▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

شيعه و قيام مسلّحانه

پرسش:

آيا از جمله شرط هاى امامت امام، قيام مسلحانه است؟ و آيا قيام مسلحانه به طور مطلق و در هر شرايطى جزء برنامه هاى شيعه است؟ يعنى شيعه بايد همواره در حال نبرد مسلحانه با نظام هاى ستمگر حاكم باشد؟ يا اين كه در اين موضوع نيز همان شرايطى كه در امر به معروف و نهى از منكر مطرح است مورد نظر مى باشد؟ و ديگر اين كه در قيام هاى مسلحانه عليه حكومت بنى اميّه، شيعه چه نقشى داشته است؟

 

پاسخ:

شيعه در برنامه جهاد با كفار غير از برنامه اسلام كه در كتاب هاى فقه مشروحاً بيان شده برنامه ديگر ندارد كه بسيارى از فقها شرط وجوب آن را حضور امام و دعوت او به جهاد مى دانند.

 

ولى در دفاع از كيان اسلام و نواميس مسلمين و دفع هجوم دشمنان از حدود و ثغور اسلامى خواه اين فيزيكى باشد يا فرهنگى و يا اقتصادى يك تكليف واجب همگانى است و حتى به حكم آيه شريفه:

 

(وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوّة وَ مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوّ اللهِ و عَدُوّكُم)( [13] ).

 

]«هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آن ها ـ دشمنان ـ آماده سازيد! و همچنين اسب هاى ورزيده ـ براى ميدان نبرد ـ تا بهوسيله آن، دشمنِ خدا و دشمنِ خويش را بترسانيد!».[

 

آمادگى براى حفظ و حراست از مرزهاى فيزيكى و فرهنگى يك تكليف واجب الهى است. منتهى در جبهه جنگ و نبرد فيزيكى از طريق تهيه اسلحه نظامى و در جبهه دفاع فرهنگى و اقتصادى از طريق آماده كردن ابزارهاى خاص آن و در اين جهت عصر حضور امام (عليه السلام) با دوره غيبت فرق نمى كند.

 

همان طور كه خانه مسلمان و عيال و مال و جان او بايد مأمون از خطر و هجوم بيگانگان باشد،

 

«و من قتل دون ماله فهو شهيد»( [14] )

 

]«و هر كس كه براى دفاع از دارايى خويش كشته گردد شهيد است».[

 

وطن اسلامى هم كه خانه همه است بايد از خطر در امان باشد.

 

اين اجمال برنامه در برخورد با دشمنان خارجى است. امّا در برخورد با جريان هاى ضد اسلام داخلى و عواملى كه از داخل منافقانه براى مقاصد جاه طلبانه به اسلام و مسلمين ضربه مى زنند، مواضعى كه براى دفع اين مفاسد انجام مى شود بايد در حدّى باشد كه بتواند آن حركت ضد اسلامى را برطرف نمايد.

 

البته در مواردى كه اين حركت، كيان اسلام را در خطر اندازد يا احكام اسلام و امنيت جامعه اسلامى را در معرض تهديد قرار دهد و دفع اين خطر به حركت نظامى نياز پيدا كند در چنين شرايطى قيام مسلحانه واجب مى شود.

 

خلاصه در تفكر شيعى بى تفاوتى در مقابل جريانات مخالف و ظالمانه محكوم است.

 

مسلمان بايد به تمام امورى كه به عزّت و شوكت اسلام و مسلمين و اعلاء كلمة الله است ارتباط پيدا مى كند اهميت بدهد در هر مورد به وظيفه و تكليف خود عمل كند.

 

مع ذلك از شرايط امامت امام چنانكه به زيديّه نسبت مى دهند قيام مسلحانه نيست و چنين نيست كه هر رهبر گروه مسلحانه هر چند از سادات و خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) باشد امام به حساب بيايد و كسى كه به ظاهر قيام و مبارزه مسلحانه نداشت به اين بهانه نمى شود او را غير امام دانست، چنانكه در مورد امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق (عليهم السلام)چنين بود. چون

 

اولا: سياست غير مسلحانه آن ها در اعلاء كلمه اسلام و حراست از حق و نگهبانى از شرع در زمان خودشان از قيام مسلحانه كارسازتر بوده است.

 

ثانياً: همان طور كه در حديث محمود بن لبيد از حضرت زهرا(عليها السلام)روايت شده است «مثل الامام مثل الكعبة اذ يؤتى و لا يأتى»( [15] ) وظيفه مردم است كه گرد شمع وجود امام اجتماع كنند و براى نصرت او و اعلاء كلمه اسلام و پاس دارى از اهداف دين اعلام حضور كنند در آن صورت امام به هر صورت كه مقتضى باشد موضع گيرى مى كند.

 

چنانكه اميرالمؤمنين(عليه السلام) بعد از قتل عثمان وقتى مردم با آن شور و شوق از هر طرف براى بيعت با آن حضرت هجوم آوردند، مردم را بى جواب نگذاشتند. فرمودند:

 

«اما و الذى فلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء الا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها على غاربها و السقيت آخرها بكاس اولها و لالفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عطفة عنز»( [16] ).

 

]«آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيارى گِرداگِردم را گرفته، و به يارى ام قيام كرده اند، و از اين جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئوليتى كه خداوند از علما و دانشمندان ـ هر جامعه ـ گرفته كه در برابر شكم خوارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم، ـ آن وقت ـ خوب مى فهميديد كه دنياى شما ـ با همه زينت هايش ـ در نظر من بى ارزش تر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون آيد!».[

 

و امّا در مورد قيام هاى مسلّحانه عليه بنى اميّه غير از شورش هايى كه از سوى خوارج برپا شد و هيچكدام هم به نتيجه نرسيد، انگيزه و علت سائر قيام ها خون خواهى از قاتلان حضرت سيدالشّهداء(عليه السلام) و اعتراض به مظلوميّت اهل بيت(عليهم السلام) بود و از جمله آن ها قيام عين الورده و قيام مختار است كه در هر دو تعداد زيادى از شيعيان شركت داشتند و سپس قيام جناب زيد و قيام هاى ديگر است كه همه از محبّت و مودّت نسبت به اهل بيت(عليهم السلام)و اعلام تنفّر و انزجار نسبت به بنى اميّه ناشى مى شد، لذا مى بينيم مردى چون كميل در قيام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث شركت مى جويد و يا در قيام اخير كه منتهى به انقراض حكومت بنى اميّه و قطع سلطه آن ها از اكثر ممالك اسلام شد.

 

انگيزه اصلى واقعه جان سوز كربلا، و شهادت دل خراش زيد بن على(عليهما السلام) و يا در يك كلمه مظلوميت اهل بيت(عليهم السلام) بوده است.

 

بنابر اين در اين قيام هاى بر ضد بنى اميّه آن چه مهم بود نقش شيعه و استفاده از مواضع مظلومانه اهل بيت(عليهم السلام) است. هر چند بعد از شهادت سيدالشهداء(عليه السلام) سائر امامان در مقام قيام برنيامدند چون اوضاع را براى برقرار شدن حكومت عدل اسلامى از طريق قيام مسلحانه مناسب نمى ديدند، لذا در سنگرهاى ديگرى به انجام تكاليف الهى خود در خصوص نشر احكام و دفع بسيارى از بدعت ها پرداختند.

 

حتى در جريان آخرين قيام عليه بنى اميه بعد از پيروزى تنها شخصيتى كه براى زعامت از همه سزاوارتر بود امام جعفر صادق(عليه السلام) بود، ولى با اين كه به آن حضرت اين كار را پيشنهاد كردند، امام صادق (عليه السلام) از پذيرفتن آن خوددارى كرد و در پيش گرفتن چنين سياستى از جانب وى به اعتقاد شيعه در نتيجه يك فرمان از جانب پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)بود كه بهوسيله وحى براى پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خبر داده شده بود و به علاوه هر امامى تكليف خود را در برابر شرايط موجود بهتر از همه مى داند، و هميشه مهم تر را بر ساير امور مقدم مى نمايد، در اين مسأله هم اگر حضرت زعامت را مى پذيرفت، مصالح مهم اسلام ضايع مى شد، چون بر هر صاحب نظرى روشن بود كه در آن چنان شرايطى امكان اجرا احكام نورانى اسلامى و حاكميت بخشيدن به نظام عدل اسلامى فراهم نبود.

 

*   *   *

[13] ـ سوره انفال (8)، آيه 60.[14] ـ بحارالانوار، ج 10، ص 226.

[15] ـ بحارالانوار، ج 36، ص 352.[16] ـ نهج البلاغه صبحى الصالح، خ 3، قسمت 17.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سخنى با معشوق آسمانى   زهرا قاسمى

 

اى مهربان؛ بگذار تا در ميان ستاره‏هاى شب و تنهايى شب با تو سخنى داشته باشم؛ بگذار تا از درد جدائيت كه با غيبتت همه تكيه‏گاه مظلومان ازبين‏رفته بنالم؛ پيش از تو آب معنىِ دريا شدن نداشت ولى مى‏دانم كه با حضورت در ميان مردم هر قطره آب معنى يك دريا را مى‏دهد و حتى گياهانى كه با نبودنت اجازه زيبا شدن نداشتند ولى با تو گلستان مى‏شوند؛ اما افسوس كه بوى غيبتت به مشام تنهاييم مى‏رسد!

 

اى آقاى من؛ شنيده‏ام كه با نماز خواندن شماست كه خورشيد جان مى‏گيرد و با هر نفس شماست كه روشنتر مى‏شود! آخر از حريم كدامين بهارى كه عاشقانت با شنيدن نامت به قامت سبزت مى‏ايستند و قلبهايشان را به سوى شما روانه مى‏سازند؛ من مى‏دانم كه دل شما مانند دريا پاك است، پس چرا اى سرور امّت، ظهورت را تجلّى نمى‏كنى؟! طوفانهاى دريا براى شما حباب است؛ پس آخر چرا ما را در اين سرزمين آفتاب، چشم‏انتظار گذاشته‏ايد؟! روييدن خورشيد از خاك، معناى وجود تو را مى‏دهد و بهار را در نام شما مى‏جويم. عزيز دلم! چه شبها و روزها كه نام تو را بر زبان جارى مى‏ساختم و به يادت هميشه دلم آهنگ انتظار را مى‏نوازد و با پاى برهنه در جاده‏هاى انتظار قدم برمى‏دارم.

 

گلدسته‏هاى مسجد جمكران در خيال رسيدن نام زيبايت به گوششان در اوج آسمان دعا مى‏خوانند و گنبد جمكران در زير آسمان غم‏آلود دلهاى عاشقان چشم‏انتظار، كبوتر تو مى‏باشد! عاشقانى كه به مسجدجمكران مى‏آيند، سر بر ديوار جمكران مى‏گذارند و با چشمانى اشكبار تو را ياد مى‏كنند و با دل سوخته‏شان شما را صدا مى زنند. خوب مى‏دانم كه مرا نيازى به گفتن اين حرفهاى غمگين نيست، چرا كه شما در چشمهايتان روشنايى است كه اينها را مى‏بينيد. اى منتهاى مهربانى! هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانيه‏هارا به خاطر ديدنت مى‏شمارند؛ چرا كه همه هفته به اميد جمعه مى‏مانيم و هنگامى كه جمعه فرامى‏رسد زمين و زمان بوى تو را مى‏دهد؛ امّا غروب جمعه دلم را مى‏شكند و هنگامى كه جمعه مى‏رود دلم مى‏گيرد، چرا كه روزى كه وعده داده‏اى كه خواهم آمد بدون تو سپرى مى‏شود!

 

اى محبوب دلها!

 

تمام هستى‏ام را خاك قدمت مى‏كنم تا شايد نظرى به جاده دلم بيندازى -چرا كه تو آفتاب يقينى، كه اميد فرداها هستى، تو بهار رؤيايى كه مانند طراوت گل‏سرخ مى‏مانى و نرم و سبز و لطيفى تو معنى كلمات آسمانى- هستيى كه دستهايش براى آمدنت به زمين دعا  مى‏كند.

 

اى تجسّم مهربانى!

 

غيرت آفتاب و جلوه زيبايى ماه تو را توصيف مى‏كنند و نفس آب تو رامعنى مى‏كند و نبض خورشيد تو را وصف مى‏كند.خوب مى‏دانم كه تو مى‏آيى؛ آرى تو مى‏آيى همانطور كه وعده كرده‏اى و آنگاه است كه انتظار را از لغتنامه‏ها پاك خواهيم كرد.

 

پس اى تمام زيبايى!

 

بيا تا براى هميشه فريادرس عاشقان موعود باشى.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درد دل با محبوب   انسيه طبقى - خوى

 

اى مولا و سرور ما! وقتى كبوتران سبكبالى را مى‏بينم كه در سرزمين مقدّس طوى شلمچه بر بالاى نخلهاى بى‏سر امّا نستوه، آشيانه‏اى از گل‏ياس دارند غبطه مى‏خورم؛ به آن كبوترى كه فرق سرش جداست يا آن كه پهلوشكسته است، به آن كبوترى كه جگرش از زهر پاره‏پاره، است به كبوترى كه پروبالش قطعه‏قطعه است و جاى زخم‏هاو زخم روى زخم‏هاو جاى پاى سم‏اسبها بر روى پيكر مطهّرش به اندازه آيات قرآن است. به او كه دانست كه را بشناسد، عمرش را در يافتن چه صرف كند، گوهر درونى‏اش را چگونه حافظ بوده و آن را بپروراند و در اين راه از كه بايد مدد بجويد و او شناخت و به نداى حسين دلش كه سرمى‏داد «هل من ناصر ينصرني؛ كيست كه مرا يارى كند» لبّيك گفت و با زلالى اشك، دلى را مصفّا ساخت كه هر روز پنج‏بار با كمال افتخار دربارگاه دوست لطيفانه هنگامه قنوت آن را با دستهاى نيازمندش تقديم به مهربانش مى‏نمود. و از او طلب وصال مى‏كرد تا  آنكه با نداى (يا أيَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إلى ربّك راضيةً مَّرْضِيَة فادْخُلي في عِبَادِي وادْخُلي جَنَّتي) براى آنكه مرگ با عزّت را به زندگى با ذلّت نفروشد. سرخ‏فام گلگونه معطّر از گلاب عشق به حسين و احباب‏الحسين جام وصال را از دست سرورش نوشيد اينان هر روز به ما مى‏گويند:

 

به ما گفتند بايد رفت رفتيم               شما مانديد بعد از ما چه كرديد

 

اى عزيز ما، يوسف زهرا؛ شكوه‏هايم را از ظلم به نفسم بشنو و مرهمى از ايمان و اخلاص بر آن بگذار كه بارگاهت شفاخانه و نگاهت درمانست.

 

آقا جان وقتى به وجود، افكار، اعمال و نيّات خود مى‏انديشم مى‏بينم كه متأسّفانه تا بحال درپويشِ زندگى‏ام؛ در بيابان دنيوى‏ام؛ رقص فريبنده سراب را در پيش چشمان خويش باور نكرده‏ام؛ مايه حيات را نجسته‏ام، بلكه دل درگرو هوس نهاده‏ام.

 

اى عزيز دل ما، آنقدر اين وجود آلوده گشته كه از ابراز گناه در پيش بارگاه مطهّر مهربانتر از پدر و مادر، خجالت مى‏كشم، شرم دارم از اينكه به او كه هميشه خير و صلاحم را مى‏خواهد بگويم خوشبختى‏ام را و زندگى زيبايم را در نافرمانى او جسته‏ام.

 

آقا جان! شكر كه زمانى بر اين عيب بزرگ خويش كه همان آلودگى به گناه و سبك‏انگاشتن گناه است آگاه شدم كه كار از كار نگذشته است وبهارى در پيش است، بهار دلها، ضيافتى در پيش است، مهمانى خدا و خدا اين سفره پربركتش را درپيش‏روى همه بندگانش مى‏گسترد.

 

آقا جان! تو امام مايى، نور چشم مايى، تو تأويل جاء الحقّى، تو بقيّةاللّهى، تمام افتخار ما اينست كه مولايى چون تو داريم، تويى كه هستى عالم وجود بر محور تو مى‏چرخد. تو دادرس همه مستضعفان عالمى، چه آنان كه نفس خود را ضعيف و ظلم به نفس كرده‏اند و چه آنان كه در دنيا ضعيف انگاشته شده‏اند.

 

مولاى ما! نفس مسيحاى تو شفاست.

 

بحمد اللّه والمنّه ز راه رأفت و رحمت

 

درِ ديگر نمى‏جويم ره ديگر نمى‏دانم

 

عزيز دل زهرا، دست توسّل به سوى تو دراز مى‏كنم تا ان‏شاءاللّه براى ورود به بهارى سبز، بهار قرآن آماده شوم و از ضيافت الهى در كسب فضايل انسانى مستفيض گردم و اين محقّق نخواهد شد مگر اينكه غبار آينه دل و فكرم و آلودگى گناه از صفحه شفّاف ضميرم را با توبه‏اى خاشعانه و آگاهانه و با اشكى به زلالى باران رحمت حق پاك گردانم كه تا رذايل است فضايل رشد نخواهد كرد. تا ان‏شاءاللّه در روز محشر، محضر آقا اباعبداللّه‏عليه السلام  كه به خاطر احياى اسلام و تسليم در برابر فرامين حق و محو ريشه‏هاى فساد و خودبينى و نفس‏پرستى و زنده ساختن روح زلال توبه و روح لطيف لحظات سوز و اشك و انابه در پيشگاه خداى تبارك و تعالى و پاكى و طهارت دلها از رذايل گناه و آراستن آن به فضايل اخلاق و ايجاد زمينه براى اين اهداف قطعه‏قطعه شد و رأس مطهّرش بر بالاى نيزه‏ها گشت، سرافكنده نباشم، آقا جان آرزويم اين است كه به كلام اميرالمؤمنين‏عليه السلام  عمل كنم؛ يعنى بگذارم و بگذرم، ببينم و دل‏نبندم، چشم بيندازم و دل‏نبازم كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت و آنقدر نور اخلاص در دلم روشنى‏بخش باشد كه صوت قرآن تو را كه از غروب خون رنگ‏بقيع به گوش مى‏رسد با گوش جان بشنوم و عاشقانه بگويم:

 

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن

 

به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستانی جالب در مورد حسادت

در زمان يكی از خلفا ،

مرد ثروتمندی غلامی خريد . از روز اولی كه او را خريد ، مانند يك غلام با

او رفتار نمی‏كرد ، بلكه مانند يك آقا با او رفتار می‏كرد . بهترين غذاها

را به او می‏داد ، بهترين لباسها را برايش می‏خريد ، وسائل آسايش او را

فراهم می‏كرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می‏كرد ، گوئی پرواری‏

برای خودش آورده است . غلام می‏ديد كه اربابش هميشه در فكر است ، هميشه‏

ناراحت است . بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه زيادی هم‏

به او بدهد . يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و گفت : من‏

حاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم ، ولی می‏دانی برای چه‏

اينهمه خدمت به تو كردم ؟ فقط برای يك تقاضا ، اگر تو اين تقاضا را

انجام دهی هر چه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بيش از اين هم‏

به تو می‏دهم ولی اگر اين كار را انجام ندهی من از تو راضی نيستم . غلام‏

گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت می‏كنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من‏

حيات دادی . گفت : نه ، بايد قول قطعی بدهی ، می‏ترسم اگر پيشنهاد كنم ،

قبول نكنی. گفت:هر چه می‏خواهی پيشنهاد كنی بگو ، تا من بگويم"بله".

وقتی كاملا قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه دريك موقع و جای خاصی كه من دستور می‏دهم ، سر مرا از بيخ ببری . گفت :

آخر چنين چيزی نمی‏شود . گفت : خير ، من از تو قول گرفتم و بايد اين كار

را انجام دهی . نيمه شب غلام را بيدار كرد ، كارد تيزی به او داد ، و با

هم به پشت بام يكی از همسايه‏ها رفتند . در آنجا خوابيد و كيسه پول را به‏

غلام داد و گفت : همينجا سر من را ببر و هر جا كه دلت می‏خواهد برو . غلام‏

گفت : برای چه ؟ گفت : برای اينكه من اين همسايه را نمی‏توانم ببينم .

مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقيب يكديگر بوديم و او از من‏

پيش افتاده و همه چيزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد می‏سوزم ،

می‏خواهم قتلی به پای او بيفتد و او را زندانی كنند . اگر چنين چيزی شود ،

من راحت شده‏ام . راحتی من فقط برای اين است كه می‏دانم اگر اينجا كشته‏

شوم ، فردا می‏گويند جنازه‏اش در پشت بام رقيبش پيدا شده ، پس حتما

رقيبش او را كشته است ، بعد رقيب مرا زندانی و سپس اعدام می‏كنند و

مقصود من حاصل می‏شود ! غلام گفت : حال كه تو چنين آدم احمقی هستی ، چرا

من اين كار را نكنم ؟ تو برای همان كشته شدن خوب هستی . سر او را بريد ،

كيسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پيچيد . آن مرد همسايه را

به زندان بردند ، ولی همه می‏گفتند اگر او قاتل باشد ، روی پشت بام خانه‏

خودش كه اين كار را نمی‏كند ، پس قضيه چيست ؟ معمائی شده بود . وجدان‏

غلام او را راحت نگذاشت ، پيش حكومت وقت رفت و حقيقت را اينطور

گفت : من به تقاضای خودش او را كشتم . او آنچنان در حسد می‏سوخت كه‏

مرگ را بر زندگی ترجيح می‏داد . وقتی مشخص شد قضيه از اين قرار است ،

هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد كردند . پاورقی:1 سوره شمس ، آيات 9 و 10.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

جمعه حضور   اهواز

 

مهدى جان!

 

روز را با يادت شب مى‏كنم و هر شب منتظرت هستم. در تاريكى شب‏هاى ظلمانى، منتظر شنيدن صداى گامهايت درپس كوچه‏هاى انتظار هستم. آرى من منتظر او هستم كه خود نيز منتظر است.

 

قريب  1165 سال است كه شيعيان، اين مظلومان هميشه تاريخ، انتظار آمدن لحظه‏اى را مى‏كشند، انتظار آن لحظه كه عطر و بوى خوش محمّدى‏صلّى اللّه عليه و آله سراسر جهان را يكبار ديگر معطر كند. انتظار آن لحظه‏اى كه خاطره مظلوميّت زهرا و على و فرزندانشان را در خود نهفته دارد. انتظار لحظه‏اى كه در آن طنين: «أين الطالب بدم المقتول بكربلاء» زمين و آسمان را فرامى‏گيرد.

 

در آن لحظه نوگل نرگس و اميد شيعه از راه مى‏آيد. از سفرى دور، به دورى قرنهاى طولانى، كوله‏بار سفر «انتظار» را زمين نهاده و از درون آن، سبزى و طراوت و عدل و عدالت را كه ارمغان سفر براى منتظران چشم به راه است بيرون مى‏آورد. مى‏دانم خود او نيز منتظر آن لحظه است، لحظه‏اى كه در زمين و آسمان بانگ: «أين المضطرّ الّذي يجاب إذا دعى» طنين‏انداز شود. منتظر لحظه‏اى كه تكيه به ديوار كعبه داده و بانگ برآورد: «أنا بقيّةاللّه، (بقية اللّه خيرٌ لكم إن كنتم مؤمنين)»، منتظر لحظه‏اى كه وعده حق تحقق پذيرد و «جاء الحق وزهق الباطل» تحقق يابد. منتظر لحظه‏اى كه مستضعفان به امر خداوند وارثان زمين شوند و پرچم «سبز آل‏محمّدصلّى اللّه عليه و آله» در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.

 

در پس اين قرنها چشمانم به در دوخته شده است و منتظر آمدنت هستم.

 

هر صبح جمعه سراغت را از باد صبا مى‏گيرم، نشانى از كوى آشناى تو مى‏پرسم، اما باد صبا چون هميشه پاسخى ندارد. آه كه غروب جمعه چه دل‏گير است، چشمهاى ابرى منتظران هواى باريدن دارد. هفته‏اى ديگر نيز بى‏گل روى مولا سپرى شد، چه سخت و طاقت‏فرساست: «عزيزٌ علىّ أن أرى الخلق ولاترى ولاأسمع لك حسيسا ولانجوى».

 

همه شب منتظرت هستم تا اگر شبى گذرت به كوچه دل‏مان افتاد واز روى كرم، گوشه چشمى به كوچه تاريك دل ما كردى و آن را از نور خود منوّر ساختى، در خواب غفلت فرو نرفته باشم.

 

شبها را به اين اميد روز مى‏كنم و روزها را به اين اميد شب كه تو بيايى. بيايى و دلهاى زخم‏خورده‏مان را مرهم گذارى.

 

ديگر روزهاى هفته برايم معنا ندارد، تنها به جمعه مى‏انديشم، اى كاش هر روز جمعه بود و جمعه‏اى معطر نزديك جمعه «موعود»، جمعه‏اى پر از عطر اقاقى‏ها، جمعه‏اى به عطر خوش محمّدى [صلّى اللّه عليه و آله] ، جمعه‏اى سرخ و حسينى  [عليه السلام] ، جمعه‏اى سفيد به پاكى دل منتظران عاشق و جمعه‏اى سبز به سبزى «جمعه حضور».

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

تأثير عوامل اجتماعى و اقتصادى  و سياسى در تفكرات دينى

پرسش:

 

عوامل اجتماعى و اقتصادى و سياسى در تفكرات و عقايد دينى و اعتقاد به ظهور مهدى چه اثرى داشته است؟

پاسخ:

 

از ديدگاه جهان بينى الحادى همه امور و حوادث را بايد به علل تاريخى و مادى نسبت داد.

 

اما از ديدگاه جهان بينى دينى از بين تفكرات گوناگون و عقايد مختلف، آن چه اصيل و حق است منبع آن وحى و دعوت انبيا و درك فطرى خود بشر است كه از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحى و نبوت مى شود.

 

از نظر اين ديدگاه همه راه هاى انحرافى و افكار مضرّ معلول علل مادى و تاريخى و اغراض شخصى و نقص فرهنگ اجتماعى و تربيتى است و عقائد دينى مأخوذ از وحى و نبوت همه اصيل و واقعى هستند و زمينه اى در فطرت بشر دارند.

 

تاريخ و گذشت زمان و علم بشر و علل مادى آن ها را به وجود نمى آورد. بلكه منشأ اعتقاد به امورى چون مبدأ رسالت انبيا و امامت ائمه (عليهم السلام) و همه عقايد حقه عقل و فطرت انسانى و وحى عن الله است.

 

بر اين اساس حتى در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدى منجى(عليه السلام) هيچ عامل اجتماعى يا اقتصادى يا سياسى مؤثر نبوده و نيست. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسمانى و رهنمودها و اخبار و سخنان شخص حضرت خاتم الانبيا (صلى الله عليه وآله وسلم)و حضرت اميرالمؤمنين و سائر ائمه (عليه السلام)است.

 

گرچه دعاوى دروغين در مورد مهدويّت بر اساس مقام پرستى و غرض هاى سياسى بوده است. مع ذلك از تحليل و شناختن ريشه اصلى بروز اين دعاوى و ظهور مدعيان دروغين به اين واقعيت هم مى رسيم كه يك حقيقت مسلّمى در كار بوده كه اين دعاوى و تحريفات در اطراف آن پيدا شده و دست آويز اشخاصى قرار گرفته است.

 

چنانكه در اصل اعتقاد به خدا و وحى و نبوت مى بينيم كه يك واقعيت هاى وجود دارد و زمينه قبول آن ها هم در دل مردم موجود است كه افرادى فرصت طلب از اين امر سوء استفاده كرده در طول تاريخ ادعاى خدايى يا پيامبرى كرده اند.

 

و مسأله مهدى (عليه السلام) نيز ـ چون از طرف خود پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)مطرح شده و صحابه از آن حضرت شنيده و بازگو كرده اند ـ يك واقعيّتى است كه مورد قبول همه بوده است.

 

به همين خاطر مورد سوء استفاده قرار گرفته است و افرادى آن را براى اغراض مختلف ـ كه در اغلب سياسى بوده است ـ دستاويز قرار داده اند.

 

اگر مسأله مهدويّت واقعيت نداشت، افرادى اين همه در اطراف آن به تحريف دست نمى زدند، پس اين سوء استفاده ها خود اين مطلب را ثابت مى كنند كه اين مسأله به عنوان يك واقعيت مورد پذيرش همه بوده است.

 

حوادث ممكن است بشر را به حقايق راهنمايى كند، همان طور كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن موحد بزرگ، با استفاده از حوادث خداشناسى را به مردم آموخت.

 

آن حضرت چون شب شد ستاره اى را ديد، اول گفت: اين است پروردگار من. ولى چون ستاره غروب كرد گفت:

 

(لا اُحِبُّ الآفِلينَ)( [9] ).

 

]«غروب كنندگان را دوست ندارم!».[.

 

با استفاده از اين حادثه طلوع و غروب ستاره حضرت ابراهيم(عليه السلام) مردم را تعليم مى دادند به اين كه ستاره نمى تواند خدا باشد.

 

پس از آن ماه طلوع و غروب مى كند و از اين حادثه نيز نتيجه مى گيرد كه ماه هم خدا نمى تواند باشد.

 

سپس آفتاب طلوع و غروب مى كند و از آن هم به همان ترتيب نتيجه مى گيرد.

 

بدين وسيله از همه عقايد شرك آلود بيزارى مى جويد و مردم را به خالق جهانيان راهنمايى مى كند.

 

پس حوادث مى توانند انسان را به حقايق برسانند، اما حقايق اعتقادى را نمى توان معلول حوادث دانست.

 

بلى اين را مى توان گفت كه: گذشت زمان موجب تقويت اعتقاد مردم به آل على (عليه السلام)و رسوخ تفكر شيعى در دل هاى آن ها شد. اما اگر كسى بگويد تشيع و غيبت امام (عليه السلام) به مرور زمان مطرح و تكميل شده است اين حرف صحيح نيست چون دليل هاى زيادى كه به آن ها در بحث هاى قبلى اشاره شد اين نظر را تكذيب مى نمايد.

 

كسى نمى تواند بگويد اخبار ائمه (عليه السلام) كه همه را از زبان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل فرموده اند، همه ساختگى مى باشند چرا كه تمامى آن ها علاوه بر تواتر به همراه خود قرينه هاى خارجى دارند، در حقيقت مثل خبر از شهادت عمار مى باشند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

 

«تقتلك الفئة الباغية»( [10] ).

 

]«تو را گروه ستم كار خواهد كشت».[

 

كسى نمى تواند بگويد بعد از اين كه عمّار به دست معاويه و لشكرش شهيد شد اين حديث جعل گرديد. يعنى حديث، معلول آن حادثه است. چرا كه قبل از اين واقعه اين روايت را صحابه نقل مى كردند. همين طور است مسأله امامت ائمه (عليهم السلام) كه از زبان سه نفر از آن ها يعنى على و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند:

 

تعداد ائمه دوازده نفر است( [11] ) كه آخرين آن ها هم نام من است( [12] ) و در خارج همچنين واقع شده است. با اين حال كسى نمى تواند ادعا كند كه اين احاديث ساختگى مى باشند و بعد از وقوع اين امور ساخته شده اند.

 

*   *   *

[9] ـ سوره انعام (6)، آيه 76.[10] ـ بحارالانوار، ج 18، ص 123.

[11] ـ مدرك پيشين، ج 36، ص 286، ح 106.[12] ـ مدرك پيشين، ص 368، ح 233.

 

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

انتظار خورشيد  

مريم عقلايى - زينب عباسى

 

درديست انتظار كه درمان آن تويى                 اين درد تلخ بى تو مداوا نمى‏شود

 

سلام بر تو كه اميد آسمان‏هاى غريبى و پناه قلب‏هاى بى‏پناه!

 

از پشت پنجره‏هاى سوخته و آفتاب‏خورده به آن سوى كرانه‏هاى نيلگون خيره شده‏ام و به تو فكر مى‏كنم. تويى كه از هزاران عشق و اميد والاترى. تويى كه آموزگار دشتستان عشقى. تويى كه رمز رسيدن به اوج خدايى. تويى كه شهدى به شيرينى يك دعايى و دفترچه خاطرات صبايى. تويى كه بر زخم سرخ شقايق دوايى و بر آلاله دل شفايى. تويى كه تفسيرى از قامت سبزه‏هايى و تويى كه معشوقى و باصفايى. بى‏صبرانه در انتظارت نشسته‏ايم تا بيايى و با دستان ابراهيم‏گونه‏ات بتهاى زور و تزوير را در بتكده نوين بشرى درهم‏كوبى و ننگها و نيرنگها را از جامعه بزدايى. اى سفير ثانيه‏هاى عبور: بيا و سوار بر صاعقه‏ها، كوچه‏باغ ديده‏هايمان را چراغانى كن. بيا و به ما  بياموز كه چگونه فضاى دستانمان را پناه نسترن‏هاى غريب كنيم و به ما بياموز كه چگونه مرهم زخم‏هاى پرستو باشيم و دلمان را سنگ‏صبور بلبل كنيم. بيا و به ما بياموز كه چگونه تكه‏اى از سرزمين عشق را ميان گامهاى قنارى‏ها قسمت كنيم و چگونه با محبّت خانه بسازيم و يك اتاقش را به ياس‏هاى خوشبو دهيم. ما سرشار از حسّى غريبيم كه: خواهى آمد. تو كه آدينه‏اى سبزپوشى و مظهر امّيد نيلوفران خاكى.

 

گوش كن! گوش كن صداى العطش خاك را، كوير تشنه است. گوش كن صداى دلهاى خسته را، عاشقان منتظرند.

 

نگاه كن! نگاه كن و ببين كه ذوالجناح عدالت تنهاست. كجاست ذوالفقار كه هنوز هم دشمنان از برق نگاهش به خود مى‏پيچند. تو را به جان هر چه عاشق توست قسم! قدم بگذار روى كوچه‏هاى قلب ويرانمان. ما در حسرت ديدار چشمانت روبه پايانيم.

 

خدا  كند  كه  بدانى  چقدر  محتاج‏ست            نگاه  خسته  من  به  دعاى  چشمانت

 

چه مى‏شود كه صدايم كنى به لهجه موج           به لحن نقره‏اى و بى‏صداى چشمانت

 

برگرد و غيبتت را به پايان بر!

 

تا نيايى بغضِ فضا برطرف نمى‏شود. تو بى‏آنكه فكر غربت چشمان ما باشى، نمى‏دانيم چرا، تا كى، براى چه؟ ولى رفتى و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مى‏باريد!

 

و بعد از رفتنت تا حال آسمان چشمانمان خيس باران شد.

 

و بعد از رفتنت درياچه بغضى كرد.

 

«ما همه در انتظاريم، در انتظار فرجت».

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

امام صادق (عليه السلام) و مذهب تشيّع

پرسش:

آيا امام جعفر صادق(عليه السلام) بنيان گزار مذهب تشيع است، يا تبيين و تشريح كننده آن؟

پاسخ:

امام صادق (عليه السلام) تفكر اصيل شيعى را ـ كه چه بسا افرادى از دوستان و محبّان اهل بيت(عليهم السلام) آن را چنانكه بايد نشناخته بودند ـ به همگان شناساند وى با تأسيس آن مدرسه بزرگ علمى مردم را با حقايق اسلام راستين ـ كه با پيروى از على (عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام)تحقق مى يابد ـ آشنا ساخت، در حالى كه در دوره هاى قبل از حضرت صادق (عليه السلام) زمينه گسترش معارف در حدى كه در عصر آن حضرت بود فراهم نشده بود.

 

اين بدان معنا نيست كه امام جعفر صادق (عليه السلام) بنيان گزار تفكر شيعى هستند، چون همان گونه كه پيش از اين يبان شد، تفكر شيعى در عصر پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به طور منسجم و مشخص بود و احاديث متواتر و ارشادات روشن گرانه نبى اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) كم و كيف آن را مشخص كرده بود و گذشت زمان و وقوع حوادث در تكميل آن هيچ گونه دخالتى نداشت، البته اين امور در تبليغ و ترويج و تنظيم آن در دوره هاى بعدى به ويژه در عصر امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) مؤثر بودند و حتى خود اين حوادث، حقانيت اين تفكر را در مقابل تفكر مخالفان هرچه بيشتر آشكار كرد.

 

يكى از علل پيروزى تفكر شيعى در مسأله امامت اين بود كه مردم در دوره حاكميت بنى اميه اعمال و رفتارهايى را از مدعيان جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مشاهده كردند كه با هيچ يك از احكام و اصول اسلامى همخوانى نداشت.

 

اين كار حتى سبب شورش مردم عليه آن ها در موارد مختلفى شد، گرچه اين شورش ها اغلب به واسطه توسل به زور شكست خورد و حكومت بنى اميه در ظاهر ادامه پيدا كرد، ولى در كل اين حوادث سبب شد كه زمينه رسوخ و گسترش تفكر شيعى در دل هاى مردم فراهم شود.

 

*   *   *

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

القاب امام دوازدهم

پرسش :

آيا زياد بودن لقب هاى امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ به خاطر زيادى ويژگى هاى ذاتى و روحى و جسمى او است و يا اين امر ناشى از بزرگى كارهاى اصلاحى او مى باشد؟

پاسخ:

از روايات استفاده مى شود كه نام هاى مبارك امام دوازدهم (عليه السلام)عبارتند از: قائم، مهدى، غايب و حجت. به علاوه احاديث مختلف از آن حضرت با عناوينى چون: حجة الله، خليفة الله و القائم هم ياد شده است و علت زياد بودن لقب هاى آن حضرت همان دو جهتى است كه به آن اشاره شده است، البته در ميان اين القاب بعضى مشهورترند.

 

ممكن است اوضاع و احوال در يك زمان موجب توجه بيشتر مردم به يكى از اين لقب ها و يا صفات بشود و يا جنبه خاصى از مسأله بيشتر مطرح گردد، در نتيجه سخن رانان و نويسندگان و يا شاعران آن لقب يا جنبه خاص را بيشتر مورد توجه قرار دهند، نظير اسماء الحسنى خداوند متعال كه شرايط و احوال شخصى يا عمومى مردم موجب مى شود كه به يكى از آن اسم ها مثلا اسم «الشّافى» يا «السّلام» يا «الحافظ» يا «الرّازق» بيشتر توجه داشته باشند و خدا را با آن اسم بخوانند، اما اين بدان معنى نيست كه سائر اسماء الحسنى وجه تسميه ندارند.

 

بنابر اين هر يك از اسم ها و القاب امام زمان (عليه السلام) به يكى از اوصاف يا اعمال آن حضرت اشاره دارند و از اغلب آن ها در رواياتى كه اصل مسأله امام دوازدهم و ظهورش را مطرح كرده اند ياد شده است، يعنى آن حضرت حتى سال ها قبل از آن كه خود و پدرشان متولد شده باشند با اين نام ها و لقب ها مشهور بوده اند.

 

و در اين جهت كه امام دوازدهم همان حضرت مهدى و حضرت مهدى همان امام دوازدهم است، عالمان بزرگ اهل تسنن با شيعه موافقت دارند و از همين رو افرادى مثل ابو داود ـ مؤلف كتاب سنن ـ اخبار امامان دوازده گانه را در كتاب «المهدى» روايت كرده است كه در القاب آن حضرت، به موعود انبيا بودن و حَسَب و نَسَب او اشاره مى شود.

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پرسش:

 

اختلاف در تاريخ ولادت حضرت مهدى صاحب الزمان (عليه السلام)كه به گفته بعضى مطابق با عدد حروف نور است ـ 256 ـ ولى بر حسب بعضى روايات در سال 255 هجرى واقع شده است اين چگونه قابل توجيه است؟ غيبت آن حضرت در چه سالى واقع شده است؟

پاسخ:

اختلاف در اين گونه امور به اصل موضوع ضرر نمى زند و شبهه اى پيش نمى آورد.

در تاريخ ولادت بيشتر رجال و شخصيت هاى تاريخى اين گونه اختلافات وجود دارد بلكه در خيلى از موارد تاريخ ولادت و وفات آن ها نامعلوم است.

 

اختلاف در تاريخ ولادت حضرت صاحب الامر(عليه السلام) از اختلافى كه در تاريخ ولادت بعضى از ائمه و شخص پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وجود دارد كم تر است.

 

قول معتبر سال 255 هـ ، ق است كه فضل بن شاذان نيشابورى ـ كه از محدّثين بزرگ و هم زمان حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى باشد ـ روايت كرده است و واسطه او شخصيّتى مثل جناب «محمد بن على بن حمزة بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن على بن ابى طالب» (عليهما السلام)است( [1] ).

 

و امّا غيبت حضرت صاحب الامر(عليه السلام) :

 

از همان موقع ولادت به طور متعارف همگان اذن تشرّف به زيارت ايشان را نداشتند و پدر بزرگوارشان فقط اصحاب و شيعيان خاص را از سعادت زيارت آن يگانه فرزند عزيز و «كلمة الله باقيه» بهره مند مى فرمودند، شروع غيبت صغرى كه آغاز دوره امامت آن حضرت هم بوده است در همان روز شهادت حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) يعنى سال دويست و شصت هجرى واقع شده است.

 

مطلبى كه در اين جا لازم به تذكر است اين كه: طرح مسأله غيبت امام در زمان وقوع آن براى شيعيان و معتقدان به امامت مسأله غير منتظره اى نبوده است، چون پيش از آن در روايات زيادى به آن اشاره شده بود و مردم مى دانستند كه حضرت صاحب الامر (عليه السلام)داراى دو غيبت است ـ غيبت كوتاه به نام صغرى و قصرى و غيبت طولانى به نام غيبت كبرى و طولى ـ .

 

خبر مفصل آن در كتاب ها و اصول شيعه كه قبل از ولادت حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) تأليف شده بودند به طور كامل ذكر شده بود.

اتفاق نظر شيعه

 

در امامت حضرت صاحب الامر (عليه السلام)

 

بعد از رحلت امام حسن عسكرى (عليه السلام)

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

معرفی منبع تحریفها ودروغها درباره عاشورا
عضو گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) می‌گوید: بیشترین تحریفاتی كه درباره نقل قیام عاشورا انجام شده است، در مقاتلی مانند «ابی‌مخنف»، «اسرارالشهادة»، «نورالعین»، «منتخب طریحی» و مقاتلی كه در قرون اخیر نوشته‌ شده‌اند، وجود دارد.

به گزارش فارس، برخورد احساسی با واقعه عاشورا سبب ورود برخی از مطالب غیرواقعی در كتاب‌هایی است كه بیشتر آنها در قرون اخیر نگاشته شده‌اند. برای بررسی و شناخت انحرافات و خرافه‌هایی كه وارد مقاتل شده‌اند، میزگردی با حضور حجج اسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و امیرحسین ملك‌پور، اعضای گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) انجام شد كه گزیده‌ای از آن در پی می‌آید.

* حضرت قاسم (ع) در روز عاشورا ازدواج نكرد

متن کامل در ادامه ی مطلب 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 روایت کورت فیشلر آلمانی از حضور ایرانیان در واقعه کربلا


به نوشته فريشلر، علي بن حسين (ع) (امام زين العابدين) در دمشق بستر بيماري بود پزشکي ايراني ـ که از پزشکان جندي شاپور به نام بختيشوع بود امام را معالجه کرد و تجويز دارو نمود. و امام حسين در کربلا کمک ملائکه را نپذيرفت .
به گزارش البرز، کورت فیشر آلمانی در کتاب خود به نقل از ابوعلی سیمجور از حضور تعدادی از ایرانیان در واقعه کربلا و پیوستن آنها به یاران امام حسین (ع) خبر میدهد و ادامه میدهد: "مورخان نام ايراني ها را تعمداًذکر نکرده اند؛ زيرا خلفاي عباسي با آن که به کمک ايراني ها سر کار آمدند با ايراني ها عداوت داشتند خلفاي اموي نيز خونخوارترين افراد را مأمور اداره ايرانيان مي نمودند ..."

کورت فريشلر آلماني در مورد امام حسين(ع)، کتاب «امام حسين (ع) و ايرانيان » را نوشته است . فريشلر در اين کتاب اسناد و مدارک را دقيقاًثبت نکرده است و به حضور نماينده امام در ايران «شهر ري » و آشنايي کم و بيش امام حسين(ع) به زبان فارسي و علاقه متقابل امام و ايرانيان ، و حرکت امام حسين (ع) از مکه به کربلا و فعاليت مسلم بن عقيل در کوفه و حادثه کربلا و اوضاع ايران و تأثير خون حسين (ع) و نفرين زينب (س) در سقوط اموي اشاره نموده است .

کورت فريشلر طرفداري کارگر ايراني در کوفه به نام عباس بذائي (اردبيلي ) از مسلم بن عقيل و کشته شدن او توسط سربازان محمد ابن اشعث را ذکر نموده فريشلر در مورد جنگ تن به تن در روز عاشورا مي گويد: «در عاشورا جنگ تن به تن از بامداد تا ظهر ادامه داشت و تو گويي قضا و قدر تعمد داشت که آن روز، جنگ به آن شکل ادامه پيدا کند... که تا آخرين لحظه ناظر صحنه هاي از خود گذشتگي سربازان حسين و خود او بشوند و حتي اندکي از آن فاجعه ها از نظرشان محو نگردد».

در مورد علاقه ايرانيان و حمايت آن ها از امام حسين(ع) ، فريشلر به نقل از ابو علي سيمجور ذکر مي کند که عده اي از ايرانيان کوفه به سوي قادسيه رفتند و به کربلا رسيدند... و خود را به امام حسين(ع) رساندند. حسين (ع) گفت : پس بدانيد که من و کساني که نسبت به من وفا دارند فردا به قتل خواهيم رسيد و شما از راهي که آمده ايد برگرديد تا کشته نشويد... ايراني ها گفتند: کشته شدن در راه تو براي ما سعادت است ... که بين (20 تا 30) نفر مرد ايراني در کربلا ماندند و فقط اسم (برويج = پرويز) معلوم است .

همچنان که ذکر شد در اين کتاب اسناد و مآخذ دقيقاًدرج نشده است و مورخان نيز در اين مورد (شرکت ايرانيان در کربلا) سخني ذکر نکرده اند که فيشر در اين مورد مي گويد: «مورخان نام ايراني ها را تعمداًذکر نکرده اند؛ زيرا خلفاي عباسي با آن که به کمک ايراني ها سر کار آمدند با ايراني ها عداوت داشتند خلفاي اموي نيز خونخوارترين افراد را مأمور اداره ايرانيان مي نمودند و نمي توان ترديد داشت که يکي از علل علاقه مندي ايرانيان به علي(ع) و فرزندانش ناشي از کينه بني اميه به ايرانيان بود و علي (ع) و فرزندانش بر عکس بني اميه به ايرانيان علاقه داشتند... مورخان به خاطر بيم از بني اميه اسم ايرانيان را که از حسين (ع) حمايت کردند از قلم انداختند».

در اين کتاب به شرکت (20 تا 30) ايراني در کربلا و شهادت آن ها به نعمان بن ابي عبدالله و قاضي سعد الدين ابوالقاسم عبدالعزيز معروف به ابن براج استناد نموده است .

فريشلر معتقد است که کاروان حسين (ع) در کربلا حداکثر 200 نفر بوده و حال آن که حداکثر سپاه پياده و سوار عليه امام سي هزار نفر بودند.

حماسه حسيني با توجه به مقايسه دو سپاه يکي از حماسه هاي رزمي بزرگ جهان است : «کشته شدن حسين و يارانش قطع نظر از هر نوع نظريه ايدئولوژي از لحاظ شجاعتي که از آن مرد (بزرگ ) و يارانش به ظهور رسيد، يکي از حماسه هاي رزمي بزرگ جهان است آدمي وقتي نوشته مورخان را در خصوص روحيه حسين (ع) مي خواند،حيرت مي کند که آن مرد داراي چه ايمان و اراده اي بود که آن موقع از مشاهده سر شکافته و خونين پسرش (علي اکبر) ... گريه نکرد و نناليد و گفت خدايا اين قرباني را در راه دين برحق خود، اسلام بپذير.

به نظر مي رسد که فريشلر به جاي علي اصغر، علي اکبر را نوشته است .
چرا که پس از اصابت تير حرمله بن کاهل اسدي به علي اصغر (ع) امام حسين (ع) خون او را به آسمان پاشيد که حتي قطره اي از آن خون به زمين نيفتاد.

از نظر کورت فريشلر، نطق زينب در کوفه هم در مردم تأثير نمود و هم روحيه نستوه و خلل ناپذير او را نشان داد و هم جوابي دندان شکن در جمع به عبيدالله زياد داد.

«نطق زينب در مردم خيلي اثر نمود... اولين بار بود که يک زن در کوفه ، با صداي بلند براي مردم نطق مي کرد... از روزي که شهر کوفه از صدر اسلام بنا شد تا آن روز اتفاق نيفتاده بود... زني که حرف مي زد يک اسير بود و نطق کردن يک مرد اسير يک پديده خارق العاده جلوه مي نمود تا چه رسد به اينکه يک زن اسير نطق نمايد که ... ما عظمت خود را از دست نداده ايم ما از خانواده رسالت هستيم و مباهات مي کنيم که مردان ما در راه حق کشته شده اند و ما اسيران رنج را جهت پيروي از حق تحمل مي نماييم ... برادرم با جدش رسول الله در بهشت است ... ولي آن ها که برادرم را کشتند در اين دنيا ملعون مي شوند... در دنياي ديگر در قعر جهنم اند... »

به نوشته فريشلر، علي بن حسين (ع) (امام زين العابدين) در دمشق بستر بيماري بود پزشکي ايراني ـ که از پزشکان جندي شاپور به نام بختيشوع بود امام را معالجه کرد و تجويز دارو نمود. و امام حسين در کربلا کمک ملائکه را نپذيرفت .

جبرئيل آمد که اي سلطان عشق يکه تاز عرصه ميدان عشق
دارم از حق بر تو اي فرخ امام هم سلام و هم تحيت هم پيام

که امام حسين (ع) جواب داد:

جبرئيلا رفتنت زينجا نکوست پرده کم شو در ميان ما و دوست
قصه کوته شمر ذي الجوشن رسيد گفتگو را آتش خرمن رسيد...
alvadossadegh.com
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 7 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

منابع مقاله:
عرفان نظری ، یثربی، سید یحیی؛

از همان آغاز به علل مختلف، سیر و سلوک عرفانی با شیوه ها و روشهای گوناگون انجام پذیرفته است که این شیوه ها و سلیقه ها به عنوان طریقت یا سلسله، شناخته شده اند، که به سلسله های مهم عرفان و تصوف اسلامی ذیلا اشاره ای می کنیم:
سلسله قادریه: منسوب به عبد القادر گیلانی (متوفی 562 ه.) ملقب به قطب الاعظم. پیروان این مکتب وحدت وجودی هستند. و به محبت و خدمت شهرت دارند. اگرچه در اصل از بین حنابله برخاسته اند، اما تا حدود زیادی اهل تسامح و مسامحه بودند. در این طریقت به حفظ سنت و شعائر تاکید می شود و این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده است. (1) سلسله رفاعیه: منسوب به ابو العباس سیدی احمد رفاعی بصری (متوفی 578) است که سلسله شیوخ آن به معروف کرخی می رسد. پیروان این طریقت جهانگرد و خانه به دوش و در کار ریاضت و تربیت و ترتیب ذکر، تندروتر از قادریه اند. (2)
سلسله بدویه: منسوب است به سیدی احمد البدوی (متوفی 675) که آنان را احمدیه نیز می نامند. سلسله بدوی در مصر انتشار زیادی پیدا کرد. در یکی از جنگهای صلیبی که سن لوئی به مصر حمله کرد پیروان این سلسله مسلمین را به جنگ با مسیحیان تشویق می کردند. اما بی بند و باری و میگساری آنها بعدها از اسباب عدم توجه عامه مسلمین به آنها شد. (3)
سلسله سهروردیه: منسوب به شهاب الدین عمر بن عبد الله سهروردی (متوفی 632 ه.) است که در تصوف طریقه ای معتدل داشت. وی عمل به فرایض دین را مقدمه وصول به حقیقت می شمرد. سلسله های جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبه های متعدد و مختلف آن در آسیای صغیر، روشنیه در افغانستان از طریق سهروردیه نشات یافته اند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت. (4).
سلسله شاذلیه: منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی 656 ه.) است. رعایت پنج اصل خوف ظاهری و باطنی، پیروی از سنت، عدم اعتنا به خلق، تسلیم و رضا، توکل در شادی و محنت، پایه اعتقادی این طریقت است. این سلسله در مصر و مغرب و بلاد عثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده است. سلسله های: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه، و قاسمیه، خواتریه در مصر و سلسله هایی مثل شیخیه، ناصریه، حبیبیه، و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شده اند. (5)
سلسله نقشبندیه: منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند (متوفی 792 ه.). نقش بندیه خود شاخه یی بوده اند منشعب از سلسله خواجگان که منسوب بوده است به خواجه احمد عطاسیوی معروف به حضرت ترکستان. بعدها این سلسله در هند، مخصوصا در دوره اقتدار مغول هند، نفوذ داشت. پیروان این طریقت در آغاز، طرفدار زهد و فقر و سادگی بودند و اندیشه وحدت وجودی داشتند، اما بعدها برخی از آنان به مدح گویی و مال اندوزی روی آوردند. (6)
سلسله چشتیه: این سلسله را معین الدین چشتی (633) به وجود آورد. که شیخ فرید الدین شکر گنج (متوفی 670 ه.) و شیخ نظام الدین اولیاء (متوفی 725 ه.) از اخلاف وی هستند. (7)
سلسله شطاریه: منسوب به عبد الله شطار (متوفی بین 818 و 832 ه.) است سخنان او یادآور سخنان بایزید و حلاج است. این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیروانی دارد. (8)
سلسله مولویه: منسوب به جلال الدین محمد بلخی رومی معروف به مولوی (متوفی 672) که دو فرقه پوست نشینان و ارشادیه از آن برخاسته اند. پیروان این طریقت، معتقد به وحدت وجود هستند و توجه به وجد و سماع، قول و ترانه از مختصات این طریقت است. مولویه در عهد دولت عثمانی ها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدن جمهوری ترکیه نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی ماندند. (9)
سلسله بکتاشیه: منسوب به حاجی بکتاش ولی (متوفی 738 ه.) این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت. در آداب و عقاید این فرقه، هم صبغه تشیع است و هم نوعی گرایش به تاویل و مسامحه. بعضی آداب و رسوم هم از تاثیر و تقلید نصارا در بین آنها رواج یافته است. کلاه سفید، احترام به ادیان، مبارزه با ظلم، از خصوصیات آنان است. (10)
سلسله نعمت اللهیه: منسوب به شاه نعمت الله ولی (متوفی 835 ه.) عقیده به وحدت وجود افراطی از مختصات این طریقت است. چند طریقه از این سلسله منشعب شده است که در ایران پیروانی دارد.
سلسله ذهبیه: منسوب به میر عبد الله برزش آبادی که طریقه او از طریقت کبرویه جدا شده است و تا حدی رنگ غلو دارد و مانند سلسله نعمت اللهیه به تشیع منسوب است.
پی نوشت ها:
1 - ارزش میراث صوفیه، ص 98 به بعد و طرائق الحقایق، ج 3.
2 - پیشین.
3 - پیشین.
4 - پیشین.
5 - پیشین.
6 - پیشین.
7 - پیشین.
8 - پیشین.
9 - پیشین.
10 - پیشین.
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

قرآن کریم همراه با ترجمه و دوره کامل تفسیر نمونه (27 جلدی)!
نرم افزار همراه نمونه این نرم افزار در برگیرنده متن کامل قرآن کریم به همراه ترجمه حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی و دوره کامل تفسیر نمونه (27 جلدی) است
قرآن کریم همراه با ترجمه‌ی معظم له و تفسیر نمونه
Download HamrahNemooneh.zip | 6.89 MB
نسخه‌ی کم حجم (بدون تفسیر)
Download HamrahNemoonehLite.zip | 2.29 MB
  

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مقدمه :

تبيين ارزش و مقام زن و نقش تربيتي آن درآيات نوراني قرآن کريم و روايات حضرات معصومين (ع ) فرع بر انسان شناسي است و آن نيزخود ازهستي شناسي و توحيد نشات مي گيرد و زن عنصرتابناکي است که زيربناي همه فضيلت هاي انساني و ارزش هاي والاي خليفه الله درجهان است (1) نقشي که اسلام براي زن در نظام جامع تربيتي خود قائل است دقيقاً منطبق برفطرت و جايگاه او درنظام آفرينش است و دشوارترين و ظريفترين مسووليت ها که به عهده پيامبران بوده برعهده زنها گذاشته شده است و آن تربيت فرزند است .زن با برخورداري از ويژگيهاي خاص جسمي و روحي نقش مادري و تربيت فرزند را که زير بنائي ترين نقش ها درنظام خلقت است و صلاح و فساد جوامع بدان بستگي دارد عهده داراست . مکتب اسلام براي تربيت فرزند که يقيناً سرنوشت جوامع را رقم مي زند آنقدراهميت قائل است که براي انتخاب همسر و آداب و رفتار پدر و مادر قبل از انعقاد نطفه از رحم مادر،دوران بارداري مادرتا دوران تولد و شيرخوارگي و تا دوران کودکي نوجواني و جواني دستورالعملي دقيق تنظيم و ارائه نموده است که رعايت آن تربيت نسل صحيح و لايقي را دربردارد .  

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

نويسنده:سيدحسين هاشمى نژاد 





بدون ترديد دعا كردن براى حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، نصرت و يارى اوست، چون يكى از انواع نصرت يارى كردن به زبان است، و دعا براى آن حضرت يكى از اقسام يارى كردن به زبان است قرآن مجيد مى فرمايد:
و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها (1)
و هرگاه محبت و ستايش شديد به بهتر يا نظير آن جواب دهيد.
در تفسير على ابراهيم قمى ذيل آيه شريفه مى گويد: سلام و كارهاى نيك ديگر. (2)
پر واضح است كه دعا از بهترين انواع نيكى است، پس اگر مؤمن براى مولاى خود خالصانه دعا كند مولايش نيز براى او دعا مى كند و دعاى آن بزرگوار كليد همه خيرات و بركات و فلاح و رستگاريست. شاهد و مؤيد اين مدعا روايت ذيل است.
جمعى از اهالى اصفهان از جمله ابوالعباس احمد بن النصر و ابو جعفر محمد بن علويه نقل كردند كه: شخصى به نام عبدالرحمن در اصفهان ساكن بود كه شيعه بود. از او پرسيدند: چرا به امامت حضرت امام على النقى، عليه السلام، معتقد شدى؟ گفت: چيزى ديدم كه سبب اعتقاد محكم من شد.
من مردى فقير بودم و زبان و جرات داشتم، در يكى از سالها اهل اصفهان مرا از شهر بيرون كردند. من با جمعى ديگر براى شكايت به دربار متوكل رفتيم، در حالى كه در دربار بوديم دستور از او صادر شد، كه على بن محمد بن الرضا، عليه السلام، را حاضر كنند. به يكى از حاضران گفتم: اين مرد كيست كه دستور احضارش داده شده؟ گفت: او مردى علويست كه رافضيان معتقد به امامتش هستند. سپس گفت: چنين مى دانم، كه متوكل او را براى كشتن حاضر مى كند و گفتم: از اينجا نمى روم تا اين مرد را ببينم چگونه شخصى است.
گويد: پس آن مرد سوار بر اسب آمد و مردم از سمت راست و چپ راه، در صف ايستاده به او نگاه مى كردند هنگامى كه او را ديدم محبتش در دلم جا گرفت. شروع كردم در دل براى او دعا كردن كه خداوند شر متوكل را از او دفع نمايد، او در بين مردم پيش مى آمد و به كاكل اسبش نگاه مى كرد نه به چپ نظر مى كرد و نه به راست. من در دل دعايم را تكرار مى كردم. هنگامى كه به كنارم رسيد صورتش را به سويم گردانيد. سپس فرمود: خداوند دعايت را مستجاب كند و عمرت را طولانى نمايد و مال و فرزندت را زياد سازد. از هيبت و عظمت او به خود لرزيدم و درميان رفقايم رفتم و پرسيدند چه شد؟ گفتم، خير است و به هيچ كس نگفتم. پس از اين ماجرا به اصفهان برگشتم، خداوند به بركت دعاى او راههايى از مال دنيا به من گشود به طورى كه امروز من تنها هزار هزار درهم ثروت در خانه ام دارم غير از اموالى كه خارج از خانه دارم. و صاحب ده فرزند شدم و هفتاد و چند سال از عمرم مى گذرد، من به امامت آن بزرگوار قائلم كه آنچه در دلم بود دانست وخداوند دعايش را درباره ام مستجاب كرد.(3)
اى دوستان امام زمان عليه السلام، خوب در اين روايت بنگريد كه چگونه يك انسانى كه اهل ايمان نبود به خاطر يك دعا براى حضرت هادى، عليه السلام، و دعاى آن امام همام در حقش صاحب ثروت و عزت و ايمان و تقوى گرديد. اگر ما كه از شيعيان و دوستان حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، هستيم براى آن بزرگوار دعا كنيم و متقابلا حضرت ما را دعا بفرمايند چه بركات عجيبى در زندگى ما پيدا خواهد شد.
مرحوم آية الله موسوى اصفهانى در كتاب مكيال المكارم، مطلبى را به اين شرح نقل مى كند: يكى از برادران صالحم برايم نقل كرد كه آن حضرت را در عالم رؤيا مشاهده كرده و آن بزرگوار به او فرموده اند: «من براى هر مؤمنى كه پس از ذكر مصائب سيدالشهدا در مجالس عزادارى دعا مى كند، دعا مى كنم ». (4)
تا كى به اشك و آه تمنا كنم ترا
جانا بيا دمى كه تماشا كنم ترا
اميد دل به راه وصالت نشسته ام
تا يك نظر به آن قد رعنا كنم ترا
وقت سحر اميد اجابت رود كه من
با سوز دل دعا به سحرها كنم ترا
گفتم چه چاره آتش سوزان عشق را
گفتا به آب ديده تسلى كنم ترا
اى مشعر و منا ز صفاى تو با صفا
من از صفا و مروه تمنا كنم ترا
از درد هجر تو دل مجروح ناله كرد
گفتم به وصل يار مداوا كنم ترا
اى غايب از نظر به خدا، من هم از خدا
چون هاشمى هميشه تقاضا كنم ترا
راستى چه شيرين است زندگى در زير سايه اش و در زمان حضورش. در خاتمه اين بحث دست به دعا برمى داريم و مى گوييم: پروردگارا! لباس فرج را بر اندام زيباى دلربايش بپوشان و دل نازنينش را با بشارت ظهورش مسرور فرما، و توفيق ديدار جمال ملكوتيش را با عافيت نصيب گردان بمنك و كرمك يا ارحم الراحمين
در بهترين و عاليترين حالات براى فرج مهر بیکران دعا كنيم!
پی نوشت :

1. سوره نساء (4)، آيه 8
2. القمى، على بن ابراهيم، تفسيرالقمى ، ج1، ص 145.
3. الراوندى، سعيد بن هبة الله، الخرائج و الخرائج، باب حادى عشر در معجزات حضرت هادى.
4. موسوى اصفهانى، مكيال المكارم، ج1، ص 386.
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 
ابوهلال عسكری در كتاب جمهرة الأمثال و ابن أبی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نقل می‌كنند كه وقتی صدیقه طاهره سلام الله علیها به مسجد آمد و آن خطبه غرا را خواند و سپس برای اثبات این كه فدك مال شخصی آن حضرت بوده است ، امیرمؤمنان علیه السلام را به عنوان شاهد خود معرفی كرد، ابوبكر بر منبر رفت و سخن بسیار زشت و توهین‌آمیز را نسبت به صدیقه طاهره و امیرمؤمنان علیهما السلام بر زبان جاری كرد كه پیش از آن سابقه نداشته است.


ابوهلال می‌نویسد:
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

متنی زیبا از خانم عاطفه صادقی...


خداوند به کوهی د ر ایسلند ندا داد تا آه بکشد

کوه آتشفشان آه کشید

آهش خاکستر شد

و خاکستر، آسمان اروپا را فرا گرفت

70 هزار پرواز لغو شد

اقتصاد بند زده‏ی اروپا دوباره ترک برداشت

بورس اروپا سقوط کرد

و این برای مردمی که خدایشان یورو و دلار است یعنی:

بحران

این‏بار نه مانند فیلم‏های هالیوودی نبرد آرماگدونی رخ داد، نه آدم فضایی‏ها با بشقاب پرنده آسمان اروپا را سیاه کردند

فقط کوه آتشفشانی به اراده‏ی خدا آه کشید.

أ لَمْ تَرَ أَنَّ الله يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ ... (سوره حج آیه 18)

ترجمه: آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمان‏ها و كسانى كه در زمين‏اند براى خدا سجده مى‏كنند؟! و (همچنين) خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‏ها و درختان و جنبندگان‏.

صادر کنندگان گُل کنیا اعلام کردند: در نتیجه‏ی لغو پروازها هر روز دو میلیون دلار زیان می‏بینند.

روزنامه‏ی دیلی تلگراف نوشت: لغو پروازها دست کم 30 میلیارد یورو خسارت به بار آورده است.

این حادثه بر دیپلماسی بین‏المللی نیز تأثیر داشت، رئیس جمهور آمریکا، صدر اعظم آلمان، رئیس جمهور فرانسه و نخست وزیر کانادا نتوانستند برای شرکت در مراسم تدفین رئیس جمهور لهستان به این کشور سفر کنند.

اینکه آتشفشانی فعال شود، امر جالب توجه و پیچیده‏ای نیست ولی اینکه مدعیان جانشینی بشر به جای خدا، در برابر چنین پدیده‏ای اینگونه ضربه فنی شوند و از عقل ابزاری و مدرنشان کاری بر نیاید جای تأمل دارد!


«آقایان و خانم‏ها! اين چيزي كه در دستان من مي‌بينيد، يك ساعت است. من بر اساس حركت ثانيه‌شمارهاي اين ساعت پنج دقيقه زمان مي‌گيرم و در اين پنج دقيقه از خدا مي‌خواهم كه جان مرا بگيرد.

نفس‌هاي حاضران در سينه زنداني میشود! چشم‌هاي نگران مؤمنان به وجود خدا منتظر پاسخ قاطع خداوند است.

آقايان و خانم‌ها! پنج دقيقه تمام شد و من هنوز زنده‌ام. پس خدايي ... .»

اين ديالوگ در سكانس آغازين فيلم «برد» و از زبان نقش اول اين فيلم كه شخصيت «موسوليني» را بازي مي‌كند بيان مي‌شود. در اين سكانس، موسوليني هنوز به قدرت نرسيده و يك فعال سياسي است كه رهبري يك حزب كمونيستي را بر عهده دارد. این فیلم زندگی واقعی «بنيتو موسوليني» رهبر فاشيست و ديكتاتور بزرگ ايتاليا را به تصوير مي‌كشد.

سكانس پاياني این فيلم‌ چنین است:

«موسوليني كه با هيتلر متحد شده بود در جنگ شكست می‏خورد و از حكومت ساقط می‏شود. مجسمه‏ی او را به زير می‏كشند و با يك دستگاه پرس خرد می‏كنند. همزمان با خرد شدن مجسمه‏ی موسوليني، ديالوگ او در سكانس نخست فيلم پخش می‏شود: آقايان و خانم‌ها! پنج دقيقه تمام شد، خدايي در کار نیست!

موسولینی نمی‏دانست که پنج دقیقه انسان‏ها متفاوت از پنج دقیقه خداوند است.»


عقلانیت مدرن، عقل قدسی را تاب نیاورد، اعتقاد و دین را به گوشه‏ی کلیسا و کنج عزلت خانه‏ها راند و به خیال خود با این بهانه که خداوند در عرصه‏ی سیاسی و اجتماعی دست‏وپاگیر است، از جامعه و سیاست دین‏زدایی کرد، اکنون آه آتشفشانی، به امر خدا مناسبات دنیایشان را به هم می‏ریزد، حتی مناسبات سیاسیشان!

نیچه از جمله اندیشمندان سکولار غرب، معتقد بود با ورود به دوران مدرن، خدا دیگر مرده است.

مشهور است وقتی نیچه مُرد، خدا بر سنگ قبرش نوشت: نیچه مرد!

این مشهور اگر چه واقعی نیست ولی صادق که هست. اکنون استخوان‏های نیچه پوسیده و خدا همچنان «فعّال ما یشاء» خدائی‏اش را می‏کند. حتی اگر همه‏ی آدمیان نیچه شوند و انکارش کنند.

گر جمله‏ی کائنات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد

انتشار خاکستر آتشفشان ایسلند در آسمان اروپا، و ناتوانی آن‏ها از مقابله با آن ثابت کرد که هنوز قدرت خدا از همه‏ی کشورهای اروپایی که می‏خواهند خدا در مناسبات اجتماعی و سیاسیشان نباشد، از همه‏ی کشورهایی که مهد سکولاریسم هستند بیشتر است، حتی اگر آنان نپسندند و نپذیرند!

إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ (سوره بقره آیه 20)

نشان داد که همه‏ی عالم سرباز او و تحت اراده‏ی اویند و گاهی خداوند با آهی برخاسته از نهاد کوهی، جهانی را به حیرت وا می‏دارد...
 

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نویسنده: محمد فرخ پور ׀ تاریخ: 6 / 10 / 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 34 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com