسین(علیه السّلام) است، مرگ
حضرت مهدی(عج)، فرا خواهد رسید و دیده از جهان فرو می بندد. آنگاه امام حسین(علیه
السّلام) وی را غسل و کفن و حنوط می کند و به خاک می سپارد که هرگز امام را جز
امام غسل نمی دهد(51). پس از شهادت امام زمان و تدفین ایشان، امام حسین(علیه
السّلام) عهده دار حکومت جهانی ایشان می شوند و به قدری حکومت می کنند که گفته
شده است، از کثرت سن ابروهایش روی دیدگان مبارکش را می پوشاند تا اینکه روز قیامت
و رستاخیز فرا رسد
دعا برای رجعت
چگونه می شود که هر یک از ما جزو رجعت
کنندگان باشیم؟ آیا راهی برای آن وجود دارد. به عبارت دیگر آیا رجعت کنندگان از
پسش تعیین شده اند و دیگران نمی توانند رجعتی داشته باشند و یا علاوه بر کسانی که
رجعت خواهند کرد، مؤمنان دیگر می توانند جزو رجعت کنندگان یاشند؟
از برخی ادعیه استفاده می شود که
انسانهای مؤمن و متّقی که دعای عهد را چهل صبح بخوانند اگر پیش از ظهور امام عصر
(عج) از دنیا بروند، جزو رجعت کنندگان خواهند بود. در قسمتی از این دعا چنین می
خوانیم:
در میان عقاید مسلمانان عقاید پیروان
اهل بیت (علیهم السّلام) که بر گرفته از دو منبع اصیل اسلام و دو امانت گران سنگ
رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است از ویژگی خاص و حساسیت ویژه ای
برخوردار است زیرا تجربه ی گذشتگان به خوبی نشان داد:
تنها عقیده ای که می تواند جلوی
اقتدار طلبی و سلطه جویی استعمار گران را گرفته و توده های میلیونی مسلمانان را در
مقابل آن ها بسیج کند،همین عقیده ی نجات بخش است. لذا دشمنان اسلام ناب محمدی
(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تمام نیرو، اعتقادات پیروان اهل بیت (علیهم
السّلام) به خصوص مفاهیم امید بخش و حرکت آفرین را مورد هجوم قرار داده، تا این که
آن را از بین ببرند و یا آن را خالی ازحقیقت،بی محتوا و غیر معقول ارائه دهند.
رجعت یکی از عقاید حیات
بخش است که همزمان با ظهور عدالت گستر جهان،حضرت مهدی(علیه السّلام) آغاز می شود. این عقیده ی نورانی به منتظران ظهور
آن حضرت،آرامش بخشیده ،از سقوط و خود باختگی جلوگیری نموده،به تلاش و کوشش برای
زمینه سازی حکومت جهانی و بر چیده شدن ظلم و فساد وا می دارد.(1) زیرا با این
عقیده، هرگز از درک محضر آن حضرت و شرکت در تشکیل حکومت جهانی نا امید نمی شود(2).
در میان اعتقادات نجات بخش پیروان اهل
بیت(علیهم السّلام) ،بعد از اعتقاد به امامت،شاید هیچ عقیده ای به حد رجعت مورد
غضب و نفرت پیروان خلفا واقع نشده باشد. ویکی ازمعیارهای جرح و تعدیل،عدالت وفسق
را ایمان و عدم ایمان به رجعت می دانند. اگر کسی عقیده به رجعت داشته باشد، هرگز
از او روایت نقل نمی کنند(3)، بلکه ان را کذاب و مستحق انواع عذاب های دنیایی و
آخرتی می دانند.
حال هدف از ارائه این مجموعه تبیین و
تعریف و رفع شبهاتی پیرامون این اعتقاد شیعه می باشد،سپس مواردی از قرآن که دلالت
بر رجعت دارند می آوریم و بعد به دلایل عقلی رجعت می پردازیم همراه با سؤالات و
شبهاتی که پیرامون آن هست. امید است که در راه تحقّق این اهداف موفق بوده باشیم.
مفهوم رجعت
رجعت در لغت به معناى «بازگشت» بكار
مى رود، و در اصطلاح به بازگرداندن گروهى از مردگان توسط خداوند به اين جهان به
همان گونه ای که قبلاً بوده اند گفته میشود و بدینوسیله گروهی را عزیز میدارد و
گروهی را ذلیل و حق و باطل و ظالم و مظلوم را از هم جدا میکند که این واقعه همزمان
باقيام جهانی حضرت مهدى (علیه السّلام) می باشد، و طبعاً بازگشت اين گروه قبل از
فرا رسيدن رستاخيز خواهد بود. روى اين اصل گاهى از رجعت در شمار رويدادهاى قبل از
قيامت ياد مى شود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذكور مى گردد.
ولى بايد دانست كه مسأله رجعت از ديدگاه شيعه رويدادى است مستقل از دو موضوع ياد
شده (قيامت - و ظهور حضرت مهدى«عج»)، اگر چه بين هر سه موضوع پيوند زمانى برقرار
است .
رجعت فقط بر ظهور رسول
خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، امیر المؤمنین(علیه السّلام) و ائمۀ
دین(علیهم السّلام) و زنده شدن کسانی است که یا درجه ایمان آنها زیاد است و یا به
غایت فساد رسیده اند و پس از رجعت دوباره میمیرند و بعد از آن مهشور میشوند و به
آن ثواب و عقابی که مستحقش هستند می رسند.(4) همانگونه که خداوند در قران کریم میفرماید: «
قَالُواْ رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَينْ ِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَينْ ِ
فَاعْترََفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلىَ خُرُوجٍ مِّن سَبِيل » (5)(مى گويند:
اى پروردگار ما، ما را دو بار ميرانيدى و دو بار زنده ساختى و ما به گناهانمان
اعتراف كرده ايم. آيا بيرون شدن را راهى هست؟) .
گروهى از اماميه آيات و اخبار رجعت را
تأويل برده اند به اينكه مراد بازگشت دولت و امر و نهى است نه بازگشت اشخاص و زنده
شدن مردگان. اينان اخبار رجعت را تأويل برده اند به گمان اينكه رجعت با تكليف
منافات دارد.
اما اين مطلب صحيح نيست. زيرا رجعت از
كسى سلب اختيار نميكند و چنين نيست كه افراد را به انجام واجبات و ترك محرمات
مجبور سازد. همانطورى كه با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شكافته شدن دريا و اژدها شدن
عصا و ... تكليف محال نيست. با رجعت هم تكليف محال نيست.
بدان رجعت، سرّی از
اسرار الهی و معتقد شدن به آن،ثمرة ایمان به غیب است که در فرقان حمید مدح آن شده و مراد
از آن؛چنان که دانستی رجوع رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)،ائمّة
معصومین(علیهم السّلام) ،دوستان و دشمنان آنها از کسانی است که مؤمن محض یا کافر
صرف باشند،به شرط آن که آن کافر از اشخاصی نباشد که خداوند او را در دنیا به عذاب
هلاک نموده باشد،زیرا کسی که در دنیا به عذاب الهی هلاک شده،به صریح آیة«وَ
حَرَامٌ عَلىَ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا
يَرْجِعُون »(6) به دنیا رجوع نخواهند کرد.
چنان که قمی (7) در تفسیر این آیه از
حضرت باقر و صادق(علیه السّلام) روایت نموده که فرمودند:هر اهل قریه ای که خداوند
آنها را در دنیا به عذاب هلاک نموده،به دنیا رجوع نخواهند کرد،مگر این که برای
ایشان قصاص باشد،مثل این که به ظلم کشته شده باشند و ماحضین در ایمان و کفر
نباشند،زیرا در این صورت آنان با قاتلین خود به دنیا رجوع نموده،آنها را به قتل
رسانده،بعد از قصاص،مدت سی ماه در دنیا زندگی کرده اند،سپس همة آنها در یک شب می
میرند.
محدث گرانقدر شیعی شیخ حر عاملی می
فرماید:
«مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگی
بعد از مرگ و پیش از قیامت است، وهمین معنی است که از لفظ رجعت به ذهن خطور میکند
و دانشمندان بر آن تصریح کرده اند».(8)
فقيه و متكلم تواناى شيعى شيخ مفيد مى
فرمايد:
«خداوند شمارى از امت
محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) را بعد از مرگشان و پيش از برپائى قيامت بر مى
انگيزد، و اين از اختصاصات مذهب آل محمد عليهم السلام مى باشد و قرآن بر درستى آن
گواهى مى دهد».(9)
علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل
روايات فراوان و ذكر اقوال بزرگان درباره رجعت مى نويسد:
«از ديدگاه ما شيعيان رجعت به گروهى
از مؤمنان راستين و كافران فرو رفته در گرداب كفر والحاد اختصاص دارد و كسى غير از
اين دو گروه به دنيا باز نخواهد گشت»(10).
شيخ حر عاملى نيز كه از بزرگترين
محدثان قرن دهم هجرى بوده و كتاب پربار «وسايل الشيعه» را در احاديث فقهى فراهم
آورده است، روايات رجعت را فزون از شمار دانسته و قائل به تواتر معنوى اخبار وارده
مى باشد(11).
شیعیان به پیروی از فرموده پیامبر(صلی
الله علیه و آله و سلّم) وبا رجوع به عترت نبوی بر این عقیده اند که پیش از تحقق
قیامت کبری رویدادی خاص در جهان به وقوع می پیوندد به نام رجعت،که گاهی از آن به
قیامت صغری تعبیر می کنند. علّامه طباطبائی در اللمیزان می فرماید(12): «روز رجعت
خود يكى از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمى رسد، چون
در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر
اثرى از شر و فساد نمى ماند و باز بهمين جهت روز ظهور مهدى ع هم معلق به روز رجعت
شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى شود، هر چند كه باز ظهور حق در
آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است».
در زمان رجعت وضعیّت
عالم تغییر پیدا میکند و به گونه ای میشود ما بین دنیا و آخرت یعنی از عالم ماده
لطیف تر و از قیامت کثیف تر و دلیل بر این مطلب این است که طبق روایات وارده ازاهل
بیت(علیهم السّلام) در زمان ظهور حضرت مهدی (عج)، اشخاص هر کدام قوّة چهل مرد را دارند و چهار
فرسخ در چهار فرسخ صوت همدیگر را می شنوند و شرق و غرب همدیگر را می بینند.
نا
گفته نماند، این چنین نمی باشد که از دیدگاه عقاید شیعی اصل رجعت از اصول دین بوده
و هم پایة اعتقاد به توحید،نبوت و معاد می باشد و اعتقاد ما به آن فقط تابع آثار
صحیحة واردة از اهل بیت(علیهم السّلام) می باشد که معتقد به عصمتشان از کذب هستیم
و رجعت بسان بسیاری از ضروریّات دینی یا رویدادهای تاریخی انکار نا پذیر، از
مسلمات قطعی محسوب می گردد.
علت و هدف رجعت
یکی از مباحث مربوط به رجعت ،چرایی و
فلسفة آن است و این که هدف از بر انگیختن مؤمنان خالص و کافران بد طینت در این
دنیا چیست؟ دو هدف برای این رستاخیز کوچک مطرح است، یکی تکامل و شقاوت بیشتر،دیگری
نصرت دین و حکومت عدل جهانی.
اوج تکامل و شقاوت
چون مؤمنان واقعی در مسیر تکامل معنوی
با موانعی در زندگی روبرو بوده اند، تکامل آنان ناتمام مانده است چرا که در پرتو
دولت کریمه و عدالت زندگی نکرده اند و در زندگی اجتماعی پیوسته با جبّاران و
ستمگران روبرو بوده اند و لذا در بعد تکامل اجتماعی دچار کمبودها و نواقصی شده
اند.پس حکمت الهی اقتضا میکند که با رجعت و بازگشت به دنیا آخرین مسیر تکامل خویش
را طی کنند.
مؤمنان واقعی که پیوسته در زندگی فردی
خویش از هیچ عمل صالحی کوتاهی نکرده اند، در روز رجعت با مشاهدة مجازات ستمگران و
نظارة تشکیل حکومت صالحان بر روی زمین و نصرت دین خدا به اوج تکامل نائل می شوند
در مقابل منافقان و جبّاران تاریخ که از هیچ جنایتی بر بشریّت فرو گذاری نمی کردند
به دنیا بر می گردند تا به بخشی از مجازات های خویش برسند و در دادگاه بشریّت یه
سزای اعمال ننگین خود نائل شوند. در نتیجه بازگشت این دو گروه به جهان پس از مرگ
درسی از عظمت الهی است که مردم با مشاهدة آن می توانند به اوج تکامل معنوی نائل
گردند.
نصرت دین و حکومت عدل
جهانی
از آیات و روایات متعدد چنین به دست
می آید که قبل از قیامت ،دین اسلام بر همة ادیان و مکاتب بشری غلبه پیدا می کند و
مردم خسته از پندارهای بشری به زلال معرفت الهی نائل میشوند و از سوی دیگر حاکمیّت
سیاسی اجتماعی دنیا به دست مسلمانان به رهبری حضرت حجّت(علیه السّلام) خواهد
افتاد. بر این اساس یکی از اهداف رجعت برخی انسانها به دنیا،نصرت و یاری دین اسلام
و کمک برای تشکیل حکومت دینی فراگیر بر دنیا خواهد بود. برخی روایات مسألة فراگیر
شدن دین اسلام و غلبةآن بر سایر ادیان همزمان با رجعت دانسته اند،چنانچه امام
باقر(علیه السّلام) ،در تفسیر آیة شریفه:«هُوَ الَّذِی أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی
وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ».
(او کسی است که پیامبر خود را برای هدایت مردم فرستاد، با دینی درست و بر حق، تا
او را بر همة دینها پیروز گرداند،هر چند مشرکان را خوش نیاید)(13).
میفرماید: «یُظهِرُهُ اللهُ عَزَّ وَ
جَلَّ فِی الرَّجعَهِ»(14).(خداوند دین حق را در رجعت بر سایر ادیان غلبه و برتری
میدهد).و در روایت دیگری آمده است که:«اِنَّ رَسُولَ اللهِ اِذَا رَجَعَ آمَنَ بِه
النّاسُ کُلُّهُم».(هنگامی که رسول خدا رجعت میکند همة مردم به او ایمان می
آورند).
در هنگام رجعت ،با بازگشت پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرقه های مختلف اسلامی به وحدت واقعی میرسند و
اسلام در چهرة واقعی خودش یعنی شیعه متجلّی خواهد شد ،و علاوه بر این وحدت درونی
اسلام ، با نزول حضرت عیسی(علیه السّلام) به زمین و اقتدا به نماز امام عصر(علیه
السّلام) مسیحیّت تحریف شده کنار رفته و پیروان آن پیامبر خدا از اسلام واقعی
تبعیّت خواهند کرد، بدین شکل دین اسلام بر همة ادیان دیگر غلبه و توفق پیدا خواهد
کرد.
دلیل عقلی رجعت
پیش از آنکه به دلائل قرآنی رجعت
بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده ای را از نظر فلسفی و علمی بررسی می کنیم و
دلائل عقلی آن را بررسی مینمائیم آنگاه به سراغ قرآن می رویم:
اینکه:عقل هیچ گونه مانعی برای زنده
شدن مردگان پس از مرگ تصور نمی کند و امکان آن را کاملاً درک می کند، زیرا اگر
مانعی تصور شود، یا در فاعلیّت فاعل است و یا در قابلیّت قابل، یعنی یا خداوند
قدرت بر زنده کردن مردگان را ندارد و یا این که بدن و روح انسان قابلیّت زنده شدن
را نداشته باشد؟ در حالی که خداوند در قرآن کریم به آن اشاره کرده است و می
فرماید:« أَيحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَهُ بَلىَ
قَادِرِينَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ»(15)پس اگر چنین تصور شود که رجعت محقق
نمی شود، سر از شرک و یا انکار سؤال قبر ، عالم برزخ ، معاد جسمانی و.... می شود.
لذا مرحوم سیّد مرتضی
می فرماید: آنچه که شیعه از رجعت معتقد است هیچ اختلافی بین مسلمین بلکه موحّدین
نیست(16).
و اینکه:روشن است که حیات بخشیدن خدا
به اشیاء بر دو قسم است ، گاه خداوند از هیچ و عدم موجود زنده ای خلق می کند یعنی
بدون اینکه هیچ سابقه ای داشته باشد مثل خلقت اولیّة انسان وهر موجود دیگری، و گاه
اجزاء و عناصر پراکندة یک موجود را جمع کرده و حیات مجدد عطا میفرماید و به تعبیر
دیگر خلقت به نحو جعل بسیط است و گاه به نحو جعل مرکب. و وقتی خلقت به نحو اول ممکن
باشد خلقت بخشیدن به نحو دوم (جعل مرکب) به مراتب سهل تر و قابل قبول تر است
همانگونه که خداوند تعالی در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: « وَ هُوَ
الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ
الْمَثَلُ الْأَعْلىَ فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ
هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم »(17).
واینکه:عقل نظری
اکتسابی صحیح حکم می کند که به مقتضای حکمت خداوندی و عدل الهی بعید است خداوند
حقوق بندگان خود را اعطا ننماید و حق هر ذی حق را به مستحق نرساند،بدیهی است فواید رجعت،برای اخذ حقوق
مستحقّین است که هر گاه کسی مظلوم شد،رجعت نماید تا حق خود را از ظالم بگیرد و هر
گاه استحقاق قصاص داشت قصاص کند. پس به ناچار این سلطنت حقوقی مخلوق باید در دنیا
باشد،نه قیامت کبری،زیرا زمام امر قیامت با خداوند است ، مؤاخذة آن روز از خصائص
ذات ربوبی است و هیچ بنده ای سلطنت بر مؤاخذه ندارد.
پس لاعلاج یک موضع باید معیّن شود
برای این که حقوق مظلومین را اعطا نماید و حقوق هر که را به او برساند و الّا با
عدالت و حکمت خلقت منافی دارد. بالبداهت حقوق مظلومین در دنیای اوّلی اعطا نشده
چون کثیری از مظلومین در حال مظلومیّت از دنیا رفته اند چگونه خداوند حقوق آنها را
اعطا نموده و بر مظلوم سلطنت داده؟ لابد برای خداوند باید محلّی برای اعطای حقوق
مستحقّین باشد، وآن در روز آخرت نخواهد بود ،چون آن روز روز سلطنت خداوند میباشد و
در دنیای اوّلی هم که نشد،پس باید یک مر حله ای وجود داشته باشد تا در آن مرحله
این این امر محقق شود(18).
البته به این دلیل
اشکالی وارد است و آن این است که اگر حکمت و عدل الهی اقتضای رجعت را دارد پس
تکلیف آنان که در کفر و ایمان به درجة بالا نرسیده اند چه می شود؟
باید دانست که مسألة رجعت به جهان
مادی با مسألة حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو
پدیدة همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع می
پیوندد، امّا در قیامت همة انسانها بر انگیخته شده و زندگی ابدی خود را آغاز می
کنند.
حال ممکن است که سؤال
شود پس چرا با این حال مسألة رجعت این قدر در اذهان مردم غریب است؟
و باید در جواب بگوئیم : سبب غریب
بودن رجعت فقط این است که ،در آن چه ما از زندگی دنیا شناخته ایم رجعت یک امر غیر
معهود است(19). پس بنابراین کسی که امکان حیات مجدد در روز رستاخیز را پذیرفته
است، باید رجعت را که زندگی دوباره به این جهان است ممکن بداند. و از آنجا که روی
سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود میدانند،
به ناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.
نمونه رجعت در امم
گذشته
«ان ادل الدلیل علی امکان شیء ؛
وقوعه»، بهترین دلیل برای اثبات یک امر ،وقوع آن در خارج است و چه در قبل از اسلام
و چه در اسلام شاهد وقوع موارد کثیری از رجعت هستیم مواردی که یه نص صحیح تاریخی
برای همة ادیان و فرقه ها ثابت است و شاید کسی اختلافی در آن نداشته باشد ،حتی اهل
سنّت که پرچمدار مخالفت با رجعت هستند وقوع این موارد را مسلّم میدانند. اکنون به
چند مورد از نمو نه های رجعت که به وقوع پیوسته است، می پردازیم.
1- « ثمُ َّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ
مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون » ؛ (و شما را پس از مردن زنده ساختيم، شايد
سپاسگزار شويد)(20).
این آیه در مورد هفتاد
نفر از بر گزیدگان قوم حصرت موسی(علیه السّلام) است که حضرت موسی آنها را از میان
قوم خود بر گزید و با خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمه اش با خدا و گرفتن
الواح از جانب خدا شاهد باشند ،و در نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح از جانب خدا را تکذیب نکنند.
چون به «طور» رسیدند و مکالمة حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند ،گفتند:«ای موسی،
ما به تو ایمان نمی آوریم مگر این که خداوند را آشکارا به ما بنمایانی»، هر چه
حضرت موسی آنها را از این خواستة جاهلانه منع کرد، آنها بر خواهش خود اصرار
ورزیدند تا سر انجام صاعقه آمد و همة آنها را نابود کرد.
حضرت موسی(علیه السّلام) عرضه داشت
بار پروردگارا؛ اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قومم بروم؟ آنها
مرا به قتل متّهم خواهند کرد. خداوند بر او منّت نهاد وآنها را زنده کرد و همراه
موسی به سوی خانه و کاشانة خود باز گشتند. در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ
اختلافی نیست و صریح قرآن است که انها در اثر صاعقه جان سپردند و به درخواست حضرت
موسی از نو زنده شدند و معنای رجعت چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست.
در این آیه قرآن کریم
تعبیر مرگ رابه کار برده تا تصور نشود که آنها مثلاً به خواب رفته بودند و یا غشّ
کرده بودند، بلکه صریحاً می فرماید:«شما را پس از مرگتان بر انگیختیم».
عبد الله ابن ابی بکر یشکری به خدمت
امیر مؤمنان(علیه السّلام) عرض کرد گروهی از اصحاب شما خیال میکنند که پس از مرگ
یک بار دیگر زنده شده به این جهان باز میگردند. امیر مؤمنان به استناد آیاتی از
قرآن کریم ، در مورد رجعت استدلال نمودند و در پایان فرمودند:این هفتاد نفر
برگزیدگان حضرت موسی پس از مرگ زنده شدند و به خانه های خود باز گشتند ، آنگاه
مدّتی زندگی کردند،غذا خوردند،ازدواج کردند،صاحب اولاد شدند و پس از فرا رسیدن
اجلشان از دنیا رفتند(21).
(و به ياد آريد آن
هنگام را كه كسى را كشتيد و بر يكديگر بهتان زديد و پيكار درگرفتيد و خدا آنچه را
كه پنهان مى كرديد آشكار ساخت .سپس گفتيم: پاره اى از آن را بر آن كشته بزنيد. خدا
مردگان را اينچنين زنده مى سازد، و نشانه هاى قدرت خويش را اينچنين به شما مى
نماياند، باشد كه به عقل دريابيد)(22).
این آیات در پیرامون حادثة قبلی است
که در بنی اسرائیل روی داد و به امر خدا گاوی ذبح گردید و قسمتی از بدن گاو زده شد
و مقتول زنده شد و قاتل خود را معرّفی کرد. داستان از این قرار است: در میان بنی
اسرائیل پیر مردی بود که ثروتی سرشار و نعمتی بی شمار و پسری یگانه داشت که پس از
مرگ پدر همة آن ثروت به او منتقل میشد، ولی عمو زادگانش که تهی دست بودند بر او
حسد کردند و او را به قتل رسانیدند و جسدش را در محلّة قومی دیگر انداختند و تهمت
قتل را به آنها بستند و به خون خواهی برخاستند. اختلاف شدیدی پدید آمد و کار پیکار
به محضر حضرت موسی(علیه السّلام) کشیده شد تا در میان آنها داوری کند.
حضرت موسی به وحی خدا
فرمود تا مادّه گاوی ذبح کنند و زبان آن گاو را بر تن مقتول بزنند تا زنده گردد و
قاتل خود را معرفّی کند. هر گاه مادّه ای را که ذبح می کردند کفایت میکرد، ولی با پرسش های بی جا کار خود را
دشوار ساختند و در هر بار نشانه هایی گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق
نمود که از آن کودکی یتیم بود. به ناگزیر آن را به قیمت گزافی خریدند و سر بریدند
و قسمتی از بدن گاو را به بدن مقتول زدند، او با قدرت الهی زنده شد و گفت: ای
پیامبر خدا مرا پسر عمویم به قتل رسانیده است، نه آنها که به قتل متّهم شده اند.
حضرت موسی(علیه السّلام) امر فرمود پسر عمویش را قصاص کردند(23).
از امام حسن عسگری(علیه السّلام)
روایت شده که شخص مقتول 60 سال داشت. هنگامی که به اذن خدا زنده شد،خدای تبارک و
تعالی 70 سال دیگر به او عمر داد و 130 سال عمر کرد و تا پایان عمر از نشات و تن
درستی و سلامتی حواس برخوردار بود(24).
در این آیه تصریح شده که آن مقتول پس
از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق اخبار، 70 سال دیگر زندگی کرد و «رجعت»
چیزی جز این نیست. این آیه دلیل روشنی بر امکان رجعت و امکان آفرینش مجدد انسان در
رجعت و قیامت است.
(آيا آن هزاران تن را
نديده اى كه از بيم مرگ، از خانه هاى خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنها گفت:
بميريد. آن گاه همه را زنده ساخت. خدا به مردم نعمت مى دهد ولى بيشتر مردم شكر
نعمت به جاى نمى آورند)(25).
این آیه در مورد قومی است که از ترس
طاعون از وطن خود گریختند و خداوند آنها را مدتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی
از پیامبران به نام«حزقیل»همة آنها را زنده کرد و روزگاری زندگی کردند و به اجل
طبیعی از دنیا رفتند(26).
راه به وجود آمدن ارتباط روحى باحضرت مهدى
علیه السلام
به طور كلى ارتباط روحى با هریك از
معصومان علیهم السلام نیازمند مقدماتى است كه با تحقق
آنها مى توانیم به آن دست یافت. به عنوان مثال، براى دیدن امام عصرعلیه
السلام در عالم رؤیا و خواب، دستورالعمل هایى در كتاب هاى دعا ذكر شده است كه با
انجام آن دستورات مى توان در عالم رؤیا به محضر امام عصر ارواحنا فداه شرفیاب شد؛
همچنین در ارتباط روحى نیز باید با انجام اعمالى كه موجب حصول این ارتباط مى شود،
خود را آماده ى این نوع ارتباط كرد.
اگر امیدى جز او نداشته
و فقط دست توسل به سویش دراز كنیم و او را مؤثر در تمام امور بدانیم، آن زمان است
كه داراى ارتباط روحى با او شده و با این ارتباط روحى به وصال خواهیم رسید.
حال این سؤال پیش مى آید كه مقدمات به
وجود آمدن ارتباط روحى چیست؟ چه مقدماتى را باید انجام داد تا به این مهم دست
یافت؟
بدیهى
است هر شخصى كه بخواهد با خداى تعالى و معصومان علیهم السلام مرتبط شود، باید قبل از
هر چیزى نفس خود را تهذیب كرده، روح خویش را از غیر خدا منقطع نماید؛ هر چه این
انقطاع براى او بیشتر حاصل شود، اتصالش با عالم ملكوت بیشتر خواهد شد، به عبارت
دیگر وقتى شخص خود را از تمام زخارف دنیوى و مادى، و از تمام مخلوقات غیر از
معصومان علیهم السلام منقطع كرد و به كمال انقطاع رسید،
این جا است كه آن ارتباط روحى مورد بحث تحقق پیدا خواهد كرد و شخص منقطع خود را
متصل و مرتبط با خداى تعالى و معصومان علیهم السلام خواهد دید.
حضرت على علیه السلام
در این باره مى فرمایند:
الوصلة باللّه فى الانقطاع عن الناس ؛
متصل شدن به خداى تعالى، در منقطع شدن از مردم است.
یا در فرازى دیگر مى فرمایند:
لن تتصل بالخالق حتى تنقطع عن الخلق
(مخلوق) ؛ هرگز متصل و مرتبط با خداى تعالى و خالق خود نخواهى شد مگر با منقطع شدن
از خلق او (مخلوقش).(1)
پس اگر ما امیدى جز او نداشته و فقط
دست توسل به سوى او دراز كنیم و او را مؤثر در تمام امور بدانیم، آن زمان است كه
داراى ارتباط روحى با او شده و با این ارتباط روحى به وصال خواهیم رسید.
در اصول كافى به نقل از حفص بن غیاث
آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یكى از شما مى خواهد هر چه را كه از
پروردگارش درخواست مى كند خدا به او عطا كند، باید از مردم مأیوس شود، و امیدى جز
خداى تعالى نداشته باشد ؛ هنگامى كه خداى تعالى این را از دل سائل بداند، هر چه او
بخواهد، به او عطا مى كند.(2)
و به قول شاعر:
گر خواهى گیرى دامن دوست برو دامن از
هر چه غیر اوست، درچین(3)
انواع انقطاع
الف - انقطاع موقتى
(لحظه اى) و ویژگى هاى آن
این نوع انقطاع به صورت غیردائم است و
بیشتر در حالت ها، مكان ها و زمان هایى خاص به وجود مى آید و باعث ارتباط شخص با
امام عصر و سایر معصومان علیهم السلام مى شود. اگر به اشخاصى كه به آنها انقطاع
موقت دست داده و لحظه اى با معصومان علیهم السلام ارتباط روحى برقرار كرده و مورد
لطف مادى و معنوى قرار گرفته اند، رجوع كنیم و از چگونگى ارتباط آنها سؤال نماییم؛
بدون استثنا جواب خواهند داد كه در یك جو معنوى و در یك لحظه، تمام تعلقات دنیوى و
امیدها را از غیر خداى تعالى برداشته و صرفاً متوجه ى خداى تعالى و یا امام
علیه السلام شده اند و مورد عنایت و توجهات خاص آنها قرار گرفته اند؛ شاید این نوع
انقطاع و ارتباط بارها براى افراد مختلف اتفاق افتاده است و حتى خود بارها به چشم
دیده ایم.
اما باید خاطرنشان كرد
در این ارتباط روحى كه در یك لحظه تحقق پیدا مى كند، چند ویژگى به چشم مى خورد:
نخست اینكه این نوع ارتباط براى همه ى
افراد از هر دین مذهبى كه مى خواهد باشد، قابل تحقق است و البته این ارتباط نمى
تواند دلیل حقانیت مذهب و اعتقادشان باشد. دوم آنكه افرادى كه از تمام اسباب و
عوامل زمینى مأیوس مى شوند، به این نوع ارتباط روحى دست پیدا مى كنند . سوم اینكه
در این انقطاع، بسیار اتفاق افتاده است كه اشخاص پس از برطرف شدن مشكلاتشان و
برآورده شدن نیازهایشان، باز به انجام گناهان بازمى گردند و خداى تعالى و معصومان
علیهم السلام را فراموش مى كنند.
خداى تعالى در آیاتى متعدد در وصف این
اشخاص مى فرماید:
فاذا ركبوا فى الفلك دعواالله مخلصین
له الدین؛ فلمّا نجّاهم الى البر اذا هم یشركون ؛(4)
زمانى كه سوار كشتى مى شوند و از همه
ى وسایل دیگر قطع مى گردند؛ خداى تعالى را با خلوص (كمال انقطاع) مى خوانند ؛ ولى
وقتى آنها به خشكى باز مى گردند،مشرك شده و با دیگران پیوند مى كنند.
با توجه به این سه ویژگى كه براى
انقطاع موقت بیان كردیم، این ارتباط با بروز مشكلات و مصائب گوناگون صورت مى گیرد،
و پس از رفع آنها، ارتباط نیز دوباره قطع شده و تا رسیدن مصائب، مشكلات و ابتلاءات
دیگر برقرار نخواهد شد.
اگر حجاب هاى بین خود و امام زمان
علیه السلام را كه به واسطه ى انجام گناهان و وجود صفات رذیله و شیطانى در روحمان
به وجود آمده است، از میان برداریم؛ این ارتباط دو طرفه شده و موجب اتصال و ارتباط
روحى با امام عصر ارواحنافداه و معصومان علیهم السلام خواهد شد .
ب - انقطاع دائمى
(مستمر) و ویژگى هاى آن
انقطاع دائمى، انقطاعى است كه به طور
دائمى و مستمر صورت گرفته و شخص مرتبط، بدون وقفه با امام زمان علیه السلام و
معصومان علیهم السلام در ارتباط است.
این انقطاع نسبت به انقطاع غیردائمى
بلكه نسبت به تمامى ارتباطاتى كه در مباحث و مقالات گذشته بیان شده است، از اهمیت
فوق العاده اى برخوردار است. در این جا به برخى ویژگى هاى این انقطاع اشاره مى
كنیم:
1- در ارتباط دائمى، مكان و زمان خاصى
كه اكثراً در ارتباطات دیگر، خصوصاً ارتباط روحى موقتى، باید رعایت شود، وجود
ندارد و شخص مرتبط هیچگاه، چه در حال خواب و یا بیدارى، چه در مكان هاى شلوغ و چه
خلوت ، چه شب و چه روز و... از یاد و ذكر و ارتباط با خداى متعال و ائمه معصوم
علیهم السلام غافل نشده و در همه حال به یاد آن عزیزان خصوصاً امام زمان علیه
السلام مى باشد. خداى تعالى در وصف چنین اشخاصى كه همیشه مرتبط و متذكر خداى تعالى
مى باشند، مى فرماید:
رجالٌ لاتلهیهم تجارة و لابیعٌ عن
ذكراللّه... .(5)
مردان مهذبى كه هیچ كسب
و تجارتى، آنها را از یاد خداى جل جلاله غافل نمى گرداند....
2- این ارتباط (همان طور كه قبلاً به
طور مختصر بدان اشاره شد) بهترین راهى است كه مى توان و با اراده خود با امام زمان
علیه السلام مرتبط شویم و مورد ارشاد و راهنمایى آن وجود مقدس قرار بگیریم.
3- این ارتباط به علت ویژگى هایى كه
دارد، مختص اولیاءالله بوده و عمومیت ندارد؛ البته ناگفته نماند كه راه بر روى
تمام مردم دنیا براى رسیدن به ارتباط دائمى با امام زمان علیه السلام باز است؛ ولى
مردم با غفلت از یاد خدا، و امامشان خود را از این امر مهم محروم ساخته اند؛از این
رو، این ارتباط در بین عموم مردم مشاهده نمى شود مگر در زمان ظهور امام زمان عجل
الله تعالى فرجه الشریف كه آن زمان، زمان حیات طیّبه و دوران زندگى حقیقى بنى آدم
است.
لوازم و زمینه هاى انقطاع دائمى
پس از دانستن معناى انقطاع دائمى و
ویژگى هاى آن، نكته ى دیگرى كه قابل توجه مى باشد این است كه چگونه مى توان از غیر
خداى تعالى و معصومین بالاخص قطب عالم امكان، حضرت ولى عصر ارواحنافداه منقطع شد؟
در جواب باید گفت براى مثال دو دوست
وقتى مى توانند با یكدیگر مرتبط شوند و دوستى آنها پابرجا بماند، كه موانعى را كه
باعث جدایى بین او و محبوبش مى شود برطرف كرده، با انجام خواسته هاى محبوبش ، خود
را بیش از پیش به او نزدیك كند و قرب روحى و معنوى و حتى ظاهرى با او پیدا كند. امامان
معصوم علیهم السلام بالاخص امام عصر ارواحنافداه نیز محبوب شیعیان و محبینشان
هستند و باید به ائمه اطهارعلیه السلام محبت كرد؛ زیرا این اظهار محبت به آنها،
واجب است(6) ؛ اما چگونه مى توان این دوستى را پایدار و دائمى كرد و این دوست و
پدر مهربان ؛ یعنى امام زمان علیه السلام را از خود راضى كرد تا دائماً با آن عزیز
در ارتباط باشیم؟
در جواب باید گفت:
انجام دادن دستوراتى كه مورد عنایت آنها است ، یعنى همان دستوراتى كه شارع مقدس اسلام براى ما
قرار داده و ملزم به انجام یا ترك آن فرموده است، مهم ترین عامل براى ارتباط و
انقطاع مى باشد ؛ همان طور كه امام عصر ارواحنافداه در نامه اى كه براى شیخ مفید
(ره) ارسال داشتند، شیعیان را سفارش و توصیه به اعمالى فرمودند كه انجام آن اعمال
باعث نزدیكى و قرب به سوى امام عصرارواحنافداه مى شود:
فلیعمل كل امرءٍ منكم بما یقرب به من
محبّتنا، و لیتجنب ما یدینه من كراهتنا و سخطنا؛(7)
بنابراین هر یك از شما
باید كارى كند كه وى را به محبت و دوستى، نزدیك كند و از آنچه كه خوشایند ما نبوده
و باعث كراهت و خشم ماست، دورى گزیند.
پس اگر حجاب هاى بین خود و امام زمان
علیه السلام را كه به واسطه ى انجام گناهان و وجود صفات رذیله و شیطانى در روحمان
به وجود آمده است، از میان برداریم؛ این ارتباط دو طرفه شده و موجب اتصال و ارتباط
روحى با امام عصر ارواحنافداه و معصومان علیهم السلام خواهد شد كه گاهى این ارتباط
روحى منجر به مشاهده بدنى( مشاهده و مكاشفه) آن حضرت نیز خواهد شد و آنقدر این قرب
حاصل مى شود كه هنگام صحبت و اظهار محبت به آن جناب، اظهار لطف و عنایت آن حضرت را
احساس مى كنیم ؛ همان طور كه شاعر در این باره گوید:
یو همینك الشوق حتّى كانَّما
اناجیك من قرب و ان لم تكن قربى
آنچنان شوق تو خیالت را برایم مجسم مى كند كه گویى از نزدیك با تو آهسته سخن مى
گویم، هر چند كه نزدیك من نباشى.(8)
پی نوشتها :
1) معجم الفاظ غرر الحكم و دررالكلم،ج
3، ص 2386.
2) اصول كافى، ج 3، ص 219.
3) دیوان عبدالرحمن جامى.
4) سوره عنكبوت ،آیه ى 65.
5) سوره نور، آیه 37.
6) و لكم المودّة الواجبه ؛ خداى
تعالى دوستى شما را بر خلق واجب كرد.
7) ابومنصوراحمدبن على بن ابیطالب
طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 599.
8) محمدتقى موسوى اصفهانى، مكیال
المكارم فى فوائد الدعاءالقائم ؛ مترجم مهدى حائرى قزوینى، ج 1، ص 286.
دوران كودكی حضرت مهدی(علیه السّلام ) در زمان حیات پدر
از آن جا كه شروع غیبت صغرا را از
هنگام تولّد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ به حساب می آورند ، بد نیست كه نظری گذرا
به زندگانی حضرتش در زمان حیات پدر بزرگوارشان بیفكنیم.
واضح است كه حضرت مهدی ـ علیه السّلام
ـ در سامراء و تحت سرپرستی پدرشان حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ ـ در حالی
كه در طول زندگانیشان مشمول عنایات و عواطف پدر میبودند ـ زندگی میفرمودند.
در این مدّت، حضرت امام حسن عسكری ـ
علیه السّلام ـ فرزندشان را برای برخی از افراد مورد اعتماد شیعه ظاهر میفرمودند
و حضرتش را به عنوان دوازدهمین امام و پیشوا و مهدی موعود منتظر به آنان معرفی میفرمودند
وقتی كه حضرت امام حسن
عسكری ـ علیه السّلام ـ را زهر خوراندند و آن حضرت لحظات پایانی حیات را میگذراندند ـ و
اغیار و جاسوسان پس از اطمینان از تأثیر زهر در جسم ایشان منزل حضرت امام حسن
عسكری ـ علیه السّلام ـ را ترك كرده بودند ـ حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ نزد
پدرشان حاضر گردیدند تا ایشان را در نوشیدن دارو كمك نماید و ظرفی را كه در دست
گرفته و میخواستند بنوشند نگه دارند؛ زهر فوقالعاده قوی بود و رعشهای در دو دست
مبارك حضرتش حادث گردیده بود كه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نمیتوانستند
ظرف دارو را بنوشند؛ چرا كه ظرف به دندانهایشان میخورد.
این ملاقات آخرین دیدار
و آخرین عهد بود.
حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ پس از آن دنیا را بدرود گفتند و پاك فرزند
عزیزشان را در تندباد روزگار و در معرض حوادث و مسائل زندگی یتیم گذاردند؛ در پناه
محافظت همیشگی خدا و حمایت حق كه هرگز از بین نمیرود.
دسته اوّل:
در اینجا به برخی از روایات که دوران
کودکی امام مهدی(عج) را نقل نموده اند اشاره میکنیم:
1. بانوی
بزرگوار حضرت«حكیمه» عمه حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ كه در هنگام
تولد حضرت مهدی ـ علیه الصلاه و السلام ـ حاضر بود و پس از آن ماجرا نیز چندین بار
حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ را زیارت نمود.
2. نسیم،
كنیز حضرت عسكری ـ علیه السّلام ـ ، او میگوید: یك شب (به روایتی ده شب)
پس از تولد حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ بر ایشان وارد شدم. درمحضرشان عطسه كردم.
به من فرمود: «یَرْحَمُكِ الله» من از این سخن شادمان گردیدم. سپس به من فرمودند:
آیا بشارتی در مورد عطسه به تو بدهم؟ عرض كردم: آری ای مولای من. فرمودند: «عطسه »
تا سه روز انسان را از مرگ در امان میدارد.»[1]
3. جماعتی
از یاران حضرت عسکری ـ علیه السّلام ـ . از ابوغانم خادم روایت شده است كه
گفت:امام عسکری ـ علیه السّلام ـ را فرزندی به دنیا آمد كه وی را «محمّد »
نامیدند. آن حضرت فرزندشان را در روز سوم به یاران خویش نمایاندند و فرمودند:«این
صاحب شما پس از من است و خلیفه من بر شما. او همان قائمی است كه به انتظار او گردن
میكشند و هنگامی كه زمین از جور و ظلم آكنده گردد ظهور كرده آن را از عدل و داد
پر خواهد ساخت.»[2]
4. تقریباً
چهل مرد حضرتش را زیارت نمودند؛ آن هنگام كه پدرش حضرت امام حسن عسكری ـ
علیه السّلام ـ وی را به آنان نشان داده فرمودند: « این، امام شما پس از من است و
خلیفه من بر شما.»
5. شیخ
بزرگوار«احمدبناسحاققمی اشعری». وی میگوید:
«بر حضرت ابومحمد حسنبنعلی ـ
علیهماالسّلام ـ وارد شدم. در نظر داشتم از ایشان راجع به جانشینشان سؤال كنم.
حضرتش ـ بدون آن كه من سؤالی كرده باشم ـ ابتدا به سخن كرده فرمودند: ای احمدبناسحاق!
خدای تبارك و تعالی از زمانی كه حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ را خلق فرمود، زمین را
از حجتی كه از سوی خود بر مردم معین میكند، خالی نگذارده است و تا روز قیامت نیز
خالی نخواهد گذارد. به وسیله او بلا را از اهل زمین دفع مینماید و به واسطه او
باران را فرو میفرستد و به سبب او بركات زمین را خارج میگرداند.»
سؤال كردم: ای پسر
پیامبر، امام و خلیفه پس از شما كیست؟
حضرت به سرعت برخاسته به اندرون رفتند
سپس بیرون آمدند؛ در حالی كه كودكی را كه چهرهاش مانند ماه شب چهارده و سنش در
حدود3 سال بود بر دوش گرفته بودند. پس به من فرمودند:«ای احمدبناسحاق، اگر نزد
خدا و حجّتهای او گرامی نمیبودی، این فرزندم را به تو نشان نمیدادم. او هم نام
رسول خدا و هم كنیه اوست. وی همان كسی است كه زمین را از عدل و داد پر میكند؛
همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد.
ای احمدبناسحاق،
مَثَل او در این امت مثل خضر است و ذوالقرنین. سوگند به خدا كه آن چنان غیبتی خواهد داشت كه
در آن غیبت، هیچ كس از هلاكت نجات نیابد؛ مگر آن كس كه خدای عزّوجلّ وی را در
اعتقاد به امامت او ثابت دارد و به دعاكردن برای تعجیل در فرجش توفیق دهد.»
عرض كردم: مولای من، آیا نشانهای هست
ك قلب من با آن آرامش یابد؟ در این هنگام كودك شروع به سخن گفتن به زبان عربیِفصیح
نمود و فرمود:«من بازمانده خدا در زمین اویم و انتقام گیرنده از دشمنان او؛ بعد از
این دیگر از من اثری مجوی، ای احمدبناسحاق.»[3]
احمدبناسحاق گوید:
خوشحال و شادمان برگشتم، وقتی
فردا شد مجدّداًبه محضر حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ شتافتم و به ایشان
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، شادمانی من به خاطر منّتی كه بر من نهادید، زیاد
گردید. اما سنت جاریهای كه در او از خضر و ذوالقرنین است، چیست؟
فرمودند:«طولانی شدن غیبت، ای احمد.»
عرض كردم: ای فرزند رسول خدا، آیا
غیبت وی به طول خواهد انجامید؟
فرمودند:«آری، سوگند به پروردگارم؛ تا
آن جا كه بیشتر معتقدان به وی از اعتقاد به او برمیگردند و هیچ كس(بر این امر)
باقی نمیماند مگر آن كس كه خدای تعالی از او بر ولایت ما پیمان گرفته و در قلبش
ایمان را ثبت نموده و وی را به روحی از سوی خود تأیید فرموده باشد. ای احمدبناسحاق،
این امری از امور خداست وسرّی از اسرار او و غیبی از علم غیب خدا؛ آن چه را به تو
دادم بگیر و از شكركنندگان باش تا در بالاترین درجات بهشت با ما باشی.»[4]
6. یعقوببنمنقوش.
او میگوید:«بر حضرت ابومحمد حسنبنعلی ـ علیهماالسّلام ـ داخل شدم. بر
سكویی در منزل نشسته بودند و سمت راستشان اطاقی بود كه پردهای آن را پوشانده بود.
از ایشان سؤال كردم:
ای آقای من، چه كس صاحب این امر
خواهدبود؟ فرمود:«پرده را بردار.»
پرده را برداشتم. كودكی را دیدم كه
قامتش پنج وجب بود و به نظر میرسید كه حدوداً هشت یا ده ساله باشد. پیشانیای
گشاده، صورتی سفید، چشمانی درخشنده داشت. ستبر دست و خمیده زانو بود. خالی بر
گونه راستش و موهایی برآمده در جلوی سرش دیده میشد. آن كودك آمد و بر روی پای
حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ نشست.
حضرت عسكری ـ علیه
السّلام ـ فرمودند:«این، صاحب شماست.» آنگاه حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ برخاستند كه
بروند. حضرت امام حسن عسكری ـ علیه السّلام ـ فرمودند:«فرزندم، تا زمانی معین شده
به داخل برو.» آن حضرت وارد اتاق گردید و من مشغول نظاره او بودم.
سپس حضرت امام حسن عسكری ـ علیه
السّلام ـ فرمودند:«ای یعقوب، بنگر چه كسی در داخل اتاق است؟ من داخل شدم ولی كسی
را ندیدم.»[5]
________________________________________
[1] . كمال الدین، ج2، ص 430؛ غیبت
شیخ طوسی ص 139.
[2] . كمال الدّین، ج2، ص431.
[3] . انسان از اثر تفحص مینماید تا
آنكه مؤثّر را بیابد؛ ولی وقتی مؤثّر را یافت، دیگر انگیزهای برای تفحص از اثر
نخواهد داشت. ممكن است مراد حضرت از این جمله كه «پس از این، از من اثری مجوی ای
احمدبناسحاق» این باشد كه تو امامت را یافتهای و لذا لزومی ندارد كه دنبال
علامت و نشانهائی بگردی كه افراد شكّاك به دنبال آنها میگردند.
[4] . قبلاً گفتیم كه علم غیب مسألهای
است و اطلّاع بر علم غیب مسألهای دیگر.
[5] . كمال الدّین، ج2، ص437. سيد
محمد كاظم قزويني ـ امام مهدي(ع) از ولادت تا ظهور، ص203
در این مقاله بر آنیم که خصوصیات و
ویژگیهایی را که خداوند به حضرت ولی عصر (علیه السلام) اختصاص داده به اختصار ذکر
کنیم.
۱ـ نور و درخشندگی آن
حضرت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و أله و سلم) در حدیث معراج فرمود: نور
مهدی (علیه السلام) در میان انوار سایر ائمه مانند ستارههای درخشان بود در میان
سایر ستارگان.
۲ـ در روز ولادت أن حضرت دو ملک آن،
بزرگوار را به سراپرده عرش بردند وحق تعالی به او فرمود: مرحبا به تو أی بنده من!
۳- جمع شدن بین کنیه و اسم
رسول خدا در حضرتش.
۴ـ او آخرین وصی پیامبر اکرم (صلی الله
علیه و آله)و اخرین حجت خدا در زمین است.
۵ـ حضرت مهدی از همان
کودکی در انظار خیلی به چشم نمیخورد و برای پرورش یافتن به عالم قدس سپرده شد و
همواره در مجالست و مؤآنست ارواح قدسی و ملکوتی بود.
۶ـ هیچگاه با کفار و منافقین و فساق
بخاطر تقیه مجالست و مدارا ننموده و تا کنون دست هیچ ظالمی به دامانش نرسیده.
۷ـ بیعت احدی از جباران
و ستمگران بر گردن حضرتش نیست
۸ ـ در کتب آسمان و اخبار شب معراج
خداوند تبارک و تعالی او را با القابی ذکر کرده و نام او را نبرده است. که این
مطلب عظمت و علوّ و درجه آن امام را میرساند.
۹ـ ظهور آیات و نشانههای
آسمانی و زمینی قبل از ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام).
۱۰ـ هم زمان با ظهورش ندایی از آسمان به
اسم آن حضرت شنیده میشود که همه اهل زمین این ندا را میشنوند.
۱۱ـ حرکت افلاک و سیارات
و اجرام آسمانی کند میشود به طوری که روزها طول میکشد سالها طولانی میگردد.
۱۲ـ ظاهر شدن مصحف امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
که بعد از شهادت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همه قرآن را با شأن نزول و
تأویلات بدون هیچ تغییر و تبدیلی جمع آوری کردند.
۱۳ـ جن ملک حضرتش را یاری
میکند و در رکاب حضرت به مبارزه و دفاع میپردازند.
۱۴ـ گردش روز و شب و گذشت زمان در قوت و
نیروی حضرت و شکل و شمایل او هیچ تأثیری نگذارد چنانکه وقتی ظهور کند در صورت
جوانی سی ساله باشد.
۱۵ـ وحشت و نفرت و هراس
از میان مردم و موجودات زنده برداشته میشود و مهر و محبت و امنیت وآرامش بر کل
زمین سایه میافکند.
۱۶ـ عدهآی از مردگان و اموات در زمان
حضرت زنده میشودند و حضرت مهدی (علیهالسلام) را یاری میکنند.
۱۷ـ زمین گنجها و ذخایر
خود را در اختیار حضرتش قرار میدهد و سپردهها و ذخایر را از خود خارج کند.
۱۸ـ باران و گیاه و درختان و میوهها و
همه نعمتهای زمین زیاد میشود به طوری که زمین چهرهای متفاوت و زیبا پیدا میکند.
۱۹ـ عقلها به برکت وجود
آن حضرت کامل شود و کینه و حسد از دلها کوچ میکند، سینه مؤمنان پر از علم و معرفت
میشود.
۲۰ـ قوت و نیروی غیر متعارف و مضاعف در
اصحاب آن حضرت به گونهای که هر کدام از آنها سالیان درازی عمر کنند و هر یک از
آنان قدرت چهل مرد را به تنهایی داشته باشند و ضعف و سستی از بدنهای ایشان رفته
باشد.
۲۱ـ مردم به واسطه نور
چهره دلربای حضرت مهدی (علیهالسلام) از نور آفتاب و ماه بی نیاز میشوند.
۲۲ـ پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و
آله) با آن حضرت است.
۲۳ـ زره حضرت رسول (صلی
الله علیه و آله) فقط بر بدن شریف حضرت مهدی (علیهالسلام) اندازه و موزون است.
۲۴ـ برداشته شدن تقیه و خوف از کفار به
طوری که مؤمنین و شیعیان میتوانند بغض و برائت خود را از دشمنان ائمه آزادانه
ابراز کنند.
۲۵ـ حضرت مهدی (علیهالسلام)
بر تمام زمین حکومت میکند و حکمش در تمامی این کره خاکی نافذ است.
۲۶ـ پر شدن تمام زمین از عدل و داد
چنانکه در بیشتر آیات و اخباری که درباره حضرت مهدی (علیهالسلام) است این وعده به
چشم میخورد که زمین پر از عدل و داد شود.
۲۷ـ حضرت مهدی (علیهالسلام)
در زمان حکومتش در بین مردم به علم امامت حکم میکند و از کسی بینه و شاهد بر
مدعایش نمیخواهد.
۲۸ـ اجرا شدن احکام مخصوصی که تا زمان
آن حضرت اجرا نشده است مثل آنکه حضرتش پیرمرد زناکار و مانع الزکاه را به قتل میرساند.
۲۹ـ آشکار شدن تمامی
مراتب علوم و معارف به گونهای که حضرت صادق (علیهالسلام) میفرمایند: علم بیست و
هفت حرف است و تمامی آنچه را که پیامبران آوردهاند دو حرف از علم بوده و مردم
نشناختند غیر از این دو حرف را و هنگامی که قائم ما (علیهالسلام) خروج کند بیست و
پنج حرف دیگر را آشکار نماید [و در بین مردم پراکنده کند].
۳۰ـ برای اصحاب و یاران آن حضرت
شمشیرهایی از آسمان آورده میشود.
۳۱ـ حیوانات و وحوش از
اصحاب حضرت اطاعت مینماید.
۳۲ـ جاری شدن و دو نهر در پشت [مرکز فرماندهی
حضرت] کوفه، یکی از آب و دیری از شیر، به گونهای که هر تشنهای را سیراب و هر
گرسنهای را سیر گرداند.
۳۳ـ حضرت عیسی (علیهالسلام)
از آسمان نازل گردد و پشت سر حضرت مهدی صلوات الله علیه نماز گذارد و حضرتش را
یاری فرماید.
۳۴ـ دجال لعین که وجودش عذابی الهی است
بدست امام زمان (علیهالسلام) کشته میشود.
۳۵ـ شیطان با ذلت و خواری
به دست حضرت مهدی (علیهالسلام) یا رسول الله (صلی الله علیه و آله) کشته میشود.
زمان شاه بود که پدرم شهيد شد. بعد که
رفتيم پيش امام، گفتند: پدرت شهيد شده.
يک دفعه ديگر هم که پيش امام رفتيم از
ايشان پرسيدم آقا امام زمان کي مي آيند؟ امام روي سرم دست کشيده و گفتند: «شما دعا
کنيد، شما دعا کنيد». 1
*******
در جشن نيمه شعبان حضور
يافتند
در مورخه دوشنبه 58/4/18 ساعت ده شب
بود که امام بدون اطلاع قبلي به خيابانهاي قم که مردم به مناسبت جشن نيمه شعبان
آنها را آذين بسته بودند، آمدند و در شهر گردش کردند. پس از آن در مجلس جشني که
ساکنان خيابان چهارمردان برپا کرده بودند شرکت فرمودند.2
*******
سعي کن دعاي عهد را
بخواني
يکي از چيزهايي که امام در روزهاي آخر
به من توصيه مي کردند خواندن دعاي عهد بود. ايشان مي گفتند: «صبح ها سعي کن اين
دعا را بخواني، چون در سرنوشت دخالت دارد».3
*******
چهل روز دعاي عهد مي
خواندند
امام حتي در موقعي که در بيمارستان
بستري بودند از انس با کتاب مفاتيح الجنان غافل نبودند. پس از رحلت جانگداز ايشان
که مفاتيحشان را از بيمارستان به بيت منتقل مي کرديم متوجه شديم امام در مفاتيح
خود در کنار دعاي شريف عهد که آن را يک اربعين مي خواندند، تاريخ شروع راهشت شوال
نوشته اند.4
*******
مگر حضرت صاحب(علیه
السلام) به من خلاف مي فرمايد؟
يکي از فضلاي مشهد... به نقل از يکي
از دوستانشان تعريف مي کردند، در نجف اشرف خدمت امام بوديم، صحبت از ايران به ميان
آمد، من گفتم: اين چه فرمايشهايي است که در مورد بيرون کردن شاه از ايران مي
فرماييد؟ يک مستأجر را نمي شود بيرون کرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه مملکت را
بيرون کنيد؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شايد عرض مرا نشنيده اند لذا سخنم را
تکرار کردم. امام... فرمودند: ...چه مي گويي؟ مگر حضرت بقيه الله امام زمان، صلوات
الله عليه، به من (نستجيرُبالله) خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود.5
*******
شايد از طرف امام
زمان(علیه السلام) باشد
روز 22 بهمن که امام فرمان دادند مردم
در خيابانها بريزيند چون ما مملکت نظامي نداريم. اين جريان را به مرحوم آيت الله
طالقاني اطلاع دادند، در آنجا من در خدمت ايشان بودم. آيت الله طالقاني از منزلشان
به امام در مدرسه علوي تلفن زد و مدت يک ساعت يا نيم ساعت با امام صحبت کردند،...
آيت الله طالقاني مرتب به امام عرض مي کنند آقا شما ايران نبوديد، اين نظام پليد
است، به صغير و کبير ما رحم نمي کند، شما حکمتان را پس بگيريد. و مرتب شروع کردند
از پليدي و ددمنشي نظام گفتن تا شايد بتوانند موضع امام را تغيير بدهند، تا ايشان
اين فرماني را که راجع به ريختن مردم به خيابانها داده اند پس بگيرند. برادران يک
مرتبه متوجه شدند آقاي طالقاني گوشي را زمين گذاشته و به حالت متأثر رفت و در گوشه
اتاق نشست. برادران که اين گونه ديدند بعد از لحظاتي خدمت ايشان رفتند... به مرحوم
آيت الله طالقاني اصرار کردند که جريان چه بود؟ ايشان گفتند: هر چه به امام عرض
کردم، حرف مرا رد کردند و وقتي ديدند من قانع نمي شوم فرمودند: «آقاي طالقاني،
شايد اين حکم از
طرف امام زمان باشد»اين
را که از امام شنيدم دست من لرزيد و با امام خداحافظي کردم چون ديگر قادر نبودم که
حتي پاسخ امام را بدهم.6
پی نوشت ها :
1. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج 1، ص 203
2. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج3، ص 40
3. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 42
4. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3 ص 43
5. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 157
6. برداشتهايي از
سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 158 منبع:برداشتهايي از سيره امام
خميني(ره)
لاتقوم الساعه حتى یقوم القائم الحق
منّا و ذلک حین یأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه
اللّه عباد اللّه فأتوه و لو على الثلج فانّه خلیفه اللّه عزّوجلّ و خلیفتى.(1)
روز قیامت فرا نمى رسد مگر آنکه از
بین ما قائم حقیقى قیام نماید. و آن قیام، زمانى خواهد بود که خداى عزّوجلّ او را
اجازه فرماید. هرکس پیرو او باشد نجات مى یابد و هرکه از فرمانش تخلّف ورزد، هلاک
مى شود. اى بندگان خدا ! خدا را، خدا را; بر شما باد که به نزدش آیید اگرچه بر روى
یخ و برف راه روید. زیرا او خلیفه خداى عزّوجلّ و جانشین من است.
**************
امیرالمؤمنین على (علیه
السلام) می فرمایند :
قال للحسین(علیه السلام) : التاسع من
ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل، قال الحسین (علیه
السلام)فقلت: یا امیرالمؤمنین و إنّ ذلک لکائن؟ فقال (علیه السلام): اى و الذى بعث
محمداً بالنبوه و اصطفاه على جمیع البریّه و لکن بعد غیبه و حیره لاتثبت فیها على
دینه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین أخذ اللّه میثاقهم بولایتنا و کتب
فى قلوبهم الایمان و ایّدهم بروح منه.(2)
امام علی(علیه السلام) به امام حسین
(علیه السلام) فرمودند: نهمین فرزند تو اى حسین! قیام کننده به حق و آشکار سازنده
دین و گستراننده عدالت است.
امام حسین (علیه السلام) گویند:
پرسیدم: یا امیرالمؤمنین! آیا حتماً چنین خواهد شد؟
فرمودند: آرى! قسم به کسى که حضرت
محمد (صلى الله علیه وآله وسلم)را به پیامبرى بر انگیخت و او را بر تمام خلایق
برگزید، چنین خواهد شد، امّا بعد از غیبت و حیرتى که در آن کسى ثابت قدم بر دین
نمى ماند مگر مخلصین و دارندگان روح یقین آنان که خداوند نسبت به ولایت ما از آنان
پیمان گرفته و ایمان را بر صفحه دل شان نگاشته و با روحى از جانب خود تأیید فرموده
است.
**************
حضرت زهرا (علیها
السلام) می فرمایند:
قال لى رسول اللّه (صلى الله علیه
وآله وسلم) أبشرى یا فاطمه، المهدىّ منک.(3)
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم)
به من فرمودند: اى فاطمه! ترا بشارت باد به اینکه حضرت مهدى (علیه السلام) از نسل
توست.
**************
امام حسن مجتبى (علیه
السلام) فرمودند:
ما منّا احدٌ اِلاّ ویقع فى عنقه بیعه
لطاغیه زمانه اِلاّ القائم الّذى یصلّى روح اللّه عیسى بن مریم خلفه فان اللّه
عزّوجلّ یخفى ولادته و یُغیّب شخصه لئلاّ یکون لأحد فى عنقه بیعه.(4)
هیچ یک از ما اهلبیت نیست مگر آنکه
بیعتى از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت قائم که عیسى بن مریم،
روح اللّه پشت سر او نماز مى گذارد. خداوند ولادت او را مخفى مى دارد و شخص او را
از دیدگان، غایب مى گرداند، تا بیعت هیچ کس را بر گردن نداشته باشد.
**************
امام حسین (علیه
السلام) می فرمایند:
منّا اثنا عشر مهدیّاً اوّلهم
امیرالمؤمنین على بن ابیطالب(علیه السلام)و آخرهم التاسع من ولدى و هو الامام
القائم بالحق. یحیى اللّه به الأرض بعد موتها و یظهر به دین الحق على الدین کلّه و
لو کره المشرکون.(5)
دوازده هدایت شده هدایتگر از بین ما
هستند، اولین آنان امیرالمؤمنین على بن ابیطالب (علیه السلام) و آخرین آنان، نهمین
فرزند من است که پیشواى قیام کننده به حق خواهد بود، خداوند به وسیله او زمین را
پس از موات شدنش زنده مى کند و به دست او دین حق را بر تمامى ادیان پیروز مى سازد،
اگرچه مشرکان را ناخوشایند باشد.
**************
امام زین العابدین
(علیه السلام) می فرمایند:
إن للقائم منّا غیبتین، احداهما أطول
من الأخرى... فیطول أمرها حتى یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلایثبت علیه
اِلاّ من قوى یقینه و صحّت معرفته و لم یجد فى نفسه حرجاً ممّا قضینا و سلّم لنا
اهل البیت.(6)
براى قائم ما دو غیبت هست. یکى از آن
دو طولانى تر از دیگرى است... و آن قدر طول خواهد کشید که اکثر معتقدین به ولایت،
از او دست خواهند کشید. در آن زمان کسى بر امامت و ولایت او ثابت قدم و استوار نمى
ماند مگر آن که ایمانش قوى، و شناختش درست باشد و در نفس خویش نسبت به حکم و قضاوت
ما هیچ گرفتگى و کراهتى احساس نکند و تسلیم ما اهلبیت باشد.
**************
امام باقر (علیه
السلام) می فرمایند :
راوى گوید از امام (علیه السلام) در
باره آیه شریفه فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس تکویر: ۱۵ و ۱۶ سئوال کردم. فرمود: هذا مولود فى آخر
الزمان. هو المهدى من هذه العتره. تکون له حیره و غیبه، یضلّ فیها اقوام و یهتدى
فیها أقوام. فیاطوبى لک إن أدرکته و یا طوبى لمن أدرکه.(7)
مراد این آیه، مولودى در آخر الزمان
است که همان مهدى از این خاندان است. او را حیرت و غیبتى هست که در آن گروههایى
گمراه شوند و گروههایى دیگر هدایت پذیرند. خوشا به حال تو اگر او را درک کنى و
خوشا به حال هرکسى که او را درک کند.
**************
امام صادق (علیه
السلام) می فرمایند :
إنّ لصاحب هذا الامر غیبه، فلیتّق
اللّه عبد و لیتمسّک بدینه.(8)
همانا براى صاحب این امرغیبتى هست، پس
بنده خدا در آن دوران باید تقواى الهى پیشه کند و به دینش چنگ زند.
**************
امام کاظم (علیه
السلام) می فرمایند:
صاحب هذا الامر، هو الطرید الوحید
الغریب الغائب عن أهله الموتور بأبیه.(9)
صاحب این امر ـ حضرت مهدى (علیه
السلام) ـ رانده شده، تنها، غریب، غائب و دور از اهل و خونخواه پدر خویش مى باشد.
**************
امام رضا (علیه السلام)
می فرمایند :
... و بعد الحسن ابنه الحجّه القائم
المنتظر فى غیبته، المطاع فى ظهوره، لو لم یبق من الدنیا اِلاّ یوم واحد لطوّل
اللّه ذلک الیوم حتى یخرج فیملأها عدلا کما ملئت جوراً.(10)
و بعد از امام حسن عسکرى(علیه السلام)
فرزندش حضرت حجّت قائم، امام خواهد بود آن کس که در دوران غیبتش مورد انتظار، و در
زمان ظهورش مورد اطاعت مؤمنان است. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد
خدا همان روز را چنان طولانى کند که قیام فرماید و زمین را از عدالت پر کند چنانکه
از ستم پر شده باشد.
**************
امام جواد (علیه
السلام) می فرمایند :
در باره اینکه چرا حضرت مهدى (علیه
السلام)منتظَر نامیده مى شود فرمودند:
إن له غیبه یکثر ایامها و یطول امدها
فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزئ به الجاحدون و یکذَّب فیها
الوقاتون و یهلک فیها المستعجلون و ینجو فیها المسلّمون.(11)
او را غیبتى هست که زمانش زیاد است و
پایانش به طول مى انجامد. پس مخلصین چشم انتظار قیام او مى مانند و شک کنندگان به
انکار او بر مى خیزند و منکرین به استهزاى او مى پردازند و تعیین کنندگان وقت ظهور
مورد تکذیب قرار مى گیرند و عجله کنندگان در آن هلاک مى شوند و تسلیم شدگان نجات
مى یابند.
**************
امام على النقى (علیه
السلام) می فرمایند :
اذا غاب صاحبکم عن دار الظالمین،
فتوقّعوا الفرج.(12)
زمانى که صاحب و امام شما از دیار
ستمگران غایب گشت، چشم انتظار فرج باشید.
**************
امام حسن عسکرى (علیه
السلام) می فرمایند :
المنکر لولدى کمن اقرّ بجمیع أنبیاء
اللّه و رسله ثم انکر نبوّه محمد رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) و المنکر
لرسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) کمن انکر جمیع الانبیاء لأن طاعه آخرنا
کطاعه اوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا.(13)
کسى که فرزندم ـ مهدى (علیه السلام) ـ
را انکار کند مانند کسى است که تمام پیامبران و رسولان الهى را قبول داشته باشد،
اما نبوت حضرت محمد رسول اللّه(صلى الله علیه وآله وسلم)را انکار کند. و انکار
کننده رسول اللّه مانند کسى است که همه انبیاء را انکار نماید. چون اطاعت آخرین
امام ما به منزله اطاعت اولین امام است و منکر آخرین امام ما به منزله منکر اولین
امام است.
پي نوشت ها :
1. بحارالانوار ج ۵۱ ص ۶۵.
2. مدرک پیشین ص ۵۱.
3. منتخب الاثر صفحه
۱۹۲.
4. کمال الدین و
تمام النعمه جلد ۱ باب ۲۹ صفحه ۳۱۶.
5. مدرک پیشین ص ۳۱۷.
6. مدرک پیشین ص ۳۲۳ و ۳۲۴.
7. مدرک پیشین ص ۳۳۰.
8. مدرک پیشین ۳۴۳.
9. مدرک پیشین ۳۶۱.
10. مدرک پیشین صفحه
۳۷۲ ـ عیون اخبار الرضا.
11. بحارالانوار ج ۵۱ ص ۱۵۸ ـ کمال الدین صفحه ۳۷۸.
12. کمال الدین جلد ۲ باب ۳۷ ـ صفحه ۳۸۰.
13. مدرک پیشین باب ۳۸، صفحه ۴۰۹.
منبع:کتاب
امامت، غیبت، ظهور، انتشارات مسجد مقدّس جمکران نقل از راسخون
این که پیامبر اکرم (صلى الله علیه
وآله وسلم) در سفارش مشهور خویش فرمود: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى
ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابداً(1) و بدین سان بر همپایى و همراهى خاندان خویش
سلام اللّه علیهم با قرآن کریم، تأکید نمود، دلالت بر این دارد که در زمان ما،
کتاب خدا قرآن کریم جز در کنار مهدى آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) که یگانه
ذخیره و باقیمانده این دودمان پاک است، کتاب هدایت انسانها نتواند بود و از گمراهى
و سرگردانى مردم، جلوگیرى نتواند کرد.
و نیز اینکه رسولخدا (صلى الله علیه
وآله وسلم) فرمود: علىّ مع القرآن و القرآن مع علىّ لایفترقان حتى یردا على
الحوض(2) با توجه به اینکه در این عصر، وصایت و وراثت حضرت على(علیه السلام) در
همه مقامات ولایتى و شئونات هدایتى اش تنها از آن حضرت مهدى (علیه السلام)مى باشد،
بر چنین همراهى و همپایى و معیّتى، بین او و قرآن نیز دلالت دارد.
ب) شریک قرآن:
همه ائمه بزرگوار، شرکاء قرآن کریم
شمرده شده اند(3) چنانکه بطور ویژه در یکى از زیارتهاى مخصوصه حضرت مهدى (علیه
السلام) با تعبیر السلام علیک یا شریک القرآن از ایشان یاد شده است.
ج) تلاوت کننده و
ترجمان قرآن:
از آن رو که تلاوت آیات کتاب خدا
بهترین وسیله انس باخداست، و براى مقرّبان درگاه حق هیچ لذّتى بالاتر از خواندن
قرآن و تدبّر در آن نیست، حضرت مهدى (علیه السلام) که در این دوران والاترین درجات
انس و بالاترین مقامات قرب الى اللّه را داراست، شایسته ترین کسى است که به عنوانِ
یا تالِىَ کتابِ اللّه و ترجمانَه(4) مى تواند مورد خطاب قرار گیرد.
د) قرائت کننده و
تفسیرگر قرآن:
براى قرائت و تفسیر قرآن کریم چه کسى
شایسته تر از حضرت مهدى(علیه السلام)است که در این زمان چراغ هدایت و حامل علوم
قرآن و نگاهبان گنجینه دانش الهى و حافظ سرّ خدا تنها اوست و امانات نبوّت و ودیعت
هاى رسالت در این عصر تنها به او سپرده شده است؟( 5 ) اوست که قرآن را چونان که
پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و على (علیه السلام)قرائت مى کردند، قرائت مى
کند و آنچنان که خداى محمد و على (علیهما السلام)مى پسندد و مقرر فرموده است،
تفسیر مى نماید.
السلام علیک حین تقرء و تبیّن(6).
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا
شنیدن***به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن
هـ ) تعلیم دهنده احکام
قرآن:
... صاحب الزّمان و مُظهر الایمان و
مُلقِّن احکام القرآن...( 7)
سلام خدا بر صاحب الزمان و آشکار
کننده ایمان و تلقین و تعلیم دهنده احکام قرآن.
و) احیاگر قرآن:
در آخر الزمان که سنّت هاى قرآنى به
فراموشى سپرده شده و بسیارى از معارف این کتاب الهى از سوى کژ اندیشان به تحریف و
تبدیل کشیده شده و حیات و حیات آفرینى آیاتش، در حصار جهل و هوس دنیا پرستان
نادیده گرفته شده است، مهدى (علیه السلام)مى آید تا احیاگر این معجزه جاوید باشد و
اسلام و مسلمین را در پرتو انوار فروزان آن جانى تازه بخشد.
اللهمّ جدّد به ما امتحى من دینک و
أحىِ به ما بُدّلَ من کتابک و أظهر به غُیّر من حکمک.(8)
خدایا از دینت آنچه به نابودى گراییده
بوسیله او تجدید فرما. و از کتابت آنچه دگرگونى و تبدیل پذیرفته بوسیله او احیا
کن. و از احکامت آنچه را که تغییر یافته بوسیله او آشکار گردان.
پي نوشت ها :
1. کنزل العمال ج ۱ ص ۴۴ ـ مسند احمد بن
حنبل ج ۵ ـ ص ۸۹ و ۱۸۲:
من
در بین شما دو ودیعت گرانبها باقى مى گذارم تا زمانى که به آن دو چنگ زده باشید
هرگز گمراه نخواهید شد.
2. ینابیع الموده
صفحه ۹۰: على(علیه السلام) با قرآن است و قرآن باعلى است، هرگز از
یکدیگر جدا نشوند تا آن زمان که در حوض کوثر بر من وارد شوند.
3. زیارت جامعه از
ملحقات مفاتیح الجنان: السلام علیکم ائمّه المؤمنین... و عباد الرحمن و شرکاء
القرآن...
4. مفاتیج الجنان،
زیارت آل یس ـ روایت شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) ـ .
5. تعابیرى برگرفته
از زیارت جامعه مندرج در زیارت سوم از ملحقات مفاتیح الجنان.
6. مفاتیح الجنان،
زیارت آل یس.
7. بخشى از زیارت
سلام اللّه الکامل التام در استغاثه به حضرت صاحب الزمان(علیه السلام).
8. صلوات ابوالحسن
ضرّاب اصفهانى، وارد شده از ناحیه مقدسه امام زمان(علیه السلام) در اعمال روز
جمعه.
تشکر از اینکه انجمنی را
به موضوع مهدویت ختصاص دادید.
چگونه وجود مقدس امام عصر (عج) را در زندگی احساس کنیم؟
این سوال را برای کسانی می پرسم که مادیات را بیش از معنویات بها می دهند.
زمان دانشجویی ، استاد
خیلی باصفایی داشتیم ، یه بار یکی از دوستان این سوال را از ایشون پرسید، استادمون
اینطور جواب دادند:
" هر روز صبح زیر آسمون رو به
قبله بایست و سه بار بگو : السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
جواب سلام واجب است ، پس مطمئن باشید
آقا جواب سلامتون را می دهند و خوشا به حال آن کسی که اقا به ایشون سلام کنند ،
اثر این سلام را در زندگیتون حتما می بینید ، یکی از اثراتش برکت هست. "
مدتها از این صحبت می
گذره و اما من حتی یک کلمه از حرفهای استادم را فراموش نکردم.
شهر کنعان را خشکسالی و قحطی فرا
گرفته بود، و فرزندان یعقوب برای سومین مرتبه، بار سفر بستند و روانه مصر شدند.
در این سفر، برخلاف سفرهای گذشته،
نوعی شرمساری روح آنان را آزار میداد، زیرا در سفر گذشته، سابقه آنان نزد عزیز
مصر، آسیب دید و اینان گروهی بدنام معرفی شدند. شاید برخی آنان را به عنوان «گروه
سارقان کنعان» می شناختند.
از سوی دیگر، این نوبت، متاع بسیار
اندکی برای معاوضه با گندم و سایر مواد غذیی به همراه آوردهبودند و از دست دادن
بنیامینـ در سفر گذشتهـ و ناراحتی جان افزای پدر، غم آنان را افزون کرده بود.
در میان انبوه مشکلات و ناراحتیهی
جانکاه، تنها جمله آخر پدر که فرمود: «از رحمت خدا مایوس نباشید».* مایه تسلّی
خاطر آنان بود.
فرزندان یعقوب با تمامی این مشکلات
بریوسف واردشدند. در این هنگام، با نهایت ناراحتی رو به سوی او کردند
ای عزیز، به ما و خانواده ما رنج
بسیار (قحطی، ناراحتی و بلا) رسیده است و سرمایه اندک و بی ارزشی همراه آوردهیم
[با ین حال به کرم و بزرگواری تو تکیه کردهیم] پیمانه ما را به تمام و کمال پُرکن
و برما منّت بگذار و تصدّق کن که خداوند بخشندگان و کریمان را دوست دارد».(سوره
یوسف، یه 88)
این حالت فرزندان یعقوب(ع)
یادآور خاطرهی است:
علاّمه ایتاللّهی نقل میفرمود که:
در اوّلین سفر حجّ که با پدر پیرم مشرف شده بودم، صبح روز دوازدهم ذیحجه، بری
اعمال حجّ به مکّه آمدیم،
در برگشت به جهت ازدحام جمعیت، ماشین
تا مسجد «خیف» بیشتر نیامد و چون تا خیمهها راه زیاد بود و پدرم ناتوان از راه
رفتن و به جهت انجام اعمال حجّ، بسیار خسته و درمانده شده بود، به دنبال وسیلهی
بری رفتن به خیمه بودم که در ضمن به حضرت مهدی(عج) نیزمتوسّل شدم و حضرت را با
جمله «یا صاحب الزمان أغثنی» میخواندم.
در همین موقع با چشمی اشکبار یه
مبارکه سوره یوسف را ـ که قرآن از زبان برادران یوسف، زمانی که در تنگنا سخت زندگی
قرار گرفته بودند، بیان میکندـ تکرار میکردم: «یا یها العزیز مسّنا وأهلنا
الضّرّ وجئنا ببضاعةٍ مزجاةٍ فأوف لنا الکیل وتصدّق علینا انّ اللّه یجزی
المتصدّقین».
پدرم نیز وقتی چنین وضعیتی را دید،
شروع به استغاثه کرد و با ذکر «یا اباصالح ادرکنی» شروع به گریه کرد و به تصور
اینکه راه را گم کردهام، از حضرت میخواست که راه را به ما نشاندهد.
لحظاتی نگذشت که دیدم دو نفر با لباس
عربی آمدند و مرا با اسم صدا زدند و فرمودند: علاّمه! با ما بیا.
من چند لحظه درنگ کردم، فرمودند:
نترس! با ما بیا. حرکت کردم و چند دقیقه بعد، کنار خیمه بودم.
پرسیدم: شما اهل کجا هستید؟ فرمود:
مدنی هستیم. گفتم: از سادات «نخاوله» هستید؟ فرمودند: خیر. سؤالات دیگری هم کردم و
بعد تعارف کردم که به خیمه تشریف بیاورید تا بیشتر درخدمت شما باشیم. فرمودند: ان
شاء اللّه در مدینه مرا میبینید.
قابل ذکر است سید بن طاووس میگوید:
وقتی به آن بزرگوار ـ حضرت مهدی(عج)ـ خطاب میکنی، پس از تقدیم سلام زیارتی را که
با سلام الله الکامل آغاز میشود بخوان و بگو: یا ایها العزیز….
ترجمه کشف المحجة (فانوس)، ص231.
1 . همونطوری که دوست خوبمون فرمودن ، هر روز به حضرت سلام بدیم ،
معنا نداره که به کسی که نیست سلام بدی ، پس حتماً بودنش رو احساس میکنی و مطمئن
باش جواب سلام میشنوی
2 . برای سلامتیشون صدقه بندازیم ، همونطوری که برای بقیه
عزیزانمون اینکار رو میکنیم ، تذکر اینکه ایشون تحت حفاظت خاص خداوند هستن و این
صدقه یعنی ما خودمون رو بیمه حضرت میکنیم ، در هر صورت اخلاص در این کار حرف اول
رو میزنه!
3 . براشون دعا کنیم ، تا ببینیم وقتی
برامون دعا میکنن چه اتفاقاتی رو تجربه میکنیم ! هر روز مداوم
4 . باهاشون مشورت کنیم ، تا اون حدی
که همیشه اولین انتخابون برای مشورت ایشون باشن و اگه سراغ شخص دیگری هم میریم
ایشون فرستاده باشن ! ( خیلی مهمه ، حضورشون رو باور میکنی ، عمیقاً ، مخصوصاً
زمانی که از جواب های بی نقصشون بهره مند بشی )
5 . تو هر مسئله ای چه کوچیک و چه
بزرگ به ایشون توسل کنیم ، حتی تو آب خوردن ، تو راه رفتن ، تو بیدار شدن ، تو
خوابیدن و . . . توسل زیاد باب ارتباط های خاص رو باز میکنه !
6 . ازشون چیز هایی رو بخوایم که
میدونیم خوشحالشون میکنه !
مثلاً توفیق اعمال عبادی خاص ، توفیق
توحید و معرفت واقعی ، توفیق خدمت گذاری به ساحتشون ، حتی توفیق اینکه صحبت
کردنمون برای تبلیغ نام ایشون باشه !
7 . خودمون رو بهشون بچسبونیم !!!!!
هر روز متذکر بشیم که اگه از در این
خونه جدامون کنن ، هیچ جای دیگه ای نداریم ! هر روز بهشون بگیم و بخوایم که از
تقصیرهامون بگذرن
8 . سعی کنیم نام فراموش شده شون رو
این طرف و اونطرف زنده کنیم ، هیچ جایی از این قضیه نترسیم ، خدا میدونه چی گیرمون
میاد !!!!
فقط میخوام بگم ، ایمان داشته باشیم
هر جایی که نامی از ایشون زنده کنیم ، مطمئناً تو اون لحظه توجهات خاص ایشون به
ماست و یقین داشته باشیم لبخندی بر لب های مبارکشون نشوندیم ، و آیا زیبا تر از
این میتونیم بخوایم ؟؟؟؟
9 . هر روز چندین دقیقه باهاشون درد
دل کنیم ، چرا ؟ چون هم دل خودمون سبک میشه ، و مهمتر اینکه هم ایشون از تنهایی و
غربت در میاد ، فکر کنید همه بچه شیعه ها روزی چندین دقیقه با حضرت درد دل کنن . .
. . چی میشه ؟؟؟!!!
10 . مطمئناً انجام واجبات و ترک
محرمات و سعی در مستحبات ایشون رو خوشحال میکنه !
بسه دیگه حالا فعلاً همین ها رو داشته
باشیم تا اگه لیاقت داشتیم حضرت بقیه اش رو ، خودشون بهمون یاد بدن!
پاسخ: برنامه حضرت مهدی(ع) با برنامه
پیامبران و سایر پیشوایان یك تفاوت كلی دارد و آن این كه برنامه وی قانونگذاری
نیست، بلكه یك برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است. به این معنی كه او
مأموریت دارد تمام اصول تعالیم اسلام را در جهان پیاده كند و اصول عدالت و دادگری
و حق و حقیقت را در میان جامعه بشری بگستراند.
روشن است كه پیاده شدن چنین برنامة
انقلابی جهانی، كه به وسیله آن اصول عدالت و دادگری و حقّ و حقیقت در میان همه
مردم جهان گسترش یابد، به شرایط و مقدّماتی نیاز دارد كه تحقق آنها جز با مرور و
تكامل همه جانبه اجتماع ممكن نیست; برخی از آن مقدمات عبارتند از:
1. آمادگی روحی
در درجه نخست باید مردم جهان برای
اجرای این اصول، تشنه و آماده گردند و تا زمانی كه در مردم جهان تقاضایی نباشد،
«عرضه» هر نوع برنامه مادّی و معنوی مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه و تقاضا نه تنها
در نظام زندگی اقتصادی حكمفرماست، بلكه مشابه این نظام در عرضه برنامههای معنوی و
اصول اخلاقی و مكتبهای سیاسی و انقلابی نیز حاكم میباشد و تا در اعماق دل مردم ـ
برای این نوع امور ـ تقاضا و درخواستی نباشد، عرضه آن با شكست رو به رو شده و كاری
از پیش نخواهد رفت.
امام باقر(ع) میفرماید: «روزی كه
قائم آل محمّد(ص) قیام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان میگذارد، در پرتو آن
خردها را جمع میگرداند و شعور آنان به حد كمال میرسد».1
البتّه گذشت زمان و
شكست قوانین مادّی و پدید آمدن بنبستهای جهانی و كشیده شدن بشریّت بر لب پرتگاه
جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به این حقیقت واقف خواهد ساخت كه اصول و
قوانین مادّی و سازمانهای به اصطلاح بین المللی، نه تنها نمیتوانند مشكلات زندگی را حل كنند و
عدالت را در جهان حكمفرما سازند، بلكه همین خستگی و یأس، مردم دنیا را برای پذیرش
یك انقلاب بنیادی مهیّا و آماده میسازد و میدانیم كه این موضوع نیاز به گذشت
زمان دارد تا تجربههای تلخ زندگی ثابت كند كه تمام نظامات مادّی و سازمانهای
بشری در اجرای اصول عدالت و احقاق حق و برقراری امنیّت و آرامش، عاجز و ناتوان میباشند
و سرانجام باید بر اثر یأس و نومیدی، این تقاضا در مردم گیتی برای تحقّق چنان
آرمان الهی پدید آید و زمینه برای عرضه یك انقلاب جهانی به وسیله یك مرد الهی و
آسمانی، از هر نظر مساعد گردد.2
امام باقر(ع) میفرماید: «روزی كه
قائم آل محمّد(ص) قیام كند، خدا دست خود را بر سر بندگان میگذارد، در پرتو آن
خردها را جمع میگرداند و شعور آنان به حد كمال میرسد».
2. تكامل علوم و فرهنگهای
انسانی
از سوی دیگر برای برقرار ساختن یك
حكومت جهانی بر اساس عدل و داد، نیاز فراوان به پیشرفت علوم و دانشها و فرهنگهای
اجتماعی و مردمی است كه آن نیز بدون پیشرفت فكری و گذشت زمان، ممكن و میسّر نمیگردد.
برقراری حكومت جهانی كه در پرتو آن،
در سراسر جهان عدل و داد و قانون حكومت كند و همه مردم جهان از كلیه مزایای فردی و
اجتماعی اسلامی بهرهمند گردند بدون وجود یك فرهنگ پیشرفته در كلیّه شؤون بشری
امكان پذیر نیست و هرگز بدون یك فرهنگ كامل، جامه عمل به خود نمیپوشد. این نیز
احتیاج به گذشت زمان دارد.
3. تكامل وسایل ارتباط
جمعی
از سوی دیگر، چنین حكومتی به وجود
وسایل كامل ارتباط جمعی نیاز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احكام و اصول
انسانی را از طرق مختلف در مدّت كوتاهی به مردم جهان اعلام كند. این امر نیز بدون
تكامل صنایع انسانی و گذشت زمان محقق نمیشود.
4. پرورش نیروی انسانی
از همه اینها گذشته ، پیشبرد چنین
هدفی و پیریزی چنان انقلابی، به یك نیروی فعّال و سازنده انسانی نیاز دارد كه در
واقع ارتش انقلاب جهانی را تشكیل میدهد. تشكیل چنین ارتشی و به وجود آمدن چنین
افراد پاكباخته و فداكاری، كه در راه هدف و حقیقت از همه چیز بگذرند، به گذشت زمان
نیاز دارد.
اگر در برخی از روایات
میخوانیم كه فلسفه طولانی شدن غیبت امام زمان، همان امتحان و آزمایش مردم است، ممكن است ناظر به همین نكته باشد;
زیرا امتحان و آزمایش در منطق اسـلام به معنی آزمـونهای معمولی و كشف امور پنهانی
نیست; بلكه مقصود از آن پرورش روحیّات پاك و پدید آوردن حداكثر ورزیدگی در افراد
میباشد.3
مجموع این جهات چهارگانه4 نیاز به این
دارد كه زمان قابل ملاحظهای بگذرد و جهان از بسیاری جهات پیش برود; و آمادگی روحی
و فكری برای پذیرش حكومت جهانی بر اساس حقّ و عدالت در مردم پدید آید; آنگاه این
برنامه با وسایل و امكانات خاصّی در سطح جهانی وسیله حضرت مهدی ـ عجّل اللّه تعالی
فرجه الشریف ـ پیاده گردد و این است گوشهای از فلسفه غیبت طولانی امام(ع).
نویسنده : حضرت آیت الله سبحانی
منبع
: گروه
دین و اندیشه تبیان
________________________________________
[1] . كافی:1/25،
كتاب العقل، ح21.
[2] . یكی از نشانههای
روشن قیام امام زمان كه احادیث اسلامی همگی بر آن اتّفاق دارند این است كه سراسر
اجتماع بشری را جور و ستم و تعدّی و بیدادگری فرا میگیرد و ابرهای یأس و نومیدی
زندگی جامعه انسانی را تیره میسازد و در حقیقت فشار ظلم و تعدّی آن چنان بر دوش
آنان سنگینی میكند كه انسان را برای پذیرش انقلاب دیگر، انقلابی عمیق و بنیادی به
دست توانا و نیرومند یك مرد الهی آماده میسازد.
[3] . تمام آزمونهای
الهی كه درباره پیامبران و اولیای وی انجام میگیرد برای همین منظور است. اگر خدا
ابراهیم را با تكالیف و وظایف سنگینی آزمود، چنان كه میفرماید: «وَإِذِ ابْتَلى
إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلماتٍٍ فَأَتَمَّهُنَّ» (سوره بقره، آیه 124) برای همین
هدف بوده است تا این رادمرد الهی به قدری در كوران حوادث قرار گیرد كه در صلابت و
استقامت به صورت فولاد آب دیده درآید.
[4] . مجموع این جهات چهارگانه را میتوان در امور زیر خلاصه نمود:
1. تكامل روحی، 2. تكامل فرهنگی، 3. تكامل وسایل ارتباط جمعی، 4. تشكیل یك ارتش
انقلاب جهانی از یك جمعیت پاكباخته و فداكار.
جود دو روایت، دلیل چنین
كاری است كه یكی، قول امام و دیگری، فعل امام است. امام صادق(ع) فرموده است:
«فلیقم و لیطلب من الله تعجیل فرجه؛ پس بایستد و از خدا تعجیل فرج را طلب
كند»(منتخب الاثر، ص641).
درباره امام رضا(ع) نقل شده است: «وضع الرضا یده علی رأسه و تواضع قائماً و دعی له
بالفرج؛ امام رضا(ع) دستش را بر روی سرش قرار داد و متواضعانه ایستاد و برای فرج
او دعا كرد»(منتخب الاثر، ص640).
از این دو روایت، معلوم میشود هنگام برده شدن نام امام زمان(ع) باید برخاست و
برای حضرت دعا كرد. البته در روایت اول برخاستن را ویژه زمانی میداند كه لقب قائم
ذكر شود و فقط بلند شدن و دعا كردن را میرساند. اما روایت دوم، لقب خاص را نمیرساند،
بلكه هرگاه یادی از امام شود، باید برخاست و دعا كرد و نیز علاوه بر این در روایت
دوم دست روی سر نهادن نیز بیان شده است.
امام صادق(ع) سبب این كار را فرموده است: «زیرا غیبت ایشان طولانی است و چون رأفت
امام به كسانی كه دوستش دارند، زیاد است، هركس او را به این لقب ـ كه اشاره به
دولت ایشان دارد و حسرت بر غربت ایشان را میرساند ـ یاد كند، امام به او نظر میكند
و از جمله چیزهایی كه نشان تعظیم است، برخاستن بنده هنگام نگاه كردن مولا به او
است.(منتخب الاثر، ص641).
از این روایت معلوم میشود، برخاستن، نشان تعظیم و احترام و بزرگ شمردن امام است و
در مورد روایت دوم نیز هر چند كلام امام نیست، اما برداشت راوی ـ به عنوان كسی كه
حاضر در مجلس است ـ همین تواضع است. راوی میگوید: «وتواضع قائماً» یعنی برای
تواضع، امام به پا خاست. پس برای بزرگ شمردن امام و كوچك انگاشتن خود، چنین عملی
انجام میشود
بر همه ارادتمندان حضرت مهدی علیه
السلام لازم است که به هنگام شنیدن نام ها و القاب آن حضرت، بویژه برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است . بر شیعیان واجب است که خود را بر اطاعت امام بر حق و
انتظار فرج او ملتزم سازند و برای یاری نمودنش مهیا باشند . نام مبارک «قائم » از جا برخیزند و نسبت به امام خود ادای
احترام کنند . روایت شده است که روزی در مجلس حضرت صادق علیه السلام
نام مبارک حضرت صاحب الامر علیه السلام برده شد، امام ششم به منظور تعظیم و احترام
نام آن حضرت از جای خود برخاسته قیام فرمود . همچنین نقل شده است: زمانی که «دعبل خزاعی » قصیده معروف
خود در وصف اهل بیت، علیهم السلام، را در پیشگاه امام رضا علیه السلام می خواند،
آن امام با شنیدن نام حضرت حجت علیه السلام از جای برمی خیزد، دست خود را به نشانه
تواضع بر سر می گذارد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا می کند . برخاستن به هنگام شنیدن نام امام مهدی علیه السلام می
تواند به معنای اعلام آمادگی برای یاری و نصرت آن حضرت و همچنین اعلام درک حضور و
شهود آن حضرت باشد
بلند شدن به احترام
افراد از نماد های احترام و تکریم و تعظیم برای اشخاص بلند مرتبه است و انجام این عمل با
شنیدن نام خاص حضرت یعنی " قائم " یکی از سنت هاییه که بین شیعیان اون
حضرت وجود داره و هم روایت در این باره هست و هم اینکه ائمه ما وقتی نام خاص حضرت
مهدی (عج )آورده شده چنین کاری انجام داده اند.
اما اینکه واجبه یا مستحب ... واجب
عقلی میتونه باشه !
یعنی عقل حکم میکنه وقتی خبر این مسئله بهمون رسیده و معصوم هم این کار رو انجام
داده خوب ما هم انجام بدیم.
با سلام و تشکر از مخالف گرامی بلند شدن یا دست گرفتن در هنگام بردن نام خاص حضرت مهدی علیه السلام
سنتی بوده که از ائمه به ما رسیده است . نخست امام رضا
علیه السلام زمانی که نام مبارک حضرت مهدی و لقب خاصشان برده شد از جا برخاست و
دست بر سر مبارکش قرار داد پس ما این مساله را از ائمه آموخته ایم و درباره دیگران
از ائمه ،چنین حالتی از خود این ائمه دیده نشده است . با تشکر
در خصوص این سؤال، علاوه بر نکاتی که
دوستان و کارشناسان محترم اشاره نمودند نکاتی دیگر و از زوایه ای دیگر، قابل طرح
است در این مجال، اجمالاً به چند نکته اشاره می کنیم:
اولاً؛ ارزش و احترام و
جایگاه همۀ امامان معصوم (ع) به یک قدر و اندازه است، "کلهم نور واحده" همه این
بزرگواران یک نور و حقیقت واحدند. و طبق آیات قرآن (آیۀ تطهیر و آیۀ اطاعت و ...)
و توصیه نبی مکرم اسلام نسبت به اهل بیت (ع) شأن و مقام امامان (ع) برابر بوده و
در میزان اطاعت و محبت و احترام به ایشان به یک اندازه توصیه شده است.(1) پس اگر
تفاوتی در میزان احترام و ابراز محبت ما نسبت به ایشان دیده می شود مربوط به
عملکرد حود ماست که بسته به سطح معرفتی افراد نسبت به این ذوات مقدسه متفاوت است.
نه اینکه درجات و مراتب ایشان از لحاظ عصمت و شأن و مرتبه متفاوت بوده و یا اسلام
احترام و اکرام و ابراز محبت به برخی از این بزرگواران را تخصیص کرده باشد.
البته نباید از برخی فضائل و مناقبی
که برخی امامان ما واجد آن بوده اند و به همین دلیل چهرۀ ایشان، در تاریخ، از
ویژگی و برجستگی خاصی برخوردار شده و همین امر، موجب شناخت و معرفت بیشتری در بین
شیعیان گردیده غافل ماند، نظیر فضیلت های بخصوص و منحصر بفرد صدیقۀ طاهره (س)،
فضیلت های خاص الخاص امیر مؤمنان علی (ع)، قیام تاریخی و خونین اباعبدالله الحسین
(ع) و ...
ثانیاً؛ بی شک، بدلیل حساسیت مسأله و
اهمیت ویژه ای که اقدام و عمل برخی امامان (ع) در آن مقطع زمانی حساس، بسته به
شرایط زمانی خویش داشته، و نیز رسالت سنگینی را در احیاء دین بدوش می کشیده اند.
از اینرو کانون توجه و تأیید و تأکید امامان دیگر قرار گرفته و ایشان برای زنده
نگه داشتن پیام های آن حرکت حقیقت مدارانه، در اذهان و دلهای مؤمنان و انتقال آن
به نسل های آینده به هر مناسبتی یاد آن را بزرگ داشته اند.(2)نظیر، غربت و مظلومیت
علی (ع)، غصب خلافت، ظلم و تعدی به صدیقۀ طاهره، قیام عاشورای اباعبدالله الحسین
(ع) و اسارت امام سجاد و کاروان عاشورا ...
مسألۀ امام عصر (عج)، غیبت صغری و
کبرای ایشان و رسالت مهم و سرنوشت ساز آن بزرگوار نیز از همین مصادیق است که بدلیل
اهمیت بسیار آن، کانون توجه سایر امامان (ع) قرار گرفته و این امر به شناخت و
معرفت بیشتر مردم نسبت به ایشان منجر شده که در نوع مواجهه و ارتباط گیری و توسل و
عشق ورزی و ابراز محبت به ایشان بسا تأثیر گذار بوده است.
ثالثاً؛ طبق آموزه های دینی، امام عصر
(عج) اگر چه اکنون در پس پردۀ غیبت است اما واسطۀ فیض الهی در زمین بوده و چون
خورشیدی، که از پشت ابرها همۀ عالم را از فیض وجود خویش بهره مند می سازد، از پس
پردۀ غیبت، جهان و جهانیان را از نور عالمتاب خویش مستفیض می نماید. و این روح
انتظار و احساس نیاز، به تنهائی کافی است که موجب علقه و انس و الفت و ارتباط شدید
تری بین ایشان و مؤمنان گردد.
رابعاً بلند شدن برای حضرت قائم به
صرف شنیدن نام مبارک ایشان، علاوه بر دستور و توصیه و یا سنتی از جانب ائمۀ
معصومین (ع)، می تواند از این جهت نیز باشد که چون شیعیان در زمان غیبت حضرت را
حاضر و ناظر بر خویش می دانند و با وجود اینکه آنحضرت از منظر ایشان غایب است اما
بر شیعیان خویش عنایت دارد از اینرو نظیر آنکه به محض ورود بزرگی و یا در حضور آن
بزرگ به رسم ادب و احترام می ایستند. با شنیدن نام مبارک حضرت، احساس حضور نموده و
به احترام بپامی خیزند.
و یا می تواند، بلند شدن برای قائم
(عج)، علاوه بر احترام، نوعی اظهار آمادگی و استواری شیعیان برای قیام و ظهور حضرت
حجت باشد. و نوعی رفتار خاص برای ترویج روح انتظار در بین منتظران و جامعۀ دینی و
یا نوعی تبلیغ روانی و تزریق ناامیدی علیه دشمنان دین و مکتب و معاندان، به این
معنا که منتظران حضرت قائم (عج) آماده و استوار و پا در رکاب حضرت اند.
در پایان گفتنی است: در حقیقت آنها که
اهل معنا و معرفتند و به کلام "کلهم نور واحده" اعتقاد عمیق و استواری
دارند بدلیل شناخت کامل نسبت به شأن و رتبۀ این ذوات مقدسه، برای همۀ ایشان احترام
و اکرام یکسانی قائلند اگر چه ممکن است به دلیل تبلیغ و ترویج اقدام و رسالت مهم
احدی از امامان (ع) این عشق و محبت در بیرون بروز و ظهور بیشتری داشته باشد. که
این مسأله، بسته به شرایط و اهمیت موضوع در هیچ قاموسی ناپسند نیست. هم دلیل و حجت
شرعی و هم عقلی دارد.
پاورقی
1. اشاره به حدیث ثقلین (کتاب الله و
عترتی اهل بیتی)، اهل بیت عصمت و طهارت (ع) که مصادیق آن امامان معصومند را در
کنار قرآن و حق آنها را هم سنگ قرآن معرفی می کند.
2. البته این مطلب که هر امامی اگر در
شرایط زمانی امام دیگر قرار می گرفت، همان اقدامی را در پیش می گرفت که امام همان
زمان، بدان عمل نمود، حجتی دیگر، بر بیانی است که اشارت نمودیم. (کلهم نور واحدة)
مثلاً اگر امام حسین (ع) هم در شرایط امام حسن (ع) بود صلح را اختیار می نمود و
بالعکس.
در اين روزها، نويسندگان زيادي اقدام
به مشخّص كردن زمان ظهور امام زمان(ع) كردهاند. اين خود، نشاندهندة اشتياق و
لحظهشماري مردم براي زودتر تحقّق يافتن بشارتهاي نبوي(ص) است كه طبق آن، صفحات
تاريخ دگرگون ميشود و جهت حركت بشريّت را از ستم و بيعدالتي به سمت عدالت و
دادپروري تغيير ميدهد. اين کار، يا از عشق زيادشان به حضرت بقيّـةالله(ع) سرچشمه
ميگيرد يا از ناآگاهي آنها از حقايق واقعي.
حقيقتي كه بايد بدان توجّه داشت، اين
است كه ائمة اهلبيت(ع) با وجود آنكه بسيار، از امام مهدي(ع) سخن گفته و ويژگيهاي
دوران ايشان و نشانههاي ظهورش را برشمردهاند، امّا از بيان زمان ظهور خودداري
كرده و حتّي مردم را از مشخّص كردن زمان خاصّي براي ظهور ايشان، نيز نهي كردهاند.
امامان(ع) به ما دستور دادهاند، هر كس را که از زمان ظهور خبر ميدهد، تكذيب
كنيم، زيرا زمان ظهور يكي از اسرار الهي است كه خداوند بزرگ، با حكمتي، آن را از
مردم پوشيده و پنهان نگاه داشته است.
در زير برخي نمونههاي توقيت و تعيين كردن زمان ظهور
را بيان ميكنيم:
1. عبد محمّد حسن، در كتاب خود: «اقترب الظّهور» با استناد به برخي احاديث اهلبيت(ع)
و تطبيق آن با اوضاع و احوال جهان مينويسد: «زمان ظهور امام نزديك شده است و امام
در روز شنبه 10 محرم سال 1429 ق. برابر با 19 ژانوية 2008 م. ظهور ميكند». او در
كتاب خود، به برخي نشانههاي پيش از ظهور و زمان روي دادن آن اشاره ميكند. از
جمله:
ـ 18 ژوئن تا 24 ژوئن 2007، بارش
بسيار زياد باران؛
ـ 21 جولاي 2007، روز جمعه، روز خروج
سفياني؛
ـ 4 اكتبر 2007، شب جمعه در شب قدر،
صيحه و نداي آسماني با صداي جبرئيل؛
ـ 19 دسامبر 2007، كشتار كوفه به دست
سفياني؛
ـ 3 ژانويه 2008، كشته شدن نفس زكيّه
در مكّه؛
ـ 24 ژانويه 2008، خسف بيداء؛
ـ اوّل اكتبر 2008، نزول حضرت
عيسي(ع)؛
ـ 17 اكتبر 2008، فتح قدس.
2. جابر البلوشي، در کتاب خود: «ظهور الامام المهدي(ع) عام 2015 م. نبوءةٌ قرآينة»
ظهور امام(ع) را در روز شنبه، دهم ماه محرم سال 1437 ق. بر اساس علم اعداد و حروف
و با توجّه به آيات قرآن دانسته است. او بسياري از حوادث ظهور و وقت وقوع آن را
بيان كرده است، از جمله:
ـ 2010 م، ترسيم مرزهاي هميشگي اسرائيل، خروج آمريكاييها و انگليسيها از عراق؛
ـ 2014 م، يك سيارة بزرگ به زمين
برخورد ميكند و باعث به وجود آمدن طوفانها، زمينلرزهها و سيلهاي زيادي در
تاريخ 21/3/2014 ميشود؛
ـ 1436 ق. خروج سفياني، خراساني و
يماني؛
ـ 2018 م، نزول حضرت مسيح(ع)؛
ـ 2019 خداوند ايالات متّحدة آمريكا
را با دو طوفان و با يك سيارة كوچك (شهاب سنگ) نابود و ويران ميكند.
3. فارس فقيه، در جزوهاي که تحت عنوان «أنت
الان في عصر الظّهور؛ تو، اکنون در عصر ظهوري» تهيه كرده، نام شخصيّتهاي دوران
ظهور مانند خراساني، يماني، شعيب بن صالح و ... را مشخّص كرده، برخي از شخصيّتهاي
كنوني را با آن تطبيق داده و آنها را يماني، خراساني و... دانسته است. وي همچنين جزوة
ديگري به نام «جميع الأديان تقول أنّه عصر ظهور؛ همة اديان ميگويند اكنون دوران
ظهور است» منتشر کرده است.
4. ماجد
المهدي، صاحب كتاب «بدأ الحرب الأمريكية ضدّ الإمام المهدي(ع)» در مورد
تعيين زمان ظهور در فصلي از آن نوشته است: «آيا تعيين كردن زمان ظهور مبارك ايشان،
حرام و نهي شده است؟ روايتها و عقل اين را نفي ميكند». او سپس به بررسي موضوع
تعيين زمان ظهور ميپردازد و ميگويد: «حتّي دشمنانمان، از نزديك بودن زمان ظهور،
آگاه هستند در حالي كه ما ميخواهيم با دلايل واهي و نادرست، سر خود را مانند کبک
زير برف كنيم».2
5. سيّد محمد علي
طباطبايي در كتاب خود: «مائتان
و خمسون علامة؛ دويست و پنجاه نشانه»، زمانهايي را به عنوان سال ظهور مشخّص كرده
است و در فصل يازدهم آن، براساس محاسبة ابجدي زمان ظهور، گفته است: «اينها تنها ميتواند
يك احتمال باشد».3
6. سيّد
حسين حجازي نويسندة كتابي با عنوان: «إستعدّوا فإنّ الظّهور قريب؛ آماده
باشيد، ظهور نزديك است»، نوشته است: «بدون اينكه تاريخي براي فرج تعيين كنيم، با
مطالعة اين كتاب و پس از تأمل، انديشه و درنگ به اين نتيجه ميرسيم كه زمان ظهور
نزديك است و به طور دقيقتر بايد بگوييم كه حتّي سالمندان ما هم بايد آروزي ديدار
مولايمان را در زمان حيات خود داشته باشند».
تعيين كردن زمان ظهور يا نشانههاي
آن، در بين اهل سنّت نيز مصاديقي داشته است؛ ازجمله:
7. احمد
عبدالله زكي عميش5 در مصر، در كتاب خود: «إنّ المهدي المنتظر علي قيد
الحياة؛ مهدي منتظر در قيد حيات است» 12 دليل ذكر كرده كه براساس آن، مهدي موعود
اسلامي، در قيد حيات است. او در كتاب خود، سال 1430 ق. را سال قيام مهدي(ع) ميداند.
وي گفته است حداكثر تا سال 1430 ق. مهدي امين خروج ميكند.6
8. بسّام نهاد جراد، در فلسطين، در كتابي تحت
عنوان: «زوال اسرائيل عام 2022 نبوءة أم صدف رقمية» مسئلة نابودي اسرائيل را در
سال 2022 م. با ظهور امام مهدي(ع) مرتبط ميداند.
دلايل تعيين كنندگان زمان ظهور:
تعيينکنندگان وقت ظهور هيچگونه
ايرادي براي تعيين زمان ظهور نميبينند، نه حرمتي و نه هيچگونه نهياي. آنها ميگويند:
1.
احاديث و روايات شريفهاي كه تعيين زمان ظهور را نهي ميكنند، عام و مطلق
نيستند، بلكه منظور آنها تكذيب كساني است كه توقيت را به اهلبيت(ع) نسبت ميدهند
و درحقيقت، توقيت منسوب به ايشان(ع) به دروغ را نهي كرده است. يعني كساني كه زماني
براي ظهور تعيين ميكنند، صرفاً اگر آن زمان و گفتة خود را به اهلبيت(ع) نسبت
دهند، دروغگو هستند، زيرا امامان(ع) در گذشته، زماني براي آن مشخّص نكردهاند و
در آينده نيز زماني را تعيين نميكنند.
2. روايتي وجود دارد كه ثابت ميكند ائمّة اهلبيت(ع)
زمان ظهور را بيان كردهاند، خداوند بداء پيش آورده و
زمان ظهور را تغيير داده است. به عنوان مثال، در روايتي آمده است: «ابوحمزة ثمالي
گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اي ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال
70 هجري تعيين كرده بود، زماني كه حسين(ع) كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و
آن را به سال 140 به تأخير انداخت، هنگامي كه ما در مورد آن با شما سخن ميگوييم
شما آن را منتشر و فاش ميكنيد و پرده و نقاب را برميداريد و به همين دليل،
خداوند پس از آن، زماني را معين نفرموده است. ابوحمزه ميگويد: در مورد آن با امام
جعفر صادق(ع) سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اينگونه بوده است».8 اين روايت
روشن و صريح است و همانگونه كه ماجد المهدي ميگويد، اگر توقيت و تعيين زمان
ظهور، حرام يا ممنوع بود، آيا امكان دارد معصومي مرتكب فعل حرام و ممنوع شده باشد؟
3. روايات
زيادي از اهلبيت(ع) نقل شده كه مردم را از نامگذاري يا نام بردن امام زمان(ع)
نهي ميكند و از روايات مختلف درمييابيم كه حتّي بردن نام امام مهدي(ع)
نيز ممنوع و نهي شده و از نظر شرعي حرام است9. جدا از اين، يك روايت وجود دارد كه
افرادي را كه در ميان مردم نامي بر او ميگذارند لعن كرده است. با توجّه به اين
مطالب، بايد گفت همة ما ملعون هستيم زيرا ما شب و روز نامهايي را براي ايشان به
كار ميبريم. در گردهمآييها، بر منبر مسجدها و حسينيهها و در اينترنت، چه كسي
از ما نام شريف ايشان را نميداند؟!
حال، ما چگونه ميتوانيم
اين احاديث را با احاديث و روايات زيادي از اهلبيت(ع) كه نام امام مهدي(ع) را ذكر
كردهاند، در
كنار هم بگذاريم؟ و حتّي يك حديث اهلبيت از پيامبر(ص) نقل كردهاند كه نام دوازده
امام بعد از خودشان را ذكر كرده است. با خواندن اين حديث متوجّه ميشويم كه نام
امام مهدي(ع) «محمد» بن امام حسن عسکري است و با توجّه به اين، توقيت را نيز ميتوان
از اين باب دانست و آن را جايز شمرد.
4. شيخ كليني در كتاب «الكافي» هشت باب را به صاحبالزّمان(ع)
اختصاص داده كه ششمين باب تحت عنوان «مكروه بودن توقيت» است. كليني در اين
باب، دو خبر از امام باقر(ع) و پنج خبر از امام جعفر صادق(ع) در نفي مسئلة توقيت
ظهور امام ذكر كرده امّا چرا تعيين زمان ظهور را مكروه دانسته است، نه حرام؟ ماجد
المهدي سؤال ميكند: چرا شيخ كليني اين باب را تحت عنوان مكروه بودن توقيت آورده
نه حرام و ممنوع بودن توقيت؟
نهي توقيت؛ روايات و عقل
برخي ادّعا ميكنند که تعيين زمان
ظهور امام(ع) امكانپذير است. با پژوهش و بررسي ادلّة شرعي و عقلي، در مييابيم كه
نهي توقيت از جمله اموري است كه در بسياري از اخبار و روايات بر آن تأكيد و توصيه
شده است که اعلام زمان ظهور، امري الهي است. از برخي اخبار اينگونه دريافت ميشود
كه هر كس زماني براي ظهور آن حضرت معين كند، در حقيقت در علم خداوند شريك شده است
امّا بايد دانست، حكمت الهي چنين اقتضا كرده كه زمان ظهور ناشناخته و نامعلوم و از
مردم پوشيده باشد؛ همانند امور ديگر مانند شب قدر يا زمان مرگ. علّت نهي توقيت يا
تعيين و مشخّص كردن روز ظهور، به وجود حكمتي الهي و اسرار زيادي باز ميگردد كه
سيره و زندگينامة ايشان را در بر گرفته است، مانند مسئلة غيبت. با توجّه به اين،
از نظر نگارنده راز اصلي توقيت، اين است كه از امور غيبي است. به همين دليل، ما در
ادامة اين پژوهش در شمارههاي بعدي سعي ميكنيم برخي از حكمتها و دلايل نهي توقيت
و راز پوشيده نگاه داشتن زمان ظهور را براي خوانندگان گرامي، روشن سازيم.
مجتبي الساده
مترجم: سيّد شاهپور حسيني
ماهنامه موعود شماره109
پينوشتها:
1. پژوهش ارائه شده
در اوّلين كنفرانس علمي در مورد امام مهدي(ع) كه مركز الدراسّات التخصيصيـ[ في الامام المهدي(ع) در تاريخ 22 تموز 2007 در نجف اشرف
آن را برگزار كرد.
2. اين پژوهش در
تاريخ 10/12/2006 در سايت شبكة هجر الثقافية منتشر شد.
3. مائتان و خمسون
علامـ[، ص 184.
4. استعدوا فان
الظهور قريب، ص 8.
5. منبع و انديشمند
مصري، دارندة مدرك ليسانس مطالعات اسلامي و زبان عربي، دانشكدة دارالعلوم، دانشگاه
قاهره.
6. كتاب المهدي
المنتظر علي قيد الحيا\، مراجعه كنيد دليل
دهم.
7. مراجعه كنيد
كتاب: اقترب الظّهور؛ عبد محمّد حسن، ص 14 و پژوهش: هل التوقيت للظهور المبارك
محرم أو منهي عنه؟؟ الروايات و العقل ينفي هذا؛ ماجد المهدي، پايگاه اينترنتي شبكه
هجر الثقافية تاريخ 10/12/2006
9. سيّد محمّد حسيني
شيرازي در كتاب خود تحت عنوان الامام المهدي(ع) گفته است: گفته شده ذكر نام ايشان
در زمان غيبت جايز نيست، امّا سخن غير متيقني است زيرا شرايط سياسي زمان امام
عسكري(ع) و پس از آن، اجازه ذكر نام شريف ايشان را نميداد زيرا عبّاسيان و امثال
اينها، تلاش ميكردند ايشان را از يادها ببرند و ايشان را به قتل برسانند و تصوّر
ميكردند ميتوانند نور خداوند را خاموش كنند. امّا ظاهراً ذكر نام ايشان در اين
زمان جايز است. هرچند تمام حكمتهاي عدم ذكر نام ايشان در آن زمان براي ما روشن
نشده است جدا از اين، در مورد حرمت نامگذاري و حرمت ذكر نام شريف ايشان نيز
اختلاف نظر وجود دارد. در دوران متأخر، مشهور اين است كه ذكر نام ايشان جايز است و
حرمت نامگذاري مربوط به زمان غيبت صغرا است و آن هم علل داشته كه ما آن را ذكر
كرديم. به نظر ایشان، آنگونه كه در موسوعة الفقه، ج 93، كتاب المحرمات، ص 198
آمده: تسميّة امام غايب(ع)، به نام محمد، ظاهراً نام بردن از ايشان با اين نام
حرام نيست، قول به حرام بودن آن مشكل است هر چند احتياط در ترك آن است.