يك وهابي قبرستان بقيع يك شيعه را گرفته بود. ميگفت: چه ميگويي: يا حسن يا حسن! حسن مات! امام حسن مُرد! خاك شد خلاص! توسل به مرده شرك است. اين وهابي براي اينكه اين شيعه را بكوبد، قلمش را روي زمين انداخت. گفت: ببين اين قلم من است. هان! روي زمين انداخت. گفت: يا حسن، قُم! امام حسن بلند شو اين قلم را به من بده! ديدي قلم را نداد. مُرد! تمام شد. اين شيعه هم يك خرده نگاه كرد و به اين وهابي گفت: حالا تو قلمت را به من بده. قلم را از اين وهابي گرفت، روي زمين انداخت. گفت: يا الله! قلم را به من بده. ديدي خدا هم قدرت ندارد. مگر هركس زنده است و قدرت دارد بايد نوكر تو باشد.
.........................................
.............................................
...............................................
........................................
..............................................
.................................
نظرات شما عزیزان:
|