▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

▒▓█ ضددجال_آنتی دجال █▓▒

اللهّم عجّل الولیک الفرج

به نام آفريننده حق...

اين دل نوشته دومين قسمت از داغ دل های من است
اين ماجرا بر ميگرده به چند روز پيش...
داشتم ميرفتم کلاس زبان
اما چيزی ديدم که باورش برام سخت بود
اول يک توضيح ميدم از بازماندگان جنگ جهانی دوم در آلمان،
در آلمان به اين افراد احترام زيادی ميزارن و اون ها رو الگو و استوره ميدونن
اما دل نوشته من...
يک جانباز روی ويل چير نشسته بود پا نداشت و يک دستش هم تا ارنج نابود شده بود.
اون ويل چير رو با يک دست هل ميداد!
سر چهار راه بود که به يک پسره گفت باباجون خسته شدم
ميشه هلم بدی تا اون طرف چهار راه ، پسره که داشت مييومد کمک
نميدونم همسرش که فکر نکنم
پس دوست دخترش گفت:ولش کن پيری قناس رو بزار خودش هر غلطی ميخواد بکنه ، ميخواست مراقب خودش باشه!!!!
مرد روی ويل چير قطره اي اشک ريخت
دلم سوخت تا اون ور چهار راه بردمش
بعد با دلی پر کينه از اون زن رفتم به کلاس
تا چند روز دلم گرفته بود و اخمام تو هم بود
آخه شما بگيد:
اگه همين مردان بزرگ نبودن ما الان اين جا بوديم
يا مثل افغان ها و عراقی ها اوره
خدا يا به حق مهدی جواب اون زن رو بده

این صدای تپش قلبم نیست

درحسینه ي دلم سینه زنی ست!

با تشکر ازmycolony



......................................... ............................................. ............................................... ........................................
.............................................. .................................

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: ׀ تاریخ: 2 / 1 / 1390برچسب:دلنوشته,مطلب ارسالی,mycolony, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , antidajjal.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com